eitaa logo
💙 رمان زیبـــــــا ❤
2.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
457 ویدیو
36 فایل
🍃🌸 •| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |• . . °|هر آنچه که بودم هیچ اینبار فقط شعرم💓|° علیرضا_آذر🍃❤ . . شما شایسته بهترین رمان ها هستید😍 #جمعه ها_پارت نداریم دوست عزیز . . 🍃🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت160 -بهم اعتماد کن....باور کن بودن با من اونقدر هم که فکر می کنی سخت نیست سر
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 اتاق رو زدن ...و افای پرتو در حالی که ویلچر فاطمه خانم رو حل میدادوارد اتاق شدن...از روی تخت بلند شدم وگفتم: -سالم.. و سرم رو پایین انداختم....اومدنشون توی اتاقتوی این زمان فقط یه معنی داشت..فاطمه خانم لبخندی زد و گفت: -عزیزم بهنام همه چیزو به ما گفت.....خیلی ناگهانیه.ولی خوب باعث خوشحالی....خیلی خوشحالم دخترم..خیلی.... اقای پرتو هم لبخندی زد و گفت: -منم خوشحالم...انشاا که خوشبخت شی دخترم دهنم قفل شده بود و توانایی گفتن چیزی رو نداشتم..فاطمه خانم ادامه داد: -بیا اینجا عزیزم و دستاشو به سمت من گرفت..به سمتش رفتم و جلوی پاش زانو زدم..دستش رو روی سرم کشید و گفت: -دیروز که احسان درباره تو باهام حرف زد دلم گرفت...دوست نداشتم از دستت بدم...ولی االن می بینم پسرم انقدر زرنگ و عاقله که خودش دست به کار شد...ممنون دخترم...دنیا رو بهم دادی..انشاا... که به پای هم پیر شین اهسته گفتم: -ممنون صدای غزل باعث شد سرم رو بلند کنم و نگاهش کنم..توی استانه در ایستاده بود و نگاه من می کرد: -پس حقیقت داره؟.....ساقی واقعا که لبخندی از سر دردمندی زدم و گفتم: -چرا؟ جلوتر اومد و گفت: -می گی چرا؟من باید الان بفهمم که تو داری زن داداشم می شی؟ گفتم: 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت160 -بهم اعتماد کن....باور کن بودن با من اونقدر هم که فکر می کنی سخت نیست سر
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 خندش به قهقه تبدیل شد ـ زود بیاین مامنتظر شمایماا ـ الان میایم ـ باش فعال عسل : گوشی قطع کردم که ارشام نشست تو ماشین وقتی گوشی تو دستم دید گفت : ـ چیکارمیکردی ؟؟ _انوشا زنگ زده بود بااون حرف میزدم ـ اهان خب بریم ـ حرکت کردیم به سمت خونمون به خونمون نزدیک شدیم که دیدم یه ماشین دیگم هس نشناختم روبه ارشام کردم و گفتم : ـ تواون ماشینو میشناسی ـ نه مگه قرار بود کس دیگه هم بیاد ـ نه فکر نمیکنم ولی یکم اشناس ماشینو بغل اون ماشین بی ام و مشکی پارک کردیم پیاده شدیم نزدیک در ورودی شدیم که اومددستمو گرفت ـ مجبوریه یه چشم غره بهش زدم ،درو بازکردیم صدای خنده میومد رفتیم جلو که دایی و سیاوس و سیامک زن دایی الهام رو دیدم وقتی متوجه ماشدن ،زندایی تند امد طرفم واای خوشگل من تبریک میگم بهت ولی ای کاش میشدی عروس خودم بعد صورتمو ب.و.سید که ارشام به دستم یه فشار خفیف وارد کرد بعدم دستمو ول کرد ـ مرسی زندایی جون این زن دایی ما خیلی مهربونه ولی نمیدونم چراهمش دلش میخواست منو به این پسرش سیامک قالب کنه سیامک خیلی دوسم داره وهم پسره هیزی هست حتی چندبارهم به من ابرازعلاقه کرده ولی من ازهمون بچگی حالم ازش بهم میخورد خخخخخ عسل : رفتم توجمع روبه دایی سالم کردم که دایی بالبخند اغوشش رو برام بازکرد دویدم تو بغل دایی ازبچگی عاشق دایی بودم خانواده مامان کم جمعیت هست برعکس باباولی ما رابطه ی خوبی نداشتیم با خانواده ی پدری از بچگی بابام میگفت بخاطر دالیلی قطع رابطه کردن ولی تازه فهمیدم بخاطر ازدواج مامانو بابا ولی من با خانواده مامان بهتر رابطه دارم مامان بزرگ وبابابزرگ وقتی هفت سالم بود فوت کردن وهمین دوتا فرزندو داشتن باصدای دایی ازش جدا 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃
💞شش راه براي جلب محبت مردم : 🌹🍃صميمانه نسبت به غير، علاقه مند باشيد. 🍃🌹تبسمي بر لب داشته باشيد. 🌹🍃به ياد بياوريد كه نام هر كس براي او شيرين ترين و مهمترين لغت قاموسهاست. 🍃🌹شنيدن را بياموزيد، طرف خود را به شوق آوريد كه از خود سخن بگويد. 🌹🍃با مخاطب از آنچه دوست دارد صحبت كنيد. 🍃🌹صميمانه و صادقانه اهميت او را برا ي خودش آشكار سازيد. 👤 دیل کارنگی ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
🌷👈راز هایت را به دو نفر بگو... "خودت و خدایت " 🌷👈در تنگنا به دو چیز تکیه کن... "صبر و دعا" 🌷👈در دنیا مراقب دو چیز باش... "پدر و مادر" 🌷👈از دو چیز نترس که به دست خداست... "روزی و مرگ" 🌷👈و به یک چیز هیچ وقت خیانت نکن... "رفاقت" ✨تا وقتی نگاه خدا به سوی توست، از روی گرداندن دیگران غمگین مباش✨ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
💜🍃ده فرمان زندگی💜🍃 🌹👈ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﺒﺎﺵ، 🌹👈 ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ معطل ﻧﺒﺎﺵ، 🌹👈 ﺳﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻟﺞ ﺑﺎﺯ ﻧﺒﺎﺵ، 🌹👈 ﺻﺮﯾﺢ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﮔﺴﺘﺎﺥ ﻧﺒﺎﺵ، 🌹👈 ﺑﮕﻮ ﺁﺭﻩ ﻧﮕﻮ ﺣﺘﻤﺎ، 🌹👈 ﺑﮕﻮ ﻧﻪ ﻧﮕﻮ ﻫﺮﮔﺰ، 🌹👈 ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺒﺎﺵ، 🌹👈 ﺷﺘﺎﺏ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺷﺘﺎﺏ ﺯﺩﻩ ﻋﻤﻞ ﻧﮑﻦ، 🌹👈 ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﺕ می مونم ﻧﮕﻮ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ، 🌹👈 ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ... ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
🧖🏻‍♀🍇~ جلوگیری کردن از ریزش مو [👧🏻🌻]➺ ࿐࿐࿐࿐࿐࿐ • ماساژ با روغن تخم مرغ:👩🏻‍🍳🍳- پوست سر خود را به طور منظم با روغن تخم مرغ ماساژ دهید. روغن تخم مرغ یک روش درمان بسیار عالی و مفید برای مراقبت از مو است. این روغن برای جلوگیری از ریزش مو، درمان شوره سر، جلوگیری از سفید شدن مو، رطوبت پوست سر و رشد موهای جدید سالم مفید است.^-^🐨🥯🌸 『• 🍒 🛵•』 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
*--* 🌧🌊💿 [🏳️‍🌈🌙] ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
رقابتی وجود نداره چون هیشکی من نمیشه:)♥️ ⊰ ⃟ 🌸🌙⊱ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
ᴍᴏsᴛ ʜᴀᴘᴘʏ ᴇɴᴅɪɴɢs ʙᴇɢᴀɴ ᴀғᴛᴇʀ ᴀ ᴛᴇʀʀɪʙʟᴇ ɢᴏᴏᴅʙʏᴇ... اغلب پایان های خوش بعد از یک خداحافظی بسیار بد شروع شدند... ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
خوشبختی باید جاش رو پیدا کنه ، وگرنه تو هوا گیج می زنه! بعضی وقت ها بهمون میخوره و ما اسمش رو می گذاریم شانس. اما خوشبخت خیلی فرق میکنه ... اما باید جاش رو ساخت تا بیاد و بشینه. اونایی که مشتشون بازه تو زندگی جای خوشبختی رو فراهم کردن. دستتون رو باز کنین... وقتی مشتتون به دنیا بسته است، هیچی تو زندگی جا نداره ... امتحان کنید، آدم های خوشبخت مشتاشون بازه میسپارن و میگیرن ... 🍃🌸برای به اغوش کشیدن خوشبختی دستاتو باز کن دوست من شک نکن 🌸🍃 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
تا خون در رگ من است ❣ آقامون سرور من است 😍💕❣💕 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
بازی زندگی، بازی بومرنگ‌هاست! پندار و کردار و گفتار انسان دیر یا زود با دقتی حیرت‌انگیز، به خود او باز می‌گردد... ✍🏻فلورانس اسکاول شین ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
دنیـا دمـدمی اسـت، دو روز دیگـر مـاهـا خـاک می شـویم؛ چـرا سـرِ حرفهـای پـوچ وقتـمان را تلـف بکنـیم؟ چیـزی کـه مـی مانـد همـان خوشـی اسـت... وقـت را بـاید غنـیمت شمـرد... باقیـش پـوچ اسـت و بعـد افسـوس دارد. ✍🏻صــادق هدایــت 📚سـه قطـره خـون ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺘﺖ... ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩِ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ... ﻭ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﯿﻒ ﻧﯿﺴﺖ..! ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺍﺗﻮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻏﺒﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﻤﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﯼ... ﮔﺮﺍﻥﺗﺮﯾﻦ ﻋﻄﺮﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽﭘﺎﺷﯽ... ﺗﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﻧﮑﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﯽﺗﮑﺎﻧﯽ ﻭ ﺧﺮﺝ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽﮐﻨﯽ... ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻭ ﻗﺎﻃﻌﺎﻧﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﺻﺒﺢ ﺑﺨﯿﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ! ﻟﻄﻔﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ!! ﯾﮏ ﺭﻭﺯ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ، ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺴﺖ... ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﯿﻒ ﻧﯿﺴﺖ...! "ﻧﺴﺮﯾﻦ ﺑﻬﺠﺘﯽ" ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
1) حق نداریم به خونواده های هم توهین کنیم. 2) حق نداریم مسایل و مشکلات کهنه رو مطرح کنیم. تو هر دعوا فقط راجع به همون موضوع بحث میکنیم. 3) شام و ناهار نپختن و شام و ناهار نخوردن نداریم. همه اعضا مثل حالت عادی باید برای غذا حاضر باشن. 4) سلام و خداحافظی در هر صورت لازمه. 5) هیچکس حق نداره جای خوابشو عوض کنه. 6) هر کس برای آشتی پیش قدم بشه اون یکی باید براش کادو بخره. 7) حق نداریم اشتباه طرف مقابلو تعمیم بدیم . مثلا عبارت تو همیشه.... ممنوعه. چون اینکار دعوا رو به اوج میرسونه. 8) باید به هم فرصت بدیم که هرکی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا پنج دقیقه صحبت کنه و طرف دیگه هم پنج دقیقه زمان برای پاسخگویی داره و بعد اگه حرفی باقی موند باید به فردا موکول بشه تا سر و ته بحث مشخص باشه. ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
اختلال زبان Language Disorder ملاک های تشخیصی A. اشکالات مداوم در فراگیری یا استفاده از زبان به اشکال گوناگون ( مانند: کلامی، نوشتاری، زبان علامتی و یا غیره ) که ناشی از اختلال در درک مطلب یا تولید کلام به صور زیر است: 1. کاهش دایره لغات (دانش لغات و استفاده از آن) 2. محدودیت جمله سازی (توانایی به کارگیری لغات و کنار هم چیدن آنها برای ساختن یک جمله که بر اساس اصول دستور زبان و ریخت شناسی باشد.) 3. نارسایی در سخن گفتن (توانایی استفاده از دایره ی لغات و پیوند دادن جملات برای توضیح یا توصیف یک موضوع یا چند واقعه یا مکالمه کردن). B. توان مندی های زبانی به شکلی قابل توجه و قابل اندازه گیری کمتر از حد مورد انتظار برای سن فرد است و سبب محدودیت های عملکردی در یک یا چند مورد زیر است: برقراری ارتباطات موثر مشارکت اجتماعی پیشرفت تحصیلی یا کارکرد شغلی C. شروع علایم در اوایل دوران رشد است. D. مشکلات فوق قابل انتساب به اختلالات شنوایی یا سایر حواس، کژکاری حرکتی یا بیماری طبی یا عصبی دیگری نیست و کم توانی ذهنی (اختلال رشدی هوشی) یا تاخیر رشدی کلی توجیه بهتری برای آن نیست. ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
🌸🌸 ❤💫 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
🌸🌸 ❤💫 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
🌸🌸 ❤💫 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
🌸🌸 ❤💫 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #‌پارت87 خندش به قهقه تبدیل شد ـ زود بیاین مامنتظر شمایماا ـ الان میایم ـ باش ف
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 شدم دایی حمید :مبارک باشه عسل خانم ولی یه چیزی بگم ار شام خیلی برای تو خل وچل زیاده هااا ـ دست شمادرد نکنه دایی جون حالا فکر میکنی من خل و چلم پس این سیاوش چیه هااا دایی حمید :سیاوش هم مثل تو من موندم کی میاد زن این پسره من بشه ـ با حرف دایی همه زدن زیر خنده سیاوش اعتراض کرد سیاوش :داشتیم بابا ـ خخخخ سیاوش خان چطوری خوبی سیاوش :از احوال پرسی ابجی کوچیکه عالیم ـ فهمیدم ازم ناراحته برای همین رفتم سمتش قیافمو مظلوم کردم رو بهش گفتم: دلت میاد ابجی کوچیه غصه بخوره که دیدم لبخند اومد رولبش سیاوش :گمشو اونور بابا این عشوه های که میایی اینارو باید براارشام بیایی نه من عسل : خخخ خیالت راحت برای ارشام جونمم میام تو کجایی که ببینی سیاوش باتعجب برگشت سمت ارشام ـ اره داداش ؟؟ ارشام :خانوم من احتیاج به عشوه امدن نداره وقتی نگام میکنه چشمای طوسی خوشگلش کارخودشو میکنه عسل :ازحرف ارشام خیلی خوشم امد ولی بقول خودش همش مجبوریه بعد حرف ارشام سیاوش خندید و گفت خوشبخت باشین داداش گلم وقتی نگاهم به سیامک افتاد داشت ازعصبانیت منفجر میشد سلام ارومی کردم که اونم باتکون دادن سرش اکتفا کرد رفتم سمت عمو رضا و بابا واقادانیال باهمشون سلام و احوال پرسی کردم دیدم مامان داره با استرس نگام میکنه رفتم کنارش نشستم ارشام هم امد کنارم نشست ـ مامان چیزی شده یه ذره به طرفم خم شد گفت : 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃
بی تعارف بڪَویم ، ❣ چشمهایت ❣ قشنڪَ ترین فصل عاشقی ست❣ زیباترین هواے زندڪَیست❣ ترانہ ترین ترانہ‌ے بی قراریست❣ سبز ترین جنڪَلِ این آبادے ست❣ امن ترین ساحلِ قوے این دنیاست❣ جسارتاً من زندڪَی در چشمهایت را ❣ دوست دارم❣ مرا زیر پلڪهایت بغل بڪَیر.😍💕❣💕 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
خوشبختی را در چنان هاله‌ای از رمز و راز فرو نبریم كه خود درمانده شناختنش شويم، خوشبختی را چنان تعریف نکنیم که گویی سیمرغی باید آن را از قله‌ی قافی بیاورد! خوشبختی، عطر مختصر تفاهم است که اینک در سرای تو پیچیده و عطریست باقی که از آغاز تا پایان این راه، همیشه می‌توان بوییدش ... خوشبختی را ساده بگیریم ای دوست، ساده بگیریم خوشبختی را تنها به مدد طهارت جسم و روح، در خانه کوچکمان نگه داریم ... ✍🏻 نادر ابراهیمی 📙 چهل نامه کوتاه به همسرم ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
چیزی به نام شکست عشقی وجود ندارد. هیچ‌وقت عشق، کسی را شکست نمی‌دهد. همین که لحظه‌ای عشق را درک کرده باشی، همین که برای چند ثانیه لذت در آغوش کشیدن کسی را که عاشقانه دوستش داری حس کرده باشی، همین برای پیروز بودنت کافی است.. ماندن یا رفتن، رسیدن یا نرسیدن مهم نیست... وقتی مفهوم عشق را تجربه کرده باشی یک قدم از بقیه انسان‌های روی زمین جلو‌تری... ✍🏻جاوید جوان ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
دلا چه دیده فروبسته‌ای سپیده دمید سری برآر که خوش عالمی‌ست عالمِ صبح... ✍🏻طالب آملی ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
آیدای خودم، آیدای احمد. شریک سرنوشت و رفیق راه من! به خانه‌ی عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشم‌های من! از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانه‌ی من آوردی. - سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی _زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانه‌ی من آوردی. از شوق اشک می‌ریزم. دنبال کلماتی می‌گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می‌زند برای تو بازگو کنند، اما در همه‌ی چشم‌انداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشم‌های زنده و عاشق خودت هیچی نیست. دست مرا بگیر. با تو می‌خواهم برخیزم. تو رستاخیز حیات منی. هنوز نمی‌توانم باور کنم، نمی‌توانم بنویسم، نمی‌توانم فکر کنم - همین‌قدر، مست و برق‌زده، گیج و خوش‌بخت، با خودم می‌گویم: برکت عشق تو با من باد! و این، دعای همه‌ی عمر من است، هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم. برکت عشق تو با من باد! ✍🏻 احمد شاملو 📕 مثل خون در رگ‌های من ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
هیچوقت کاری را که دیگران می‌توانند برای تو انجام بدهند، خودت دنبال نکن؛ کارهای بزرگتری هست که از دست ما برمی‌آید! 📕 چشمهایش ✍🏻 بزرگ علوی ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
برای دل بستن باید دلت را به دلش گره بزنی! یکی زیر... یکی رو... مادر بزرگم میگفت: " قالی دستباف مرگ ندارد"... ✍مریم پترامی ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
خوبم! خیلی خوب... مگر می‌شود به فکر تو بودو خوب نبود... تو را خیال داشتوُ بد بود... من خوبم قشنگِ عزیز... راستی تا یادم نرفته بگویَم، دوستت دارم نه مثل دیروز نه مثل امروز نه حتی مثلِ اولِ سطروُ حالِ حالا... نــــــــه! الان، تو را یک جورِ دیگر دوست دارم بیشتر از هر جور.... ✍🏻افشین صالحی ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯