آره اما اسم نرجس اسمی که امام هادی براشون گذاشتن که ایرانی باشه،اسم واقعی خودشون که اسم منه رومی بوده🙂❤️
#ناشناس
مَـذهَبیجٰآتبٰـآچٰآشـنيِگـٰآنـدو✨🌿
#رمان #گاندو🐊 ♥️نامیرا♥️ پارت 39 #سعید رسیدم سایت ماشین رو پارک کردم و رفتم بالا تا خبر خوب رو
#رمان #گاندو🐊 ♥️نامیرا♥️
پارت 40
#داوود
با رسول رفتیم بالا سمت اتاق آقا محمد تا سعید زیر آبمون رو نزنه😁:/
هیچی از این سعید بعید نیست به قول رسول حتی ممکن بگه تیر از کنار سرم رد شده یا نزدیک بود بمیرم و...😂
رسیدیم بالا میخواستم در بزنم رسول زد روی شونم گفت وایسا یه لحظه🤫؛
به رسول گفتم چرا نمیذاری در بزنم اونم گفت یه لحظه وایسا ببینم چی میگن😁
رسول داشت گوش میکرد همزمان برای من میگفت آخری رو گفت داوود بیا که سوژه جدید برای سعید داریم😂
گفتم چی رسول با خنده داشت میگفت که آقا محمد قبل از اینکه سعید بره یه بار دانیال رو تعقیب کرده و برای اینکه مطمئن بشه سعید رو فرستاده این سعید بدبخت هم آدرس رو با خوشحالی نوشته و میخواسته افتخار هم کسب کنه...🤣:/
رسول یه دفعهای گفت داوود بریم تو آقا محمد داره صدامون میکنه توی هیچی نگو من یه کاری دارم😁:/
داوود:باشه😂؛
(ای وای شروع کرد رسول😂😐)
محمد:نمیشه آقا سعید الان میگم..😁
رسوللل داووددد...📣😂
منو و رسول یه دفعه رفتیم داخل اتاق و گفتیم جانم فرمانده در خدمتیم😂،
محمد:اینجا بودین؟🙃
رسول:نه آقا تا شما صدا کردین اومدین بالا ببینیم چیکارمون دارین😁
سعید:آره جون خودت آقا الکی میگه پشت در وایساده بودن😐
نکنه اونا رو هم شنیدی؟😬
داوود:دقیقا برای همین قضیه مزاحم اوقات شما شدیم🤣🖐🏿
محمد:لازم به گفتن منم نشد سعید😂
رسول:خسته نباشی استاد😂
با چه ذوقی اومد داداشم🤣...
سعید:سر خودتون بیاد ایشالا😐:/
نخندین آقا حداقل شما نکنین😕...
محمد:بله حتما...😅
خب رسول و داوود اذیت و شوخی بسه بیاین که کلی کار داریم بعد از پیدایش این آدرس کشف شده😁
سعید:آقا محمد...😬
(وای حرف محمد🤣🙂👍🏿)
رسول:فرمانده هم داره میاد توی جمع آزار دهندگان سایت خوش اومدین😂
(چه اسمی گذاشت رسول😂😎)
(خودش سر گروهه🤣🤦🏼♀)
محمد:ممنون رسول جان😄
خب دیگه واقعا شوخی بسه الان که آدرس و موقعیتشون رو داریم بدیهی که میتونیم دستگیرشون کنیم ولی فعلا نمیشه چند روز از مناظرهها مونده شاید بتونیم به بالاتریها برسیم🙃
داوود:بله حق با شماست🙂
رسول:میگم آقا خواستیم بگیریمشون سعید رو بفرستیم تعقیبشون کنه توی تعقیب و آدرسی که قبلا کشف شده و پیدا کردنش خیلی ماهره🤣...
سعید:خیلی لوسی رسول😐
دیدی گفتم آقا سوژه پیدا میکنه😬
محمد:رسول دیگه اذیت نکن سعید رو لازمش داریم میره دیگه نمیادا😅
رسول:چشم آقا😁
(بمیری رسول🤣🤧)
رسول همینطوری پشت سرهم به سعید میگفت و آقامحمد یا همراهیاش میکرد یا دیگه میگفت کافیه😂
داشتیم در مورد فردا و ماموریت حرف میزدیم با یکم چاشنی شوخی و خنده که تلفن روی میز آقا محمد زنگ خورد😶
----------💟----------
دل درد گرفتین یا خندیدین؟😂🙂
••💚🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚••
نویسنده:بانو میم.ت🖊❤️:)
کپی رمان نامیرا با ذکر نام نویسنده مشکلی ندارد اما در غیر این صورت حرام است🔍♥️=)
نظراتون راجب این پارت؟👇🏿🙂؛
https://harfeto.timefriend.net/16645531930562
اگه کانال خودمون منظورته بفرمایین عزیزم🙃❤️🌱
@romangandoee
خب بچهها آخرین راهنمایی رو بهتون میکنم دیوونم کردین😂🖐🏿
برین انیمیشن شاهزاده روم رو ببینین دیگه واقعا متوجه میشین😂🤦🏼♀:/