eitaa logo
مَـذهَبیجٰآت‌بٰـآچٰآشـنيِ‌گـٰآنـدو✨🌿
202 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
207 فایل
༻﷽༺ . . . سـبـزبـآشـیـد؛💚🌱🍏! . . . 400🛫... هَمرآهي‌مون‌کُنىد! ...🛬500 . . . به گوشم جآنآ؛💚🛺! https://harfeto.timefriend.net/16624931961610
مشاهده در ایتا
دانلود
_-_-_-_●●⸾🧡 ⃟🍁⸾●●_-_-_-_ 🍂@romangandoee🍂 _-_-_-_●●⸾🧡 ⃟🍁⸾●●_-_-_-_
بندگی میخوانم _-_-_-_●●⸾🧡 ⃟🍁⸾●●_-_-_-_ 🍂@romangandoee🍂 _-_-_-_●●⸾🧡 ⃟🍁⸾●●_-_-_-_
به وقت رمان عشق فرمانده👇👇👇
🔸🔶 به نام خدا 🔶🔸 پارت بیست و چهارم رفتم تو اتاقم از خوشحالی داشتم بال درمی اوردم🦋 لباسمو عوض کردم نامه برای استخدام رو گذاشتم لایه کتابی که روی میزم بود✉️ و رفتم پایین رفتم کمک مامان سفره رو انداختیم ولی خیلی خوشحال بودم😍 چون مهدیه به آرزوش رسیده بود🤗 من خودم میدیم که خیلی تلاش میکرد همه کار میکرد تا مامور امنیتی بشه😎 البته ناگفته نماند خودمم خیلی کمکش کردماااا💪 مهدیه اومد پایین محمد: بفرمایید خانم غذا بخورید😋 مهدیه: ممنون داداشی جون😘 غذا رو دور هم خوردیم بعد از غذا مهدیه سفره رو جمع کرد😇 اومد بشینه مامان گفت عزیز: مهدیه واقعا فردا میخوای بری اداره برای استخدام ؟؟؟🤨 مهدیه: خب اره دیگه😅 عزیز: من نمیذارم😡 مهدیه: مامانننننن چراااااا😩😣 محمد: 😁😁 عزیز: باید کلی کار کنی تا اجازه بدم😌 اگه نه کلا نمی تونی بری😏 مهدیه: مامان هر چی باشه قبول هرچی🙏 فقط اجازه بده تورو خدا مامانننن😰 عزیز: باید کل ظرفای ناهارو بشوری🍽 گازو تمیز کن کل خونه رو جارو کن🧹 و گرد گیری کن بعدم یه شام خوشمزه بزار😋 بعد راضی میشم😌😏😆 مهدیه: چشم حتما فقط مامان راضی بشو😢🙏 عزیز: باشه راضی میشم😆 محمد: خخخخ😂😂 مهدیه: نخند😡😟 محمد: چشم😂 اخخخخ کمرم ترکید😫 کل خونه رو جارو کردم🧹 واییی ساعت 6 برم غذا رو بزارم🥘 ادامه دارد... 🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺 آنچه در پارت بعد خواهید خواند❗️ اخخخخ کمرم😫 جدی جدی😳 ماماننن الان اجازه میدی؟😣 💠نویسنده : سرباز یار💠 https://harfeto.timefriend.net/16351880295185 پذیرای نظرات شما درباره ی رمان عشق فرمانده هستم.🎁 _-_-_-_●●⸾🧡 ⃟🍁⸾●●_-_-_-_ 🍂@romangandoee🍂 _-_-_-_●●⸾🧡 ⃟🍁⸾●●_-_-_-_
به وقت رمان عشق فرمانده👇👇