eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
995 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه ها من پارتو میزارم😂 ولی این به نفع خودتونه که عضو کانال زاپاس باشید😌 چون اگر کانال پاک بشه دیگه جایی نیست که شما پارت بخونید، دیگه جایی نیست من شمارو حرص بدم سر پارت نذاشتن، جایی نیست شما بگید پارت من بگم نه پارت و کلی چیز دیگه... 😂😂😂😂😂 پس نتیجه میگیریم به نفع خودتونه😂🤷🏻‍♀ حالا سریع عضو شید👇🏻😐😂 @zapas_rooman_gando_1400 @zapas_rooman_gando_1400 آفلین دختمل خوووف😂👏🏻❤️
بریم واسه پارت😍👇🏻
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_4 #پارت_38 روژان: رسول سُرُمم تموم شد بگو بیان در بیارن رسول: چشم قربان😂 روژان: نمی
امنیت🇮🇷 رسول: روژان مرخص شدو رفتیم سمت خونه به خاطر وصعیت روژان چند روز مرخصی گرفتیم ـــــــــــ روژان: یدونه سیب برداشتمو رفتم نشستم جلو تلوزیون رسول: اهوم اهوو (مثلا از اون سرفه ها که میخواد ادمو متوجه حضور یه نفر بکنه😂) روژان: رسول نشسته بودم رو مبل کناری(یه مبل سه نفره جلولی تلوزیون و دوتا یه نفره کنارش) رسول نشته رو یه نفریه رسول: میگم؟! عه.... روژان: نگاهی به رسول کردم و دوباره به تلوزیون نگاه کردم رسول: روژان جان این پنجمین سیبیه که میخوری روژان: خوب؟ رسول: اذیت نمیشی؟؟ روژان: حتما نمیشم دیگه چیکار به این کارا داری😂 رسول:😂🤷🏻‍♂ روژان: همینو میخواستی بگی؟ رسول: نه... تو درمورد داوود و زینب چیزی میدونی روژان: با این حرفش یهتیکه از سیب پرید تو گلوم و باعو شد سرفع کنم رسول: خو...بی😰 روژان:اهوم اهوم(سرفه) خ..و...بم رسول: پاشدم سریع یه لیوان آب واسه روژان اوردم روژان: ممنون رسول: خب نگفتی؟ روژان: آب دهنمو قورت دادم و گفتم: چی یو رسول: درمورد داوود و زینب؟ مطمعنم یه چیزی هست که زینب به تو گفته... پ.ن¹:.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_4 #پارت_39 رسول: روژان مرخص شدو رفتیم سمت خونه به خاطر وصعیت روژان چند روز مرخصی گرفت
امنیت🇮🇷 رسول: روژان؟ روژان: بله😓 رسول: بگو دیگه روژان: ببین... رسول:🧐 روژان:تصمیم گرفتم جو رو سنگین کنم که دست از سرم برداره..... رسووول میشه انقدر به من فشار نیاااااری رسول: وا😐 روژان: ای بابا مثل اینکه من حاملما نباید بهم فشاار بیاد نباید استرس داشته باشممم همش تو بهمن استرس میدی اصن به من چه مناز کجا میدونم رسول: باشه بابا قلط کردم🙌🏻😂😐 روژان:ایش😒🤣 ــــــــــــــــــــــــــــــــــ محمد: داوود؟ داوود جان؟! داااااووووددددد داوود: ب...ب...بله آقا😓 محمد: حواست کجاست؟ داوود: ببخشید آقا فکرم درگیره🙁 محمد: درگیر چی؟ داوود: چیزی نیست اقا🙂 محمد: خیلی خب فقط دستتو از رو اون H بردار، سوخت😂 (ببینید داوود دستشو گذاشته H کیبور..کیبورد کامپیوتر رو که دیدید همه!؟ قسمت بالا اعداده و پایین اعداد حروفت هستند داوود دستشو گذاشته رو حرف H) داوود: آخ ببخشید آقا🤦🏻‍♀🤣😅 ــــــــــــــــــــ امیر: آخیییش کارام تموم شد خداروشکر اقا محمد هم استراحت داد همه رفتیم نمازخونه از همه منظورم منو اقا محمد و سعید و داووده نمیدونم فرشید کجاست؟! ــــــــــــــــــــــــ امیر: اقا فرشید کو رسول کو محمد: فرشیدو نمیدونم اما رسول پیش خانمشه مرخصی دارن امیر: اها پ.ن¹:... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان عزیز من الان تو راه برگشت هستم نمیتونم فیلم هارو ارسال بکنم چون تو جاده ایم نت قط و وصل میشه💔
من دیگه برم♥️ امیدوارم از پارت ها خوشتون اومده باشه😍 بای بای...
شبتون بخیر و خوشی♥️🍃