#ادیت_گاندویی
#شهیده
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_پندار_اکبری
#استوری_بازیگران
#شهیده
کپی فقط فورواردی در غیر این صورت حرام است...
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
#استوری_وحید_رهبانی
#استوری_بازیگران
#شهیده
کپی فقط فورواردی در غیر این صورت حرام است...
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
#استوری_ستاره_سادات_قطبی
#استوری_بازیگران
#شهیده
کپی فقط فورواردی در غیر این صورت حرام است...
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
#استوری_اشکان_دلاوری
#استوری_بازیگران
#شهیده
کپی فقط فورواردی در غیر این صورت حرام است...
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
#استوری_مجید_نوروزی
#استوری_بازیگران
#شهیده
کپی فقط فورواردی در غیر این صورت حرام است...
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
#استوری_مجید_نوروزی
#استوری_بازیگران
#شهیده
کپی فقط فورواردی در غیر این صورت حرام است...
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
#استوری_پندار_اکبری
#استوری_بازیگران
#شهیده
کپی فقط فورواردی در غیر این صورت حرام است...
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
#استوری_پندار_اکبری
#استوری_بازیگران
#شهیده
کپی فقط فورواردی در غیر این صورت حرام است...
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
230 تایی شدنمون مبااارک😍
به همین مناسبت 4 تا پارت میزارم واستون
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_44 روژان: که یک دفعه احساس کردم یکی دستمو گرفت برگشتم دیدم رسوله رسول: ببخشی
امنیت🇮🇷
#فصل_2
#پارت_45
روژان: رسول میشه یکم انسان باشی
رسول: عزیزم مگه من الان الاقم؟!
روژان: تقریبا😂
رسول: مچر😐😂
روژان: ولی جدی، میشه انقدر دلقک نباشییی
رسول:چشم روژی جون
روژان: رسول ببند دهنتووو
خوبه منم بهت بگم رسی
رسول: هرچی تو بگی قشنگه😂😂
روژان: دیگه اشکم دراومد..
چرا انقدر اذیتم میکنی😢
من دوست ندارم اسممو مسخره کنن😭
بابا خستم شدم منم...
رسول: من مامانتم نه بابا😂😂
روژان با حالت گریه: خفههه شووو
رسول: باشه بابا ببخشید گریه نکن
روژان: دیگه نگیاااا
رسول: باشه روژی جون😂
روژان: نه تو ادم بشو نیستی باید خودمو عوض کنم
رسول: افرین🙂🤣
ترکیه
رسول: اقا محمد سلام
محمد: سلام رسیدین
رسول: بله رسیدیم
محمد: خب شارلوت 3 روز دیگه میرسه
رسول: یعنی چیییی
محمد: نمیدونم به تاخیر انداختن...
رسول: ما چیکار کنیم
محمد: واست لوکیشن میفرستم برو به ادرس خونتونه
رسول: باشه ممنون خدافظ
روژان: چیشد
رسول: عه چادر نداری اذیت نمیشی
روژان:چرااا خیلییییی ولی اقا محمد تاکید کرد😢
جواب منو بده چیشد
رسول: گفت 3 روز دیگه میان بریم خونه
روژان: باشه
پ.ن¹: روژی😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_45 روژان: رسول میشه یکم انسان باشی رسول: عزیزم مگه من الان الاقم؟! روژان: ت
امنیت🇮🇷
#فصل_2
#پارت_46
خونه
رسول: روژی یه چیزی بیار بخوریم
روژان:کارد.....استغفرالله
رسول: روژی جان بیشور نباش دیگه
روژان: رسول دو دقیقه هیش
رسول: عههه چرا اینجوری باهام حرف میزنی
روژان: چون میگی روژی
رسول: ببخشید روژی
روژان: هیییسسس
رسول: برو یه چیزی بیار انقدر وقت منو دنیارو نگیر
روژان: توهم انقدر وقت منو نگیر برو خودت یه چیزی بخور اه....
رسول: خودم برم؟ پس چرا زن گرفتم
روژان: دمپایی که پام بود رو دراوردم و پرت کردم سمت رسول
رسول: آییییی چشمممم
روژان: خواستم برم تو اتاق ولی دیدم انگار واقعا درد میکنه
رسول: آخخخخ کووور شدمممم
روژان:رسول؟
رسول: وااییی چشمممم
روژان: رسول خوبی؟
پ.ن¹: چشمش!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_46 خونه رسول: روژی یه چیزی بیار بخوریم روژان:کارد.....استغفرالله رسول: روژ
امنیت🇮🇷
#فصل_2
#پارت_47
امیر: تو فکر بودم که داوود اومد پیشم
داوود: سلام خوبی
امیر: هییی...سلام توچطوری
داوود: قربانت
امیر: چیشده اومدی پیش من؟
داوود: اهاا اره...زینب خانم کجاست؟
امیر: با زینب خانم چیکار داری کلک😜
داوود: حرف بی ربط نزنن...اقا محمد گفته گزارش چین رو بگیرم ازشون
امیر: اها اونجان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داوود: سلام خانم حسینی
زینب: سلام بله کاری داشتید؟
داوود: اقا محمد گفتن گزارش چین رو بدید رسول میخواست بده که نشد....
زینب:باشه چشم مینویسم میدم خودم به محمد
داوود: ممنون...بااجازه
پ.ن¹: چطورین😂❤️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_47 امیر: تو فکر بودم که داوود اومد پیشم داوود: سلام خوبی امیر: هییی...سلام
امنیت🇮🇷
#فصل_2
#پارت_48
گلنوش: پری کوشی
پریا: اینجام جونم؟
گلنوش: ببین تو الان قصد ازدواج داری؟
پریا: چطور واسم خاستگار پیدا کردی😂
گلنوش: راستش خودش اومد😂
پریا: واقعا؟ اون مرد خوشبخت کیه
گلنوش: اقا........(بعدا میفهمید کیت)
پریا:واقعا؟!😳
گلنوش: ازم خواست واسش خواهری کنم نظرت چیه؟
پریا: باید فکر کنم...
گلنوش:دوسش داری؟
پس مباااارکههه...سکوت علامت رضاست😍
مبارکه قربونت برم
پریا: کاش مامان ایناهم بودن😢
گلنوش: قربونت برم خودم هستم پیشت مث کووه😘
پریا:😘😘
ولی تکلیف تو و اقا امیر چی میشه
گلنوش: برو به کارت برس
پ.ن¹: عه وااا مبااارکههه😂😂
پ.ن²: ولی خب میدونم..هیچی از پارت نمیفهمید چون فکرتون.پیش چشم رسوله😂😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ