eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
من چک کردم همشونم واتساپ دارن...
برم بیروون😂😍❤️
بچه ها پارت هارو نوشتم...
230 تایی شدنمون مبااارک😍 به همین مناسبت 4 تا پارت میزارم واستون
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_44 روژان: که یک دفعه احساس کردم یکی دستمو گرفت برگشتم دیدم رسوله رسول: ببخشی
امنیت🇮🇷 روژان: رسول میشه یکم انسان باشی رسول: عزیزم مگه من الان الاقم؟! روژان: تقریبا😂 رسول: مچر😐😂 روژان: ولی جدی، میشه انقدر دلقک نباشییی رسول:چشم روژی جون روژان: رسول ببند دهنتووو خوبه منم بهت بگم رسی رسول: هرچی تو بگی قشنگه😂😂 روژان: دیگه اشکم دراومد.. چرا انقدر اذیتم میکنی😢 من دوست ندارم اسممو مسخره کنن😭 بابا خستم شدم منم... رسول: من مامانتم نه بابا😂😂 روژان با حالت گریه: خفههه شووو رسول: باشه بابا ببخشید گریه نکن روژان: دیگه نگیاااا رسول: باشه روژی جون😂 روژان: نه تو ادم بشو نیستی باید خودمو عوض کنم رسول: افرین🙂🤣 ترکیه رسول: اقا محمد سلام محمد: سلام رسیدین رسول: بله رسیدیم محمد: خب شارلوت 3 روز دیگه میرسه رسول: یعنی چیییی محمد: نمیدونم به تاخیر انداختن... رسول: ما چیکار کنیم محمد: واست لوکیشن میفرستم برو به ادرس خونتونه رسول: باشه ممنون خدافظ روژان: چیشد رسول: عه چادر نداری اذیت نمیشی روژان:چرااا خیلییییی ولی اقا محمد تاکید کرد😢 جواب منو بده چیشد رسول: گفت 3 روز دیگه میان بریم خونه روژان: باشه پ.ن¹: روژی😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_45 روژان: رسول میشه یکم انسان باشی رسول: عزیزم مگه من الان الاقم؟! روژان: ت
امنیت🇮🇷 خونه رسول: روژی یه چیزی بیار بخوریم روژان:کارد.....استغفرالله رسول: روژی جان بیشور نباش دیگه روژان: رسول دو دقیقه هیش رسول: عههه چرا اینجوری باهام حرف میزنی روژان: چون میگی روژی رسول: ببخشید روژی روژان: هیییسسس رسول: برو یه چیزی بیار انقدر وقت منو دنیارو نگیر روژان: توهم انقدر وقت منو نگیر برو خودت یه چیزی بخور اه.... رسول: خودم برم؟ پس چرا زن گرفتم روژان: دمپایی که پام بود رو دراوردم و پرت کردم سمت رسول رسول: آییییی چشمممم روژان: خواستم برم تو اتاق ولی دیدم انگار واقعا درد میکنه رسول: آخخخخ کووور شدمممم روژان:رسول؟ رسول: وااییی چشمممم روژان: رسول خوبی؟ پ.ن¹: چشمش! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_46 خونه رسول: روژی یه چیزی بیار بخوریم روژان:کارد.....استغفرالله رسول: روژ
امنیت🇮🇷 امیر: تو فکر بودم که داوود اومد پیشم داوود: سلام خوبی امیر: هییی...سلام توچطوری داوود: قربانت امیر: چیشده اومدی پیش من؟ داوود: اهاا اره...زینب خانم کجاست؟ امیر: با زینب خانم چیکار داری کلک😜 داوود: حرف بی ربط نزنن...اقا محمد گفته گزارش چین رو بگیرم ازشون امیر: اها اونجان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داوود: سلام خانم حسینی زینب: سلام بله کاری داشتید؟ داوود: اقا محمد گفتن گزارش چین رو بدید رسول میخواست بده که نشد.... زینب:باشه چشم مینویسم میدم خودم به محمد داوود: ممنون...بااجازه پ.ن¹: چطورین😂❤️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_47 امیر: تو فکر بودم که داوود اومد پیشم داوود: سلام خوبی امیر: هییی...سلام
امنیت🇮🇷 گلنوش: پری کوشی پریا: اینجام جونم؟ گلنوش: ببین تو الان قصد ازدواج داری؟ پریا: چطور واسم خاستگار پیدا کردی😂 گلنوش: راستش خودش اومد😂 پریا: واقعا؟ اون مرد خوشبخت کیه گلنوش: اقا........(بعدا میفهمید کیت) پریا:واقعا؟!😳 گلنوش: ازم خواست واسش خواهری کنم نظرت چیه؟ پریا: باید فکر کنم... گلنوش:دوسش داری؟ پس مباااارکههه...سکوت علامت رضاست😍 مبارکه قربونت برم پریا: کاش مامان ایناهم بودن😢 گلنوش: قربونت برم خودم هستم پیشت مث کووه😘 پریا:😘😘 ولی تکلیف تو و اقا امیر چی میشه گلنوش: برو به کارت برس پ.ن¹: عه وااا مبااارکههه😂😂 پ.ن²: ولی خب میدونم..هیچی از پارت نمیفهمید چون فکرتون.پیش چشم رسوله😂😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها 2 تا پارت مونده تا پایان فصل دوم رمتن امنیت❤️
1❤️ 2 سلاااام خوش اومدییی😂😂 3 كيف حالكم❤️😂(حالت چطوره)
بریم واسه دوتا پارت پایانی❤️😂
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_48 گلنوش: پری کوشی پریا: اینجام جونم؟ گلنوش: ببین تو الان قصد ازدواج داری؟
امنیت🇮🇷 روژان:رسول خوبی رسول: روژی زدی چشممو کور کردی.. روژان: اصن حقته... رسول:ولی بخدا خیلی درد داره روژان: به من چه رسول: تو زدی کورم کردیی روژان:پاشو ببرمت بیمارستان رسول: باشه.. ماشین: حسام یه ماشین بهشون داده رسول: آییی آخخخ آههه چشممم کور شدممم روژان: اهههه بسه دیگه چقدر ناله میکنی رسول:چرا انقدر بداخلاقی؟ مگه نمیگن دخترا آرومن با متانتن؟ روژان: اولن من دل خوشی از تو ندارم دومن اگر محرم نبودیم امکان نداشت دهن به دهنت بزارم رسول:و سومن روژان: سومن ندا.....ببینم مگه تو چشمت درد نمیکنه؟ رسول: اوووه فک کنم سوتی دادم سریع دستمو گذاشتم رو چشممو گفتم..خیلیم درد میکنهه روژان: دستو وردار ببینم چشمتو رسول: نمیخواد بریم بیمارستان روژان: به زور دستشو برداشتم... ایی خدا بگم لعنتت نکنه این که چیزیش نیییست رسول: همین الان خوب شد... روژان: که همین الان خوب شد😠 رسول: اره😁 موافقی بریم بستنی بخوریم؟ روژان: من باتو بهشت هم نمیام میگع بیا برین بستنی بخوری... اینو گفتمو دور زدم پ.ن¹:حالتون خوبه🙂😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_49 روژان:رسول خوبی رسول: روژی زدی چشممو کور کردی.. روژان: اصن حقته... رسول
امنیت🇮🇷 50 روز عملیات روژان: من خیلی استرس داشتم ولی رسول عین خیالشم نبود... رسول: میشه یه چیزی بگم روژان: بگو؟ رسول: من به.... روژان: صدای تلفن باعث قط حرف رسول شد رسول: الو محمد _الو رسول جانم؟ _آغاز عملیات روژان پاشو بریم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسول: روژان چرا دارن میرن سمت خرابه روژان: شاید باور نکنی ولی نمیدونم رسول: عه وایسادن روژان: این دستگاه نشون میده هیچ موجود زنده ای توی این خرابه نیست رسول: یعنی... روژان: اره قرار محرمانه دارن رسول: بریم عملیات رو شروع میکنیم خواستم از ماشین پیاده بشم که روژان کاپشنمو گرفت روژان: اقای بی هواس بشیین رسول: چیشده؟ روژان: مگه اقا محمد نگفت تو فرمانده ای رسول: چرا😌 روژان: خب بیسیم بزن بگو عملیات شروع میشه رسول: عهه راست میگی تمام تیم ها گوش کنید...آغاز عملیات روژان: تماسو با اقامحد وصل کن🤦🏻‍♀ رسول: توهم ردیابتو فعال کن روژان: قبلا کردم😌 رسول: صحیح...بریم توی خرابه رسول با صدای اروم:مث اینکه فقط شارلوت و سباستین اینجان روژان: اره ما 10 دقیقه اینجایم هیچ نشده رسول: بیسیمو دراوردم میخواستم عملیات رو شروع کنم ولی روژان بیسیمو خاموش کرد روژان: رررسول ابراهیم شرریف😮 رسول: اووه جاالب شدد محمد: عملیاتو شروع کنید باید همشونو زنده بگیرید هردو: چشم رسول: به تمامی واحد ها....آغاز عملیات محمد: دوربین هاتونم روشن کنید رسول: منو روژان کاری که محمد گفت رو انجام دادیم... سباستین: فرااار کنید لو رفتیممم شارلوت: شریف بدوو رسول با صدای بلند: اییسستتت و یک تیر هوایی زدم روژان: اینا چرا واینمیسدن؟! رسول: بدوو روژان باید بگیریمشون روژان: من میانبر زدم و رفتم که از جلوشون در بیام رسول: از پشت سرشون ایست کشیدم اما واینسادن روژان از جلوشون دراومد... روژان: تکون نخورید وگرنه همتونو میکشم شارلوت: هه شما مارو زنده میخواین محاله بکشیدمون روژان: بعد از تموم شدن حرفش یه تیر زدم زیر پاش اما اصلا از جاش تکون خورد رسول: دستتونو بزارید رو سرتون روژان: رفتم به شارلوت دستبند بزنم مه صدای تیر اومد دیدم رسول رو زمین افتاده رسول: دوتا از بچه ها اومدم جای م،من رفتم جلو پیش روژان، روژان میخواست به شارلوت دستبند بزنه شارلوت با چشم به سباستین اشاره داد بعد از بستن دست شارلوت سباستین میخواست به روژان تیر بزنه منم دیگه هیچی نفهمیدمو خودم انداختم جلو روژان... روژان: رررسسسووووووولللللللللللل پ.ن¹: رسول🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وایان فصل دوم رمان امنیت☺️❤️ امیدوارم تا اینجا از خوندن رمان لذت برده باشید😍
اگر دوست دارید رمانمون فصل سوم هم داشته باشه توی این ناشناس بگید👇🏻♥️ https://harfeto.timefriend.net/16382879076442