مانند یک ابر بهاری یابن الزهرا
حال و هوای گریه داری یابن الزهرا
این روزها خیلی دلت را غم گرفته
دلخسته از این روزگاری یابن الزهرا
با واژه ی «مادر» شود آهت کشیده
در لا به لای اشک و زاری یابن الزهرا
«ای وای مادر» های تو می گوید آقا
خیلی برایش بی قراری یابن الزهرا
آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر
سر را به زانو می گذاری یابن الزهرا
آقا! تنم، جانم، همه چیزم فدایت
آماده ام بر جان نثاری یابن الزهرا
گریه مکن که طفل اشک بی قرارم
با گریه ات گردیده جاری یابن الزهرا
جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم
با عرض پوزش از «نداری» یابن الزهرا
از این که هستم دوستدار مادر تو
حتماً مرا تو دوست داری یابن الزهرا
تا این که باشم زائر قامت خمیده
دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا
«زهرا» به «زهراها» شده تبدیل... یعنی :
در کوچه شد آیینه کاری یابن الزهرا
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا
#زمزمه_و_توسل
#مناجات_امام_زمان(عج)
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan ◀️
╰┅─────────┅╯
1_180087330.pdf
385.3K
فیش روضه فاطمیه ۹
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فیش_روضه
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
اشعار مرثیه حضرت زهرا سلام الله علیها
دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید بر گرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بی سپر
یک طرف دیوار بود و میخ در
میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم کن سویش مرو
غنچه دارد، سوی پهلویش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع کرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد
روز، رنگ تیره ی شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت
پای لیلی چشم مجنون می گریست
میخ بر سر می زد و خون می گریست
جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت_حضرت_زهرا
#زمزمه_و_توسل
#فاطمیه
#مرثیه_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
شعر جانسوز شهادت حضرت زهرا(س)
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد
گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد
در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود
گر می گذاشت گلچین آن گل جوانه می زد
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گاهی بخانه می زد
گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد
گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره
او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد
وقتی که باغ می سوخت صیاد بی مروت
مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد
با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را
از ناله ای که مادر در آستانه می زد
این روزها که میدید موی مرا پریشان
با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد
هنگام شرح این غم از قلب زار (میثم)
مانند خانۀ ما آتش زبانه می زد
#شهادت_حضرت_زهرا
#زمزمه_و_توسل
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مرثیه_حضرت_زهرا
#استاد_غلامرضا_سازگار
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
•▪اشعار مرثیه شام شهادت حضرت زهرا(س)▪▪
کمک کن امشب ای اسماء دلِ دریایی ام درده
ببین خیبر شکن امشب چه زانویی بغل کرده
تو سینه م کوهِ فریاده ولی به صبر مامورم
نمیشه باورم دارم تن زهرامُ میشورم
دارم دق میکنم از غم نبین اینقدر آرومم
ببین اسماء چقدر سرده تنِ زخمیِ خانومم
تن زخمیِ خانومم چه خاکی بر سرم کرده
بریز آب روان آروم به بازوی ورمکرده
بریز آب روان اسماء علی دلتنگ و بیتابه
تو هرچی آب میریزی ازش میریزه خونابه
خدایا کاش میمیردم علی چی داره میبینه
حالا باید بفهمم که چه زخمی داشت رو سینه
دیدی واسه چی بود وقتی میشد بعضی شبا بیهوش
چجوری زندگی کرده با این زخمِ روی پهلوش
سه ماه از من چه پنهون کرد همه آزردگی هاشُ
نگاهکن زیر چشمش رو ببین خون مردگی هاشُ
برای من سپر کرده چطور کل وجودش رو
بذار بیشتر ببینم من یکم رویِ کبودش رو
داره میره ولی خونش هنوزم روی دیواره
داره میره نگفت آخر کجا افتاد گوشواره
همین که دست من خوردش به زخم بازو اُفتادم
منی که گریه ام آروم بود دراومد دیگه فریادم
حسن جانم ، حسین جانم بیایید مادر داره میره
به داد من برس زهرا که زینب داره میمیره
دوباره فاطمه جانم ،خودت مشکل رو حل کردی
برای آخرین دفعه یتیماتُ بغل کردی ..
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#مرثیه_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
1_182234047.mp3
5.23M
🔊نفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ
یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ...
▪️ذکر توسل شب جمعه این هفته همراه روضه حضرت سیدالشهدا علیه السلام و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها با نوای حجت الاسلام میرزامحمدی
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#استاد_میرزامحمدی
◾◾◾◾◾◾◾◾◾◾
eitaa.com/rovzekhan
1_50669439.pdf
357.2K
فیش روضه حضرت ام البنین علیها سلام
#فیش_روضه
#ام_البنین_علیها_سلام
#ام_البنین
#استاد_سمیعی
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
روضه و توسل جانسوز_وفات حضرت ام البنین علیه السلام _استاد حجت الاسلام میرزامحمدی.mp3
1.15M
▪◼توسل به ام البنین علیها سلام
استاد میرزامحمدی▪◼
غُبارِ صحنِ تو بر دَردِ جان دواست بقیع
خرابه های تو باغِ بهشتِ ماست بقیع
اگر چه روی به کعبه نماز می خوانیم
تو قبلۀ دلِ مایی خدا گواه ست بقیع
قسم به چهار امامی که در بغل داری
برای ما حَرمَت مثلِ کربلاست بقیع
علی نَگفت به جانِ علی قسم تو بگو
که قبرِ گمشدۀ فاطمه کجاست بقیع
قویترین سنَدِ غربت علی در تو
عِذارِ نیلیِ ناموسِ کربیاست بقیع
به یادِ چهار پسر در کنارِ چار مزار
هنوز نالۀ ام البنین به پاست بقیع
*چهار صورتِ قبر درست می کرد ... به نیتِ چهار پسرِ شهیدش ... بعد می گفت *لاتَدْعُوِنِّی وَیْكِ أُمَّ الْبَنِینَ ... * دیگه کسی به من ام البنین نگه ... *تُذَكِّرِینِی بِلِیُوثِ الْعَرِینِ ...* اخه شما که به من اُم البنین می گید یادِ چهار پِسرم می اُفتم ....*
#روضه_ام_البنین_علیها_سلام
#ام_البنین
#استاد_میرزامحمدی
#میرزامحمدی
eitaa.com/rovzekhan
4_6005736491794301926.mp3
14.28M
☆▪▪وفات امّ البنین علیها سلام، استاد میرزامحمدی▪▪☆
•
تا که سائل میرسد بر در خجالت میکشد
چون که دیگر نیست آب آور خجالت میکشد
•
تا که او را فاطمه در خانه مینامید علی
زینبش میدید از حیدر خجالت میکشد
•
مادری کرده برای زینب اما باز هم
تا صدایش می کند مادر خجالت میکشد
•
کاروان آمد مدینه چون که عباسی ندید
دید پاشیده شده لشگر خجالت میکشد
•
مادر ساقی دشت کربلا با این مقام
از علی و آل او دیگر خجالت میکشد
•
مادر ماه است اما کاروان را دیده و
از نبود چند تا اختر خجالت میکشد
•
اینقدر حرف از دو دست بستۀ زینب نزن
حضرت ام البنبن بدتر خجالت میکشد
•
صحبت از مشک و علم شد باز هم ام البنین
رو گرفته با دو چشم تر خجالت میکشد
•
گاه از روی سکینه گاه از زینب ولی
بیشتر از مادر اصغر خجالت میکشد
•
چار تا اولاد داده حضرت ام الادب
باز از اولاد پیغمبر خجالت میکشد
#روضه_ام_البنین_علیها_سلام
#ام_البنین
#استاد_میرزامحمدی
#میرزامحمدی
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
🍃🍂 اشعار مرثیه حضرت ام البنین علیها سلام 🍂🍃
منم که سایه نشین و جود مولایم
کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم
منم که خانـــه به دوش غــم علی
منم که همقدم محنت ولی هستم
منم که شاهد زخم شکسته ابرویم
انیس گریه به یاس شکسته پهلویم
منم که در همه جا در تب حسن بودم
منم که شاهد خون لب حسن بودم
منم که جلوه حق را به عین می دیدم
خدای را به جمال حسین می دیددم
منم که بوده دلم صبح و شام با زینب
منم میان همه ؛ هم کلام با زینب
منم که سوگ گلستان و باغبان دارم
به سینه زخم غم کربلائیان دارم
منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد
چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد
منم که مادر عشق و امید و احساسم
فدای یک سر موی حسین عباسم
#روضه_ام_البنین_علیها_سلام
#ام_البنین
#اشعار_مرثیه
╭┅─────────┅╮
▶️ eitaa.com/rovzekhan
╰┅─────────┅╯
قسمت_دوم روضه وتوسل ویژۀ وفات حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفس سیدمهدی میرداماد.mp3
1.91M
🍃🍂 روضه ام البنین(س)
حاج سید مهدی میرداماد
من مادرِ سالارِ غیرت در زمینم
من غصه داره فاطمه اُمُّ البنینم
من قلبِ مجروح و پُر از احساس دارم
شادم در این عالم که یک عباس دارم
عباسِ من مشگل گشای عالمین است
عباسِ من خاک کفِ پای حسین است
*من روضه ام امشب اینه..پنج تا تصویر از زندگی اُمُّ البنین براتون ورق بزنم..
تو ذهنت یادگاری بمونه ،به شرطی که حق مادر ادب را ادا کنی.. عباس چرا عباس شد...
..چرا عباس شد "بنفسی انت "....از پَرِ قُنداق شد عباس..از ادب شد عباس ...
تصویراول .. روز اولی که اُمُّ البنین واردِ خانه ی امیرالمومنین شد.. مرحوم ربانی خلخالی تو (ستاره درخشان مدینه) مینویسه میگه اُمُّ البنین رسید مقابل در خانه ی امیرالمومنین داخل نشد به اُمِّ سلمه فرمود : اُمِّ سلمه من شرط دارم، وارد نمیشم ..همه تعجب کردن، گفتن ،این خانمی که روز اول زندگیش هست چه شرطی..!! گفت اول بگید زینب بیاد ،همه تعجب کردند، میخواد چه کنه این مادر ،خانم زینب آمد در آستانه ی در به نقل تاریخ دختر هفت ،هشت ساله تاریخ مینویسه روزی که اُمُّ البنین واردخانه ی امیرالمومنین شد حسنین بیمار بودند.. بودن تب داشتند میگن.. اُمُّ البنین ایستاد ،خانم زینب تو آستانه ی دَر ، میدونی این مادر چه کرد، از همان روز اول،یکمرتبه دیدن اُمُّ البنین خودش رو انداخت روی پاهای زینب ..خانم جان فقط اومدم یه جمله بگم ..نیامدم جای مادرت زهرا را بگیرم ..اومدم اجازه بدی تا آخرِ عُمر کنیزی و خدمت این خانه را بکنم ..
میگن زینب زیر بغلهای این مادر را گرفت بلند شد.. اومد تو خانه دور حسنین می چرخید
اومد تو خانه دور حسنین می چرخید این مادر تا آخر عمر خدمتِ بچه های فاطمه را کرد من کجا خونه ی فاطمه کجا..
این یه تصویر..
تصویر دوم ..اولین فرزندش به دنیا اومد .. (همه ی مادر ها وقتی نُه ماه تحمل می کنند سختی بارداری را دلشون خوشِ.. وقتی بابا اولین بار بچه رو بغل میکنه بخنده .. خوشحال باشه راضی باشه ..)اُمُّ البنین بچه رو تقدیم امیرالمومنین کرد ..مولایی نگاه کرد.. دیدن امیرالمومنین بند قنداقه را باز میکنه .. دستهای این بچه رو از تو قنداقه در آورد ،هی دست ها را می بوسه.. هی به چشماش میماله ..گریه میکنه ..صدا زد آقا جان.. مگه دستهای بچه ام عیبی داره.. چی شده آقا گریه تون رو نبینم ..روز اول، برا مادر روضه رو خوند ..اُمُّ البنین ..دارم برای آن روزی گریه می کنم ..این دست ها را از بدن جدا می کنند.. (فکر میکنید مادر چه جوابی داد اعتراض کرد ..چرا..!! بچه مِ میوه ی دلمِ ..چرا دستهاشو جدا میکنن ..؟..نه....!!...)
میگن بلند شد قنداق را گرفت تو رو خدا این کار رو ببین مادر اینجوری باید باشه که بچه اش بشه ابالفضل ...میگن قنداق رو گرفت هی دور سَرِ حسین می چرخوند ..آقا بچه ام بلا گردونِ بچه ات بشه ..یه مو از سَرِ حسینت کم نشه
تصویر سوم ...عباس بیا مادر بشین می خوام یه قولی بهم بدی ..مادر چه قولی بدم ..می خوام بهم قول بدی.. نکنه یه روز به حسین بگی برادر ..(تربیت رو ببین) تعجب کرد چرا نگم برادر.. بهترین برادر عالم مال منه .. دستهای عباسش رو گرفته گریه کرد..گفت نگو برادر بی احترامی میشه آخه مادر اون فاطمه است.. اما مادر تو کنیز زینبِ ..
#روضه_ام_البنین
#ام_البنین
#سید_مهدی_میرداماد
@rovzekhan