eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.2هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
13.9هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
❎ از بزرگوار حاج ابراهیم سوال کردند به کی بدهیم ؛ گفت: 🔹ببینید دشمن داره کی رو می کوبه ... 👈 به همون رای بدید! وقتی نوک حمله همه شبکه های ، ، ها و.. است، به قالیباف و لیستی که او بدهد رای میدهیم.. 👉 @roshangarii 🚩
🔺 وقتی خیانت واضح تر و روشن تر میشود که بدانید👇 ها نشان میدهد با استفاده از بین ، با رای بالا دوباره را خواهند برد.. متاسفانه متاسفانه بعضی ساده اند، بعضی خشک مغزند، فرزند زمان نیستند و نمیفهمند چقدر خطر جدی است 👉 @roshangarii 🚩
🔶بازم انتخابات و داستان تکراری ترساندن مردم از رای آوردن حزب اللهی های دیوارکش و افراطی و حضور عده ای از مردم سر صندوقا از ترس رای آوردن حزب اللهی ها و بالا رفتن آمار مشارکت و نهایتا آش همان آش فساد و دزدی مسئولین و کاسه هم کاسه خالی ما مردم 😐🚶🏻‍♂️ . . . ۹۸ ۹۸ 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩یک قلم از های سرلیست 👆 ماجرای تصرف غیرقانونی و زمین توسط کاندیدای چیست؟! از زمین خواری و چاه‌خواری گرفته تا باغ‌خواری و املاک خواری در ! این فرد با فشارهای گسترده به تایید صلاحیت شد و حالا شده سرلیست شون😐 دزدتر از این نداشتین؟! 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟» هر آنچه از حجم حرف هایم در دلش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد. دقیقاً مقابلم ایستاد، کف دستش را به دیوار کنار سرم گذاشت، صورتش را به من نزدیک تر کرد طوری که فقط چشمانش را ببینم و صادقانه شهادت داد :«فرشته جان! من اگه تو دفتر میشینم واسه با بچه هاس، همین! همونطور که بچه های دیگه مناظره می کنن، نشریه می زنن، فعالیت می کنن، ما هم همین کارا رو می کنیم!» 💠 برای لحظاتی محو نگاه گرم و مهربانی شدم که احساس می کردم هنوز برایم قابل هستند، اما این چه شومی بود که پای عشقم را می لرزاند؟ باز نتوانستم ارتباط نگاهم را با نگاهش همچون گذشته برقرار کنم که مژگانم به زیر افتاد و نگاهم زیر پلک هایم پنهان شد و او می خواست بحث را عوض کند که با مهربانی زمزمه کرد :«مثل اینکه قرار بود فردا که تولد (علیهاالسلام) هستش، بیایم خونه تون واسه تعیین زمان عروسی، یادت رفته؟» 💠 از این حرفش دلم لرزید، من حالا به همه چیز شک کرده بودم، اصلاً دیگر از این مرد می ترسیدم که بیشتر در خودم فرو رفتم و او بی خبر از تردیدم، با آرامشی ادامه داد :«یه برگزار شد، من و تو هر کدوم طرفدار یه بودیم، این مدت هم کلی با هم کلنجار رفتیم، حالا یکی بُرده یکی باخته! اگه واقعاً به سطح شهر و مردم هم نگاه می کردی، می دیدی اکثر مردم طرفدار بودن.» سپس با لبخندی معنادار مقنعه سبزم را نشانه رفت و برایم دلیل آورد :«اما بخاطر همین رنگ سبزی که همه تون استفاده می کردید و تو تجمعات تون می دیدید همه هستن، این احساس براتون ایجاد شده بود که طرفدارای بیشترن، درحالی که قشر اصلی جامعه با احمدی نژاد بودن. خب حالا هم همه چی تموم شده، ما هم دیگه باید برگردیم سر زندگی خودمون...» 💠 و نگذاشتم حرفش به آخر برسد که دوباره کاسه صبرم سر رفت :«هیچ چی تموم نشده! تو هنوزم داری می گی! میرحسین نباخته، اتفاقاً میرحسین انتخابات رو بُرده! شماها کردید! شماها دروغ میگید! اکثریت جامعه ما بودیم، اما شماها مون رو دزدیدید!!!» سفیدی چشمان کشیده اش از عصبانیت سرخ شد و من احساس می کردم دیگر در برابر این مرد چیزی برای از دست دادن ندارم که اختیار زبانم را از دست دادم :«شماها میخواید هر غلطی بکنید، همه مردم مثل گوسفند سرشون رو بندازن پایین و هیچی نگن! اما من گوسفند نیستم! با تو هم سر هیچ خونه زندگی نمیام!» 💠 از شدت عصبانیت رگ پیشانی‌اش از خون پُر شد، می دیدم قلب نگاهش می لرزد و درست در لحظه ای که خواست پاسخم را بدهد صدای بلندی سرش را چرخاند. من هم از دیوار کَندم و قدمی جلوتر رفتم تا ببینم چه خبر شده که دیدم همان دوستان دخترم به همراه تعداد زیادی از دانشجوهای دختر و پسر که همگی از طرفداران و بودند، در انتهای راهرو و در محوطه باز بین کلاس ها، چند حلقه تو در تو تشکیل داده و می چرخند. 💠 می چرخیدند، دستان شان را بالای سرشان به هم می زدند و سرود "" را با صدای بلند می خواندند. اولین باری نبود که دانشگاه ما شاهد این شکل از بود و حالا امروز دانشجوها در اعتراض به تقلب در انتخابات، بار دیگر دانشکده را به هم ریخته بودند. 💠 می دانستم حق دارند و دلم می خواست وارد حلقه اعتراض شان شوم، اما این دست و پایم را بند کرده بود. دیگر حواسم به مَهدی نبود، محو جسارت دوستانم شده بودم که برای احقاق حق شان کرده و اصلاً نمی دیدم مَهدی چطور مات فرشته‌ای شده است که انگار دیگر او را نمی شناخت. 💠 قدمی به سمتم آمد، نگاهش سرد شده بود، اصلاً انگار دلش یخ زده بود که با نفسی که از اعماق سینه اش به سختی برمی آمد، صدایم کرد :«دیگه نمی شناسمت فرشته...» هنوز نگاهم می کرد اما انگار دیگر حرفی برای گفتن نداشت که همچنانکه رویش به من بود، چند قدمی عقب رفت. 💠 نگاهش به قدری سنگین بود که احساس کردم همه وجودم را در هم شکست و دیگر حتی نمی خواست نگاهم کند که رویش را از من گرداند و به سرعت دور شد. همهمه یار دبستانی من، دانشجویانی که برای به پا خواسته بودند، عشقی که رهایم کرد و دلی که در سینه ام بیصدا جان داد؛ اصلاً اینها چه ارتباطی با هم داشتند؟ 💠 راستی مَهدی کجا می رفت؟ بی اختیار چند قدمی دنبالش رفتم، به سمت دفتر بسیج دانشکده می رفت، یعنی برای می رفت؟ بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
کانال روشنگری‌🇵🇸
✍️ #نامزد_شهادت #قسمت_پنجم 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها
ادامه داستان مهدی و فرشته. از فتنه 88 تا اعتراضات آبان 98 👆 داستان عبرت آموز برای هر کس که میخواهد آشوبها را از لایه ای عمیقتر بنگرد👆
خدا را شکر وحدت کردند
🔶 لیست نهایی یاران انقلاب منتشر شد.. 👋👋 🌸 #مجلس_کارآمد. #مجلس_قوی 🌸 دوستان عزیزان.. هر چقدر میتوانید منتشر فرمایید.. وقت کمی باقی مانده.. رسانه باشید.. به تک تک افراد این لیست رای میدهیم. 🙏 #قالیباف #انقلاب #انقلابی #اصولگرا #اصلاحطلب #لیست_مجلس #مجلس #انتخابات #انتخابات_مجلس #جبهه_پایداری #رهبر #سلبریتی 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مکالمه لو رفته از همکاری برخی اصلاح طلبان با شبکه ! حمید کاری عضو و از نزدیکان و است که مکالمه افشا شده وی بابخش اتاق خبر شبکه منوتو برای همکاری در انتخابات را می شنوید! چقدر از می ترسند، شُکر که اختلاف نشد. 👉 @roshangarii 🚩
🔶 بهترین نامزدهای استان #خوزستان و #اهواز ما به #کارنامه رای میدهیم.. نه به حرف و شعار و دروغ.. بهترین نامزدهای شهرهای دیگر را هم معرفی میکنیم.. در کانال روشنگری لطفا پوسترها را منتشر بفرمایید ✅ گسترش #آگاهی = #ایران بهتر.. مرفه تر.. زیباتر.. معنوی تر.. قوی تر #مجلس #انتخابات #انتخابات_مجلس #ایران_قوی #اقتصاد #ایران_نو #خرمشهر #آبادان #ماهشهر #امیدیه #ایذه #اندیمشک #بهبهان #سوسنگرد #هویزه #شوشتر #شوش #گتوند #باغلمک #شادگان #مسجدسلیمان #رامهرمز #رامشیر 👉 @roshangarii 🚩
🔶رای شما در کمترین حالت ۲۰۰ میلیون می ارزد. به یک پرس شام و ناهار و ساندویچ کاندیدا راضی نشوید ⁦🤦🏻‍♂️😊 ⁩👉 @roshangarii 🚩
🔷برخی دوستان ممکن است از اینکه برای عدم وحدت، مورد انتقاد قرار گرفت، دلخور یا ناراحت شده باشند. اما دوستان عزیز. بزرگواران. اگر روشنگری های رسانه ای و فشارهای روانی نبود، شاید این شکل نمیگرفت. امیدواریم باز هم دیر نشده باشد و طعم را بعد از 8 سال جبهه انقلاب بچشد.. بر ما ببخشایید. برایمان عزت و سربلندی اسلامی از منافع یا اصول یا سهمیه یک جبهه یا حزب بالاتر است. این مشی ماست که حفظ نظام اسلامی از هرچیز واجب تر است 👉 @roshangarii 🚩
🔶 بهترین نامزدهای شهر و استان #اصفهان ما به #کارنامه رای میدهیم.. نه به حرف و شعار و دروغ.. بهترین نامزدهای شهرهای دیگر را در کانال روشنگری دنبال فرمایید👇👇 لطفا پوسترها را منتشر بفرمایید ✅ گسترش #آگاهی = #ایران بهتر.. مرفه تر.. زیباتر.. معنوی تر.. قوی تر #مجلس #انتخابات #انتخابات_مجلس #ایران_قوی #اقتصاد #ایران_نو #قالیباف #اصلاحات #انقلابی #کاشان #نائین #آران_بیدگل #نطنز #فلاورجان #گلپایگان #اردستان #خمینی_شهر #گلپایگان #خوانسار #شاهین_شهر #فریدن #چادگان #فریدون_شهر #مبارکه #نجف_آباد 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔰ظاهراً قراره خاتمی باز هم ویدئو منتشر کنه و رو تضمین کنه. همونطور که ۹۴ لیست امید و ۹۶ روحانی رو تضمین کرد. 🔰خاتمی که نه بعد از فتنه 88 و لگد زدن به رای مردم خجالت کشید و نه بعد از فضاحت عملکرد روحانی و فراکسیون امید بابت حمایتش عذرخواهی کرد، الان هم به روی خودش نمیاره و تَکرار می کنه. 🔰اما آیا طرفداراش به همین راحتی فاجعه تَکرارهای قبلی رو فراموش می کنند؟! ☑️ @abdollahy_moh
هدایت شده از  محمد عبدالهی
حالا که کابوس اصولگرایان محقق شده، غربگرایان از ربع پهلوی تا بی بی سی فارسی و منوتو تا متخصصین عملیات روانی اصلاح طلب، تمام همتشان را تا روز انتخابات برای تولید شایعات و امواج تخریب به کار خواهند بست تا از ساختن انقلابی جلوگیری کنند. هوشیار باشیم! در توییتر 👇 https://twitter.com/AbdollahyM ☑️ @abdollahy_moh
🔶 بهترین نامزدهای استان #فارس و شهر #شیراز ما به #کارنامه رای میدهیم.. نه به حرف و شعار و دروغ.. بهترین نامزدهای شهرهای دیگر را هم معرفی میکنیم.. در کانال روشنگری لطفا پوسترها را منتشر بفرمایید ✅ گسترش #آگاهی = #ایران بهتر.. مرفه تر.. زیباتر.. معنوی تر.. قوی تر #مجلس #انتخابات #انتخابات_مجلس #ایران_قوی #اقتصاد #ایران_نو #فسا #جهرم #کازرون #انقلابی #پاسارگاد #لامرد #نیریز #استهبان #مرودشت #لارستان #کوار #ارسنجان #زرین_دشت #خرامه #سروستان #قیر #کارزین #دارای #لار 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
«سابقه‌ی دلبستگی و انفعال در مقابل دشمن هم بایستی یک نقطه‌ی منفی به شمار بیاید و مردود به حساب بیاید. کسانی که این سابقه را دارند که در مقابل دشمن منفعلند، در مقابل دشمن قدرت ایستادگی ندارند، اعتماد به نفْس ندارند، اینها انصافاً برای نمایندگی این ملّت مناسب نیستند. این ملّت اعتماد به نفْس ملّی دارد»مقام معظم رهبری 98/11/29 نمادهای ذلّت ملی چه کسانی هستند؟ ☑️ @abdollahy_moh
✅ نظر انقلاب درباره 👆 : خود بنده وقتی این فهرستها را می آورند که رای دهم بعضی از آدمها را نمی شناسم اما می کنم به اون کسانی که معرفی کردند. اگر دیدم آدمهای ، و هستند اعتماد می کنم و رای می دهم... این مدل خوبی است. 👉 @roshangarii 🚩
🔶 بهترین نامزدهای استان #لرستان و #خرم_آباد ما به #کارنامه رای میدهیم.. نه به حرف و شعار و دروغ.. بهترین نامزدهای شهرهای دیگر را هم معرفی میکنیم.. در کانال روشنگری لطفا پوسترها را منتشر بفرمایید ✅ گسترش #آگاهی = #ایران بهتر.. مرفه تر.. زیباتر.. معنوی تر.. قوی تر #مجلس #انتخابات #انتخابات_مجلس #ایران_قوی #اقتصاد #ایران_نو #انقلابی #اصلاحات #اصولگرا #شورای_ائتلاف #کوهدشت #سلسله #دلفان #بروجرد #الیگودرز 👉 @roshangarii 🚩
🔶دوستان چون وقت کمی باقی مانده لطفا پوسترها را در همه گروهها و کانالهاتون منتشر کنید. حتی اگر مربوط به شهر خودتون نباشه.👆🔶 تشکر از همراهی و کمک شما به روشنگری 🙏 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش مردم استان در مقابل شهرشان که از امضاء کنندگان FATF بوده !! 🔻تو قاتل هستی! تاثیر خون شهید حاج قاسم بر سلام بر شما .. با همه نمایندگان و و باید همین جور رفتار کرد تا گورشونو گم کنند از حکومت 👉 @roshangarii 🚩
🔶 بهترین نامزدهای استان ما به رای میدهیم.. نه به حرف و شعار و دروغ.. بهترین نامزدهای شهرهای دیگر را هم معرفی میکنیم.. در کانال روشنگری لطفا پوسترها را منتشر بفرمایید ✅ گسترش = بهتر.. مرفه تر.. زیباتر.. معنوی تر.. قوی تر 👉 @roshangarii 🚩
🔴 🔺 #نماینده‌ های دیروز #مجلس، نوکر و کُلفَت‌های امروز #آمریکا و #انگلیس 👆 #رهبر انقلاب: مردم باید در انتخاب نمایندگان بسیار مراقبت کنند زیرا ما در همین دوره انقلاب، نمایندگانی در مجلس داشتیم که اکنون نوکر و کُلفَت آمریکا و دشمنان ایران هستند. اینا همون نماینده‌های سابق #مجلس هستن که الان تو شبکه‌های ماهواره‌ای تبدیل شدن به دشمن #ایران خیلی هم اتفاقی همشون از #اصلاح_طلب ها بودن👆 #شرافت #انتخابات #انتخابات_مجلس #وطنفروش #خائن #رای #روحانی #اصلاحات #خاتمی #اصلاح_طلبان #اصلاحطلبان #مزدور #منوتو #بی_بی_سی #ایران_اینترنشنال #ایرانی #مزدور 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم. دفتر چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟» 💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، را می دیدم که همچنان نگرانم بود. هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم! 💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط شون رو می خوان!» از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!» 💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند. مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!» 💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند. مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت. 💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند. باورم نمی شد اینجا است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم. 💠 قرار ما بر بود، نه این شکل از ! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر را؟ گیج که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت. 💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست. دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد. 💠 اما نه، شعار "" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم. از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود. 💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود! از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم. 💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد. تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe