eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
14.7هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ #انتقاد #رهبر انقلاب از فضای #غم ‌آلود و #تلخ #سریال‌ ها و توصیه به بهبود آن: "در فیلمها مخاطب را به #گریه و #غصه نیندازید" #صداوسیما #تلویزیون #سینما #فیلم #بازیگران #سلبریتی #کارگردان 👉 @roshangarii 🌹
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سایتهای ضدانقلاب با پخش این کلیپ از صحنه های جالب ، اعتراض کردن و عصبانی شدن که روزه قدسه یا کارناوال !! از شادی ما حرص میخورن.. از و ما حرص میخورن.. از ما حرص میخورن.. از ما حرص میخورن 😂 حرص بخورید.. عصبانی باشین.. زود بمیرید ایشالا😜 👉 @roshangarii 🌹
🔶 میپرسد #اسلام دین #شادی است یا #غم؟ چرا در بعضی آیات #قرآن ظاهرا شادی کردن زشت شمرده شده؟ منظور کدوم شادی هاست؟👆 #خوشحالی #کمک #اندوه #حزن #فرح #فرحین #تمسخر #جوک #طنز #خنده #خندوانه #اعتدال #قارون #خوشی #سرخوشی #مستی #افسردگی #ناامیدی #دنیا #گریه #ترس #مومن 👉 @roshangarii 🌹
💢 خداوند از دو #صدا بیزار است.. #شیون #جزع #فزع #زاری #مصیبت #غم #شادی #سرمستی #آواز #لهو #پایکوبی #رقص #برقص #بیخبری #غفلت #اسلام #متانت #آرامش 👉 @roshangarii 🌹
🔶 طفلی بنام #شادی سالهاست معنی اش گم شده.. معنای شادی چیه؟👆 #رقص #کنسرت #موسیقی #حلال #خنده #آرامش #غم #وزیر_بهداشت #روانشناس #روانشناسی #نمکی #اصلاحات #خندوانه #خواب #قرص_خواب #نشاط #امن #حال_خوب #انرژی_مثبت #جوک #آهنگ #ماهواره #افسردگی #دختربازی #الله #لذت #سرور #خوشحالی #شاد 👉 @roshangarii 🌹
⚫️ فواید حیرت انگیز #گریه برای #سلامتی و #زیبایی! 😭گاهی کمی #اشک بریزیم.. #روضه #عزا #عزاداری #غم #افسردگی #دارو #بینایی #اخلاق #تسکین #درد #استرس #اضطراب #مداحی #نوحه #هیئت #محرم #ماه_محرم #شادی #اعتدال #تعادل #پوست #شادابی #طبیعت 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩🏴 حمید #علیمی با #نوحه کوبنده #وزیر_بهداشت_افسرده رو با خاک یکسان کرد👌 میگن #روضه دل مردگیه! میگن گریه افسردگیه!! نمیدونن خبر ندارن.. #حسین (ع) آغاز زندگیه!! اتفاقا روضه نور میده دلا رو.. اتفاقا #گریه میبره بلا رو.. اتفاقا حسین #زنده کرده ما رو.. ما پای همین #پرچم، دلخوش به تولّاییم.. با گریه به ثارالله ما فاتح دنیاییم.. نمیدونن با روضه شدیم رها از زیر بار ستم.. اتفاقا این #غم، باعث #نشاط ه.. اتفاقا این شال، پرچم حیاته.. اتفاقا حسین کشتی نجاته.. #ماه_محرم #عزا #تاسوعا #سوگواری #هیئت #کربلا #مداحی #امام_حسین (ع) #منوتو #بی_بی_سی #حماسی #اهلبیت #شیعه #وزیر_بهداشت #افسردگی #روانشناسی #عاشورا #عزاداری 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩🏴 حاج با کوبنده رو با خاک یکسان کرد👌 میگن دل مردگیه! میگن گریه افسردگیه!! نمیدونن خبر ندارن.. (ع) آغاز زندگیه!! اتفاقا روضه نور میده دلا رو.. اتفاقا میبره بلا رو.. اتفاقا حسین کرده ما رو.. ما پای همین ، دلخوش به تولّاییم.. با گریه به ثارالله ما فاتح دنیاییم.. نمیدونن با روضه شدیم رها از زیر بار ستم.. اتفاقا این ، باعث ه.. اتفاقا این شال، پرچم حیاته.. اتفاقا حسین کشتی نجاته.. (ع) 👉 @roshangarii 🚩
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🚩شما #زنده تر از #امام_حسین در عالم سراغ دارید؟ زنده مگه تعریفش چیه؟ #اربعین #کربلا #پیاده_روی_اربعین #حب_الحسین_یجمعنا #موکب #الحسین_یجمعنا #ایران #کرمانشاه #مرزخسروی #سفر #زیبا #ایرانی #ایرانیان #الهی_قمشه_ای #شادی #غم #حسین #افسردگی #عزاداری #عزا #گریه #انرژی_مثبت #زندگی 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 در را که پشت سرش بست صدای مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. 💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمی‌زند زیرا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین‌تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه می‌زد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمی‌گشت. 💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی‌ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و می‌ترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه‌داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از برای حیدر ضعف می‌رفت. 💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود. گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل می‌کردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش می‌چکید. 💠 چند روز از شروع می‌گذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم‌صحبتی‌مان کاملاً از دست رفته بود. عباس دلداری‌ام می‌داد در شرایط عملیات نمی‌تواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. 💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را می‌لرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم می‌خواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، می‌خوای باهاش حرف بزنی؟» 💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی‌خبرم! انگار صدایم هم از در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظه‌ای سکوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای که از درد فریاد کشید. 💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد می‌تونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!» احساس نمی‌کردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به‌جای نفس، خاکستر از گلویم بالا می‌آمد که به حالت خفگی افتادم. 💠 ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دستم برنمی‌آمد که با هر نفس جانم به گلو می‌رسید و زبان عدنان مثل مار نیشم می‌زد :«پس چرا حرف نمی‌زنی؟ نترس! من فقط می‌خوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!» از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» 💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. 💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. 💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. 💠 ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
🔶 برنامه در ماه مبارک 💚 یه آیه بگو درباره و غصه.. خداوند به مومنان میفرماید که ترس و غصه به دلهایتان راه ندهید🌱🍃 برای دیدن و حفظ سایر آیات بزنید روی هشتگ: 👉 @roshangarii 🌹