eitaa logo
روزنه
6.3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
250 فایل
دریچه ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر ارتباط با ادمین @M_shahidani
مشاهده در ایتا
دانلود
از آیندگان تا خبرآنلاین! بخش هشتم/ب مروری بر کارنامه و اندیشه سیاسی وبلاگ نویسان خبرآنلاین! [صفحه3از5] جعفریان؛ دفاع تمام قد از برجام و جانبداری متعصبانه از غرب وحشی! جعفریان در مورد برجام می نویسد: «اگر کمترین نتیجه برجام، اثبات پایبندی اخلاقی ایران به تعهدات بین المللی و بی تعهدی امریکا و دیگر غربیان به توافقات بین المللی و انسانی باشد، همین برای فضل حامیان برجام و ایران سربلند کافی است.»(پیج توئیتر، 23/4/99) ستایشگری نامتعارف جعفریان از ، تا بدانجا امتداد یافته که او بدعت های معرفتی و ناکارآمدی سیاسی/ساختاری آنها را توجیه می کند. وی با رویکردی متعصبانه، شکست های در حوزه فرهنگ و علم را نفی می کند. مثلا در شیوع بیماری کرونا نوشت: «غرب تحفه ای نیست که بخواهیم سر آن قسم بخوریم، و بنده موکل آنها نیستم که بخواهم دفاع کنم، اما مهم این است که بدانیم آنها یاد گرفته اند مشکلات را حل کنند، همان طور که مشکل ایدز را حل کردند برای مشکل جدید هم بالاخره فکر می کنند تا راه حلش از عقل خدادادی پیدا شود.... »(کانال تلگرامی، 99/2/16) پیرامون جعفریان گفتنی های فراوان دیگری هم هست. ♦️فرید مدرسی او در رشته ارتباطات تحصیل کرده و حوزه تخصصی او در روزنامه‌نگاری درباره ی حوزه‌های علمیه و روحانیون شیعی است؛ اگرچه پیش از آن خبرنگار سیاسی ، اعتماد و هم‌میهن بوده است. او همچنین مدتی عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی بوده‌است. 🎞عکس55: فرید مدرسی فرید جوان خبرنگاری است که زیر دست بزرگ شده است. او در یادداشت مفصلی در دهه هشتاد به تشریح برخی ابعاد ماموریت خود در قم پرداخته و تصریح می کند که مجری ایده های محمد قوچانی (داماد و شاگرد ) بوده است. او می نویسد: "سرویس «حوزه» در هفته نامه جدیدالولاده بود. جرقه راه اندازی چنین سرویسی در روزنامه شرق زده شد. من در سرویس سیاسی این روزنامه مشغول بودم و به نوشتن گزارش هایی مرتبط با و احزاب اصولگرا می پرداختم. روزی ، سردبیر شرق در راهروی دفتر روزنامه در حوالی میدان آرژانتین این پیشنهاد را به من داد. من هم تحقیق و بررسی های اولیه را انجام دادم که کار بسیار سخت و تا حدی غیرممکن به نظر رسید." او دلیل های مختلفی نام می برد از جمله: 1-روزنامه، روزنامه بود و بخشی از حوزه و موثرین آن آنچنان حاضر به همکاری نبودند. این فقط گوشه ای از سختی کار بود. 2-فضای رسمی حوزه و ساختار مدیریتی آن هیچگاه با اصلاحطلبان از در وارد نمی شود. اگرچه تعاملاتی در مقاطع تاریخی وجود داشت، اما این تعاملات به روابط صمیمانه مبدل نشده بود. از این رو، متنفذین این بخش حاضر به همکاری نبودند و به ما روی خوشی نشان نمی دادند. حتی آنان که در گفت و شنودهای خصوصی همچون اصلاح طلبان می اندیشند، در یک رسانه عمومی نه تنها حاضر به بیان آن مطالب نیستند، بلکه حتی از انتشار هرگونه مطلب در اینگونه رسانه ها سر باز می زنند. او ادامه می دهد: " در روزنامه باردیگر این ایده از سوی مطرح شد. آن روزها در این روزنامه، به ارائه اخبار، گزارش ها و تحلیل هایی درباره احزاب اصولگرا مشغول بودم و گاهی در صفحه آخر که تحت مسولیت بود، اخبار کوتاه حوزه را در ستونی به نام انعکاس می دادم. همچنین اخبار و گزارش های حوزوی محض را در صفحات دیگر ارائه کرده بود. به یاد دارم که پرونده ای با نام «گعده سیاسیون در قم» هم تهیه کردم که درباب تعاملات احزاب با علمای قم بود... سرویس حوزه آغاز به کار کرد، با 4 صفحه در هفته که پس از ماه ها گاهی تعداد صفحات آن به 16 صفحه -البته به ندرت- هم رسید؛ از تیر 86 تا آبان 87. در این یکسال و چهار ماه اکثر قریب به اتفاق پرونده ها با حاشیه هایی روبرو بود که هیچگاه به آن اشاره نکردم؛ حاشیه هایی درون نشریه تا در میان حوزویان و شخصیت های مرتبط با پرونده ها که روزی به آن می پردازم. آنچه در این میان باقی می ماند، هموار شدن این راه بود که با عنایت حوزویان مقدور نبود و باید از تک تک آنان که مرا یاری کردند، تشکر و سپاسگزاری کنم؛ به ویژه دوست گرامی ام و سایر عزیزانی که مقالات ذی قیمت خود را به ما هدیه دادند و در شهروند منتشر شد." او در ادامه علاوه بر همکاری با رسول جعفریان به نکته جالبی از ارتباطتش اذعان می کند: "این صفحات بهانه ای شد تا همراه و صمیمی پیدا کنم و انشاءالله با توقیف شهروند این دوستی ها نه تنها متوقف نشود، بلکه تقویت و توسعه یابد. آنچنان دوستان بسیاری یافته ام که از شمارش خارج است و نامی از آنان نمی برم تا خدای ناکرده نام کسی از قلم نیفتد."(وبلاگ شخصی «آذر»، 28/8/1387) @rozaneebefarda ادامه👇
خداحافظ مطهره! روایتی از پايان یک دوستی کودکانه، یادی از دخترک معصوم استاد فرج‌نژاد بعضی روزها هوا خیلی گرمه... مخصوصاً تو قم از طرفی ماه رمضون تو روز بیرون رفتن صفایی نداره... بریم بیرون که چی کنیم؟ پس ساعات سپری شد تا اینکه آوای خوش اذان مغرب رو شنیدیم و بعد از خوردن افطار و کمی استراحت، پاشدیم و شروع به جمع کردن وسایل برای رفتن به یه جای سرسبز... پارکی که حدودا با خونمون ده دقیقه فاصله داشت... با حاج خانوم سوار موتور شدیم و مثل همیشه فاطمه رقیه جلو نشست و بسم الله گفتیم و حرکت کردیم. به پارک رسیدیم و یه جایی نزدیک به محل بازی بچه ها بساط رو پهن کردیم وحاج خانوم مشغول کارها شد و من و فاطمه رقیه رفتیم سراغ سرسره ها... اونجا بود که برای اولین بار دیدمش... یه دختر شیرین و خونگرم با روسری گل گلی، حدودا ۳-۴ ساله نگاهش رو دوخته بود به دخترم فاطمه رقیه... بهش گفت با من دوست میشی؟ من که خیلی ازش خوشم اومده بود واسطه شدم تا اینا با هم دوست بشن و اسمش رو پرسیدم گفت: "مطهره" آن‌قدر زود با هم جور شدن که انگار سالهاست همدیگه رو می شناسن... همش تو پارک همو صدا می کردن و مشغول سرسره بازی... حاج خانوم اومد و ما رو صدا می کرد برای اینکه چیزی بخوریم... من ماجرای این دوتا رو براش تعریف کردم و اون هم از مادر مطهره درخواست کرد تا لحظاتی مطهره میهمان سفره ما باشه... و مطهره این فرشته کوچولوی خدا با فاطمه رقیه ما مشغول خوردن و گفتن و خندیدن شدن و بعد از لحظاتی با انرژی مضاعف دوباره رفتند سراغ سرسره بازی... اما دیگه دیر وقته باید بریم خونه! شما با هم به سختی خداحافظی کردید و تو دست مادر و برادرت رو گرفتی و سمت خونتون که خیلی نزدیک هم بود راه افتادی و من و فاطمه و مادرش هم سوار موتور شدیم و خوشحال از آشنایی با تو... فاطمه رقیه هی داد میزد: من هم از عمد از یه مسیری رفتم که از جلوی مجتمع شما رد شیم و دوباره تو رو ببینیم... همینطور هم شد، ما تو رو دوباره دیدیم و من به فاطمه گفتم: ببین بابا! ! دخترم خیلی خوشحال شد و دوباره با تمام اشتیاق صدات کرد: ، تو هم صداش کردی و با داداشت برای ما دست تکون دادی... این اولین و آخرین دیدار ما بود... امشب وقتی تو مسجد مقدس جمکران به صفحه گوشیم نگاه کردم برق از سرم پرید تو بودی کنار پدر و مادر و برادرت... زیر تصویر نوشته بود: شوکه شدم... ؟؟؟ نه باورم نمیشه... آخی! می دونی فاطمه رقیه ام چقدر دوستت داشت؟؟ از بعد دیدن تو، همش می گفت: بریم پارکه مطهره... حتی اسم عروسکش رو گذاشته بود مطهره... حالا به نظرت من باید بهش چی بگم؟؟؟ اصلا بگم بهش تو کجایی؟؟ مطهره!!! صدام رو میشنوی؟ کجایی؟... خداحافظ مطهره... @rozaneebefarda