eitaa logo
روزنه
6.3هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
260 فایل
دریچه ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر ارتباط با ادمین @M_shahidani
مشاهده در ایتا
دانلود
چپ‌کرده را تدبیر نیست! مدل موضع‌گیری و امروز در نزد حزب‌اللهی‌ها بسیار روشن و حتی نخ‌نماست؛ افرادی با سابقه همکاری در برخی مراکز و مجموعه‌های انقلابی که به مرور کرده‌اند اما همچنان از موضع انقلابی‌گری و اصولگرایی اظهارنظر می‌کنند و برای همه، خصوصا انقلابی‌ها نسخه می‌پیچند و به اصطلاح با حربه نقد درون‌گفتمانی، گاه تیشه به ریشه می‌زنند! این سنخ افرادِ قبلا انقلابی، که به هر دلیل دچار شده‌ باشند، امروز کم نیست! بچه‌هایی که روزگاری حزب‌اللهی‌ دوآتشه بوده‌اند، روزگاری با چهره‌های مشهور سیاسی، خاصه بزرگان جریان انقلابی پالوده خورده‌اند، روزگاری جریان‌ساز بوده‌اند، روزگاری شمشیر به دست بوده‌اند، گاه فی سبیل‌الله و صرفا برای رضای خدا و گاه پروژه‌بگیر نهادهای انقلابی بوده‌اند. اما حالا همان‌ها علیه گذشته خویش شمشیر کشیده‌اند، برای تردیدافکنی در ارزش‌هایی که روزگار جوانی‌شان به ترویج آن ارزش‌ها گذشته، شبانه‌روز مشغول کارند! جالب آنکه نظام و ولایت و مردم و حزب‌اللهی‌ها را بخاطر عملکرد گذشته و دگردیسی سیاسی امروزِ خودشان ملامت می‌کنند و انگار که هزینه تغییر سلایق و افکار اینان را دیگران باید بدهند! و جالب‌تر آنکه هر فتنه یا هر انتخابات ریاست‌جمهوری که می‌گذرد، با یک طیف تازه از این مواجه می‌شویم! گرچه الگوی سیاست‌ورزی‌شان و آثار مخرب‌ مواضع خودمتناقض‌شان تقریبا مشابه است اما علت چپ کردن‌ها البته یکسان نیست؛ گاهی میزی و پستی از کسی گرفته شده، گاهی برخورد نامناسبی، گاهی ارتباطات آلوده، گاهی روشنفکرنمایی، گاهی مشکلات شخصی، گاهی ضعف بن‌مایه‌های ایمانی و تقوای سیاسی، گاهی سیلی رویکرد غیرمنصفانه و غیرضابطه‌مند قبلی، گاهی آهِ یک دل شکسته، گاهی دلایلی که هرگز معلوم نمی‌شوند.‌‌‌... این جماعت نوعا عصبی‌اند، خودعلامه پندارند، فکر می‌کنند آدم مهمی هستند و نظرشان می‌تواند جریان‌ساز باشد، توهم خودبزرگ‌بینی دارند، فکر می‌کنند چون خودشان چپ کرده‌اند، پس احتمالا انقلاب و نظام اسلامی هم به ته خط رسیده است، فکر می‌کنند کار جبهه حق وابسته به بود و نبود آنهاست، فکر می‌کنند سطح‌شان بالاتر از حزب‌اللهی‌های معمولی جان برکف مخلص است، فکر می‌کنند از همه، حتی آقا هم بیشتر می‌فهمند، یک عده‌ را برچسب توهم توطئه می‌زنند، یک عده را برچسب بی‌خردی، عده دیگر را خوارج می‌نماند، دیگران را نفوذی و آن دگران را انقلابی‌نما و قس علی هذا! نوک انگشت خودشان درد می‌کند و بدون اینکه بدانند به هر کجا که انگشت می‌نهند، دردشان می‌گیرد! خدا کمک‌شان کند، عاقبت به خیرشان کند، به برکت روزهایی که در جبهه حق مجاهدت کرده‌اند، ان‌شاءالله امام و شهدا دست‌شان را بگیرند، آنان موی دماغ جبهه حق شده‌اند _دانسته یا نادانسته_، اتلاف وقت و تغییر اولویت‌های جبهه حزب‌اللهی‌ها که امروز باید در راه خدمت به خلق‌الله شب و روز نشناسد، گناه کمی نیست! می‌توان اسم و رسم شان را گفت اما چه سود؛ اینهم خود مصداق دیگری از اتلاف وقت و تغییر اولویت‌هاست؛ چه اینکه معلوم نیست اثری در تنبه و تغییر رویه این جماعت داشته باشد؛ چرا که چپ‌کرده را تدبیر نیست! امام عزیز در اغلب نامه‌ها در دوران تبعید از مخاطب می‌خواست برای عاقبت به خیری‌اش دعا کند! ان‌شاءالله پیرو همان امام باشیم! اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا بامداد ۵ تیرماه ۱۴۰۰ @rozaneebefarda
چند نکته در باب تزریق واکسن کرونا به رهبر معظم انقلاب اسلامی ||حسن محمدی @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 💢 رهبر معظم انقلاب واکسن ایرانی کرونا را تزریق کرده و با زبان بدن قوی و سخن و افتخارآمیز فرمودند:«این را به معنای واقعی کلمه پاس بداریم.» ۱۴۰۰/۴/۴ 💠 بازتاب‌های این خبر در میان طیف‌های مختلف، متنوع بود. دشمنان با تمسخر واکسن برکت یا برجسته کردن هزینه آن تلاش کردند تا جنبه این مساله را کم کنند. از سوی دیگر برخی از رسانه‌های انقلابی نیز تزریق واکسن به رهبری را نقشه‌ برای رهبر انقلاب و مشابه خوراندن سم به اهلبیت قلمداد کردند. ▫️با عبور از مطالب تکراری این رسانه‌ها و تطبیق‌های همیشگی‌شان، سه استدلال در میان مطالب ایشان دیده می‌شود: 1.نفوذ در اطراف رهبری جدی است و خود رهبری از اصرار بر واکسن زدن به ایشان سخن گفته‌اند. 2.واکسن زدن رهبری خیانت بود چون دوره آزمون این واکسن تمام نشده بود. 3.رهبر انقلاب در برخی موارد به خطای خود اذعان کرده‌اند مانند مساله جمعیت. 🔻در کنار این دو استدلال، مطالب به حقی هم گفته می‌شود که گرچه صحیح اما ارتباطی با واکسن زدن رهبری ندارند. مطالبی مانند فواید طب سنتی، اهمیت مساله نفوذ، سوء استفاده صهیونیسم جهانی از کرونا، موارد متعددی تحمیل نظرات کارشناس نمایان بر امامین انقلاب، نفوذ در وزارت بهداشت، وارداتی بودن علم پزشکی، پول محوری اغلب پزشکان، خیانت‌های صورت گرفته در مساله ، و عدم پاسخگویی در وزارت بهداشت. حتی قتل عمدهایی در بیمارستان‌ها رخ می‌دهد مانند قطع اکسیژن مادر بنده در بیمارستان، که به وفات ایشان منجر شد. اما... 🔹 طرح مکرر و همیشگی اتهام و مقایسه رفتار رهبر انقلاب با سم خوراندن به اهلبیت، خطی است که متاسفانه به رویه دوستان تبدیل شده است. قطعا خط مشخصی میان رفتار صادقانه رهبری با تاییدات مشروط ایشان از وجود دارد و ایشان هرگز از پروژه نفوذی و تحمیلی به یاد نمی‌کنند. کجا و افتخار ملی کجا❓ 🔹دوستان باید پاسخ دهند که از نظر ایشان کدام رفتار رهبری از روی صداقت و اختیار و کدام از روی نفوذ، اجبار و مسائلی است که شما می گویید؟ معیار تشخیص این دو رفتار کدامند؟ از نظر شما رهبری که به اجبار و نفوذ، تن می‌دهد و مخاطبان را در تحلیل دچار خطا می‌کند، صلاحیت رهبری دارد؟ آیا رفتار رهبر حکومت اسلامی با سم خوردن اهلبیت معصومین در زمانه حکام جور یکی است. اصلا مگر واکسن مانند سم، کشنده است!! 💠 تاکید بر مواردی از خطاهای پیشین رهبر انقلاب نیز خط خطرناکی است که دقیقا به معنی و نفی حجیت از بیانات رهبری است. رفتار و بیان صریح رهبری برای همگان حجت است و ظاهرا رازِ دادوقال دوستان و انتساب برخی از مواضع رهبری به اطرافیان ایشان از همینجا نشات می‌گیرد زیرا نمی‌توانند به رفتار رهبری ملتزم باشند، آنرا خطا پنداشته و به اطرافیانشان نسبت می‌دهند❗️ 🔷 مراحل نهایی واکسن برکت قبل از شش ماه پیش انجام شده بود و شرکت سازنده چنان از محصول خود مطمئن بود که در 9دی‌ماه سال99، واکسن را به دختر مسئول ستاد اجرایی(خانم «طیبه مخبر») تزریق کرد. مراحل مختلف آزمایشی این واکسن با موفقیت طی شده و هم‌اکنون مراحل پایانی مرحله سوم را پشت سرمی‌گذارد و پس از تزریق بر دهها هزار نفر از مردم ایران، عوارض خاصی نداشته است. روند ساخت واکسن برکت، بالاتر از استانداردهای جهانی بوده و امروزه، 12کشور درخواست خرید برکت را دارند وکه به عقد قرارداد با برخی کشورها نیز رسیده است. 🔅اصرار بر اتمام مرحله سوم واکسن بیجاست زیرا تسریع در واکسیناسیون در شرایط حاد کرونایی موجود بسیار مهم است و بسیاری از کشورها مانند آمریکا، روسیه و چین برخی فازهای مطالعات بالینی را تلفیق کرده و از مواردی مانند چلنج(چالش) حیوان واکسینه شده با ویروس زنده بیماری‌زا و گرفتن عکس و سی‌تی‌اسکن از حیوان خودداری کردند.(گرچه این موارد در برکت انجام شد) 🔻 به نظر می‌رسد که واکسن زدن رهبری پس از تاکیدات مکرر ایشان بر ماسک زدن و مرجعیت دادن به ستاد کرونا (در کنار نقدهای ایشان به ستاد)، تحلیل روشنی بدست می دهد و واکسن زدن ایشان، مواجهه با نتایج بوده و اعتماد ایشان به متخصصان ایرانی و را نشان می‌دهد. مواجهه منطقی مخالف نفی یا تایید کورکورانه است. 💎 انتظار آنست که دوستان از رویه خود به رهبر انقلاب و رویکرد خود دست بردارند و بجای چرخیدن دنبال نفوذی در اطراف رهبری، مراقب نفوذی‌ها در جبهه انقلاب باشند و بپرسند که چرا برخی تحلیل‌های ایشان با خط رسانه‌ای دشمن یکی است!؟ تزریق واکسن ایرانی یعنی مواجهه منطقی با علم و اعتماد به متخصصان داخلی بوده ونیازمند تفسیر و توجیه نیست. @rozaneebefarda
داستان واکسن کرونا؛ از نگرانی‌های محبان رهبری تا درس‌آموزی رهبر از مکتب عاشورا بازنشر|| حجت‌الاسلام عبدالحسین خسروپناه @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 دیشب هنگام استراحت، خبرهای مربوط به واکسن زدن حضرت آقا را می خواندم دلهره ها و دغدغه ها و نگرانی های محبان رهبری را دیدم پیامهای دلسوزان به این مسکین ناشی از محبت این عزیزان به فرزند زهرا سلام الله علیها بود. این خبرها و پیامها، عاشورا را در ذهنم تداعی کرد که اگر محبان رهبری در کربلا بودند چه می کردند. تزریق سوزن واکسن به دست مبارک رهبری، دل مومنان را سوخت؛ باری اگر اصابت تیرها و نیزه ها و شمشیرها بر پیکر پاک امام حسین علیه السلام را میدیدند، چه می‌کردند؟! اما پذیرش واکسن از سوی سید علی، نشانگر درس از مکتب حسینی بود و آن اعتماد به جوانان غیور کربلایی بود. @rozaneebefarda
طلبکاری نجومی و ادبیات چاله‌میدانی به سبک آخوندهای اعتدالی! طوری حرف می‌زنند که انگار این همه کارشکنی و غربگدایی و ناکارآمدی که مردم را به خاک سیاه نشانده، کار این جماعت پرمدعا نبوده است! @rozaneebefarda
10.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فریاد توسط غیورمردان مجاهد خون هرلحظه و هر روز در حال جوشش و تربیت و هدایت‌گری است‌..‌. @rozaneebefarda
بازخوانی ماجرای ترور ناجوانمردانه مقام معظم رهبری در سال ۶۰ @rozaneebefarda
گزارشی از ماجرای ترور ۶ تیر ۱۳۶۰ [ص ۱ از ۲] || مصطفی غفاری @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ی شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند. خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.‌ نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ی مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود. آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.» بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت. یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... انفجار! آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون. امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت ‌افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی». بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظ‌ها بلیزر سفید را انگار كه ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور می‌راندند. در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش می‌آمدند، زیر لب زمزمه‌ای می‌کردند؛ شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته. در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافه‌ی خون‌آلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و  آقا را روی دست این طرف و آن طرف ‌بردند. با آن صورت خون‌آلود، کسی امام جمعه‌ی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمی‌شود کاری کرد.» محافظ‌ها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند‌؟ دارند تمام می‌کنند» اسم آقای خامنه‌ای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.» انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اكسیژن و  پایه‌ی آهنی چرخدار را نمی‌شد برد توی ماشین. پایه‌های کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسك اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری ‌داد. یکی از محافظ‌ها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت. محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آماده‌باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یک‌دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشک‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.» ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه‌. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش‌ را تمام كرده بود. داشت دستش را می‌شست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند. @rozaneebefarda
گزارشی از ماجرای ترور ۶تیر۶۰ [ص۲ از ۲] سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت.قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه به راحتی دیده می‌شد. 37واحد خون و فراورده‌های خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنش‌های انعقادی را مختل ‌کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگ‌ها را مسدود کنند. کیسه‌ها‌ی خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق ‌می‌كردند، اما باز هم خون‌ریزی ادامه داشت. یک‌دفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بی‌راه نمی‌گفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟ فشار کم‌کم بالا آمد و دوباره شروع کردند. دکتر منافی، همان‌ طور که می‌آمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود كه دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود. دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خون‌ریزی را بند آورده‌ام.» عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمی‌شد درمان را آن‌جا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود.تنها بیمارستانی هم که می‌شد بعد از عمل مراقبت‌های لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود. آن موقع رئیس بیمارستان قلب دکتر میلانی‌نیا بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی». هلی‌کوپتر خبر کردند. نمی‌توانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بی‌سیم گفته بود كه قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود.مردم نگران بودند که نكند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و می‌گفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید.» با هزار ترفند، هلی‌کوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد. دکترها می‌گفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان انفجار بمب بود، یك‌بار خون‌ریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یك‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در ریه و حالت خفگی. همه‌ی این‌ها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت.چند پتو می‌‌انداختند روی‌ آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان می‌کردند تا لرز را کمتر كنند. معلوم نبود منشأ این تب‌ها کجاست؟ ضایعه‌ی کوچکی هم در ریه دیده بودند. آقا لوله‌ی تنفس داشتند و نمی‌توانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمی‌کند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟» دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار می‌کرد كه برای ترمیم و پیوند به قسمت‌های آسیب‌دیده برداشته بودند. زخم‌ها زیاد بودند. درد زخم‌ها خیلی زیاد بود، اما دکترها می‌گفتند تحمل‌ آقا زیادتر است.می‌گفتند «اصلاً مسکّن‌ها به حساب نمی‌آیند.» بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه می‌شود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ‌ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث می‌کردند که دست قطع شود یا بماند. امام مرتب پیغام می‌دادند و از اطرافیان می‌پرسیدند كه: «آقاسیدعلی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش ‌شد. دکتر میلانی‌نیا رادیورا گذاشت بیخ گوش آقا. آن‌موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازه‌ای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند. حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیه‌ی هفتاد و دو تن را نمی‌دانستند. از تلویزیون آمدند كه گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند: «بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت  سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی» آقای هاشمی می‌گفت «اگر یک روز از حال آقا باخبر نباشم، احساس می‌کنم چیزی کم دارم.» برای همین مرتب از ایشان احوال‌پرسی می‌کرد. حاج احمدآقا هم همین‌طور؛ مرتب احوال می‌پرسیدند و روزانه به حضرت امام خبر می‌دادند. کم‌کم به اطرافیان فشار می‌آوردند که: «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفته‌اید،هم تلویزیون را.» دکترها بهانه می‌آوردند که امواج رادیویی، دستگاه‌های درمانی ما را به‌هم می‌ریزد و عملکردشان را مختل می‌کند! خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند:«چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست.دور و بری‌ها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند. دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کم‌کم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند.گفتند فقط یکی‌ دو نفر شهید شده‌اند. @rozaneebefarda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین مصاحبه آیت‌الله خامنه‌ای پس از ترور ۶ تیر ۶۰ @rozaneebefarda
14000407_40599_1281k.mp3
8.29M
🎙بشنوید|| صوت کامل بیانات امروز رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه. ۱۴۰۰/۰۴/۰۷ @rozaneebefarda
جناب آقای استاد به دلیل ابتلا به کرونا در بیمارستان بستری است. برای سلامتی ایشان یک قرائت بفرمایید. جناب آقای حکیمی از فضلای طراز اول حوزه، فردی و از مروجان مخلص معارف اهل بیت(ع) و در عین حال از جمله پیشگامان مبارزه با طاغوت در است که تا کنون در این مسیر نورانی ثابت‌قدم مانده است. ایشان از نخستین کسانی بود که در کتاب سرود جهش‌ها، در سال ۴۴ برای رهبر تبعید شده نهضت اسلامی مردم ایران، از لفظ استفاده کرد. پ.ن: تجلیل از مقامات علمی و کارنامه مبارزاتی جناب استاد حکیمی به معنای پذیرش و تأیید علائق فکری و سلائق سیاسی ایشان در تمام ابعاد نیست و طبعا نقد و نظرها در جای خود قابل طرح است. خداوند عزیز این بزرگ‌مرد را از گزند حوادث حفظ فرماید. @rozaneebefarda