eitaa logo
روضه حاج عباس طهماسب پور
478 دنبال‌کننده
385 عکس
666 ویدیو
13 فایل
کانال تخصصی روضه همراه با متن با نوای دلنشین #حاج_عباس_طهماسب_پور هیئت محبان الزهرا سلام الله علیها #بابل 📲ارتباط با خادم کانال @youssof_62
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴جانباز مدافع حرم به شهادت رسید 🔸شهید سال‌ها در سوریه به عنوان مستشار نظامی حضور داشت و در حملات صهیونیست‌ها در خاک سوریه به درجه جانبازی نائل آمده بود به شهادت رسید. 🔸شهید ، پس از شهیدان و سومین شهید مدافع حرم شهرستان می‌باشد. 🔸شهید ، بنا به وصیت خود در گلزار بهشت زهرای تهران به خاک سپرده خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من از غلامان سیاه کربلایم وقتی به تو رو میزنم، رو بر نگردان لطفی که دارد تربت تو، زر ندارد این خاک پایی را که دادی، زر نگردان 🍁امشب، شب علی اکبره 🍁شب جووناست 🍁مجلس جوونم باید جوون گرم کنه حُر پشیمانیم و با تو حرف داریم آقا به جان زینب از ما سر نگردان حیفت نمی آید ز ما، گریه نگیری؟! وضع بد ما را از این،بدتر نگردان خیلی برایم مادرت، زحمت کشیده آقا مرا شرمنده ی مادر، نگردان ⬅️یاد یه حرفی افتادم ✅وقتی جلو حُرُّ گرفت، گفت بزار برگردیم مدینه گفت مأمورم و معذور گفت پس بزار بریم گفت اجازه ندارم... مأمورم و معذور 💢هر چی گفت، حر امتناع کرد ✔️آقا فرمود:ثَکلتکُ اُمُک(مادرت به عزات بشینه) 👌حر یه نگاهی کرد، گفتم یا اباعبدالله... اگه هرکسی غیر تو، اسم مادرمو میاورد شمشیر برهنه میکردم همینجا جوابشو میدادم. چه کنم از مادرت ،جز خوبی نمیشه یاد کرد 😭😭 💠یوقتایی به خودمون فکر میکنیم،همینه تو خلوت، شده با خودت فکر کنی که اصلا من کجا، روضه ی امام حسین کجا؟؟ ❇️من با این آلودگیام، چی میشه هرشب خانم فاطمه زهرا دستمو میگیره میگه بیا پا روضه ی پسر غریبم حسین بشین و گریه کن 😭😭 خیلی برایم مادرت، زحمت کشیده آقا مرا شرمنده ی مادر، نگردان ما آمدیم اینبار، پیش تو بمیریم پس لطف کن مارا به خانه برنگردان من با فُراتت چند سالی هست،قهرم ای تشنه لب با آن، لبم را تر نگردان 🔸موج مزن، آب فرات 🔸رباب،غرق آتشه 🔸موج مزن آب فرات 🔸عموم خجالت میکشه من با فُراتت چند سالی هست،قهرم ای تشنه لب با آن، لبم را تر نگردان بر خیز که دور و بر زینب، شلوغ است در قتلگه هم روی از خواهر نگردان حداقل ای شمر ، پیش چشم زینب عریان مارا اینور و آنور نگردان 😭😭😭😭😭 🔰شب علی اکبر، شب خاصیه 🔰اومد بالا منبر گفت فردا شب میخوام روضه تموم بخونم یجورایی فکر مردمو درگیر این حرف کرد که روضه ی تموم این روضه خون چیه!! ✳️اومد بالا منبر، صحبتاشو کرد موقع روضه خوندن گفت: 🌐روضه رو به اینجا کشوند که آقا سیدالشهدا اومد بالا جنازه ی جوونش، علی اکبر... ❤️ از منبر پایین اومد ⭕️یکی اومد جلو گفت فلانی، بعد علی اکبر قاسم بود بعد علی اکبر، عبدالله بود، علی اصغر بود خوده امام حسین بود ⚫️شما گفتی روضه تموم... گفت تا جاییکه من میدونم و خوندم، امام حسین کنار جنازه علی اکبرش جون داده 😭😭😭😭😭😭😭 🔻فلذا اون لحظه ای که اومد کنار بدن علی اکبر، گفت تو کاری با من کردی که به غروبم نمیکشه 😭😭😭😭 سَرا رو آوردن تو بزم شراب 💯میخوام دلا آماده بشه، بعد شعر بخونم گفت دونه دونه سرهارو برام معرفی کن. این سر، سر قاسمه این سر، سر عبدالله این سر ، سر علی اصغر شیرخواره ی حسینه این سر، سر علمدار حسین، ابالفضله این سر، سر شهزاده علی اکبره ♻️تا رسید به سر علی اکبر، گفت بهم بگید اول بابارو کشتید یا پسرو؟؟ گفت مگه فرقیم داره براشما؟؟ هردوتا، سرشون جلو چشته 😭😭 گفت نه... اگه اول پسرو کشتید دیگه نیاز نبود بابارو بکشید 😭😭😭 💹به خودش آمد و فهمید که چشمش، تر بود دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود 💹تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است یا که بهتر، چه به روز پسرش آمده است 💹پسر دست گلش را چو گل پرپر دید هر طرف را که نظر کرد، علی اکبر دید بابا ابراهیم پیغمبر.. بچشو مرتب کرد دستاشو حنا زد موهاشو حنا زد ◀️قشنگ مرتب آورد تو قتلگاه بفرمان الهی قربونی کنه پسرشو در راه خدا ⚛چاقو رو تیز کرد زد به حلقوم اسماعیل هر کاری کرد نبرید ✴️دوباره تیز کرد گفت الان اونجوری میخواستم شده هر کاری کرد، نتونست ببره گردن اسماعیلو ✳️ندا اومد یا ابراهیم قبول کردیم از شما دیگه نمیخوای ادامه بدی ‼️برگشتن پدر و پسر به خونه خانوم هاجر، مادر اسماعیل .. این چاقو که به پوست میخوره، پوستو کبود میکنه این کبودی رو که دید، گفت چه اتفاقی افتاده؟ 🔆قضیه رو ابراهیم پیغمبر توضیح داده گفت: هاجر... به فرمان الهی میخواستم پسرمو قربونی کنم که ندا اومد بسه این چاقو رو هر کاری کردم، نشد بِبُرم ⚠️جای چاقو موند رو گلوی اسماعیل ❗️روایت نوشته هاجر سه روز مریض شد. مریضیه بدی گرفت. بعد 3 روزم جون داده یه کبودی دید، طاقت نیاورد جون داده 🛑اما بدن ارباً اربا افتاده یجوری شد میخواست علی اکبرو صدا کنه، همه دشت شده بود علی اکبر 😭😭 ❤️میگفت پسرم جگر گوشم جگر بابا چه بلایی سرت آوردن؟؟؟ 😭😭😭 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas
🔹به غیر روضه،کجارو دارم 🔹فقط همینجاس پناه میارم 🍃ذکر دمادم 🍃دل بتو دادم 😔خیلی خرابه حالم 😔برس به دادم 👌دست خودم نیست 👌خیلی میخوامت ♨️امام خواست ♨️شدم غلامت 🔸کریم و آقا، 🔸عصای ، 🍂همه میگن یا 🍂 میگه یا 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas