eitaa logo
روز‌نوشت
563 دنبال‌کننده
733 عکس
348 ویدیو
1 فایل
✍طلبه‌ام و مبتلاء به نگارش با کپی پیست میانه‌ی خوبی ندارم. کپی از این کانال با اشاره به نام صاحبش باشد. با نقدهاتون، خوش‌حال میشم! @islamic_ethic https://eitaa.com/roznevesht http://zil.ink/roznevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا تسلیم شدن در برابر چیزی است که توان تغییرش را نداریم. من انگار همیشه از غم آدم‌های دور و برم سهم مشخصی دارم. صبح به صبح باید کاسه‌ی چه کنم را دستم بگیرم و سهمم را از غم اطرافیانم بردارم. چند روز پیش اپیزودی را گوش می‌کردم در رابطه با زندگی مردم در کشور گینه‌ی نو، زندگی قبیلگی با سنت‌های عجیب و غریب. مثلا سنت ساحره‌سوزی بدین معنا که معتقدند برخی از بدشانسی‌ها ریشه‌اش در وجود بعضی از آدم‌هایی‌ است که نحس‌اند و با شیاطین در ارتباط؛ آنها با همین عقیده بعضی از زنان را میان آتش می‌سوزانند برای رهایی از آنچه نحوست می‌نامندش. این اتفاق‌ها در عصری می‌افتد که آدم‌های آن قبیله موبایل به دست، از این سنت وحشیانه فیلم می‌گیرند و آن را در سوشال‌مدیا به اشتراک می‌گذارند. تصور کن میان این قبیله باشی، یکی از همان آدم‌های حاضر در مراسم، خودت شاهد سنت ساحره‌سوزی باشی، اما کاری از دستت برنیاید. می‌خواهی داد بزنی، دهانت مثل سیمان خشک شده و صدایت بیرون نمی‌آید. حس و حالم در مواجهه با غم دیگران دقیقا همین‌شکلی‌ست. اگر نتوانم کمک کنم باید تسلیم شوم و همان کاسه‌ی چه‌کنم را تا غروب سر بکشم. شب که می‌شود وزن روحم چند‌برابر می‌شود و قدرت پرواز را از دست می‌دهد. هنوز هم معتقدم یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا تسلیم شدن در برابر چیزی‌ است که توان تغییرش را نداریم. 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
مادرم نگاهت که می‌کنم دلم می‌خواهد دوباره مسلمان شوم. https://eitaa.com/roznevesht
آفتاب که بالا می‌آید... دروغ می‌گویی؛ تمسخر می‌کنی؛ نردبان تملق را می‌گذاری و بالا می‌روی؛ از اسب غرور پایین نمی‌آیی؛ می‌شوی تلخ‌‌ترین آدم؛ می‌شوی مجسمه‌ی شرارت و سبعیت. آفتاب که می‌رود اما، رَج به رَج نصیحت می‌بافی و به‌زور بر تن روحت می‌کنی، غافل از اینکه این لباس، برای روحت گشاد است. روح سرکش، با نصیحت درست نمی‌شود. https://eitaa.com/roznevesht
در روایت داریم که مِراء را رها کنید حتی اگر حق با شما باشد. منظور از مِراء همان جدل و بحث بی‌مورد است در گفتگوها. کار یک صحبت دوستانه را به جنگ و بحث و جدل مَکشانیدش. برای آن‌ها که میان لحن موسیقار و نهیق حمار فرقی قائل نمی‌شوند تا خودِ صبح هم که استدلال بیاوری فایده‌ای ندارد. جنگ‌های لفظی وقتی هدف‌تان یکی‌ست، تنها باری اضافه بر دوش احساسات‌تان خواهد بود. آدم از بعضی بحث‌ها سرش سوت می‌کشد؛ اصلا دلش دیسک‌کمر می‌گیرد؛ خم می‌شود؛ می‌شکند بابت این حجم از حماقت... https://eitaa.com/roznevesht
شبیه مال حلالی که به صاحبش باز‌می‌گردد، ما نیز به سوی تو باز خواهیم گشت. https://eitaa.com/roznevesht
به دست‌هایش که نگاه می‌کردم، همزمان ترس در خونم می‌دَوید. با خودم گفتم: وای از روزی که نوبت به من برسد! خودش می‌گفت: روز بوده که تا بیست نفر را پشت‌سر‌هم غسل‌داده و کفن‌کرده. ترس غریب و تمام‌نشدنی به‌جانم افتاد. ازش پرسیدم: می‌ترسی؟ نه از مُردگان، منظورم از مرگ است؟ گفت: عادت کرده‌ام به دیدن مرگ. بعد هم دو ساعت تمام از خاطرات تلخ و آمار سختی‌های روحی و بالا رفتن چگالی غم در وجودش برایم حرف زد. اگر بخواهم همه‌ی درددل‌هایش را برایتان خلاصه کنم چکیده‌اش می‌شود این جمله: روی تمام لذت‌ها و غم‌های دنیا برچسب زده‌اند که، تمام‌شدنی‌ست... https://eitaa.com/roznevesht
آقای ستاد امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر اینکه کسی حرفی بزند بر خلاف آموزه‌های اسلام و بعدش بفهمد که خطا گفته و خودش هم اعلام کند که مسلمانم و معتقد و عذرخواهی‌اش را تکرار کند نشان از چه دارد؟ لااقل میان آنها که خطا را می‌پذیرند و عذر می‌خواهند و آنها که نمی‌پذیرند و رد می‌شوند، تفاوت قائل شوید. https://eitaa.com/roznevesht
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 تطهیر بجای تقبیح!! 🖋 زهرا‌ ابراهیمی 🔸 یکی از موضوعاتی که در رابطه با فرزند نامشروع، مورد تدقیق قرار نمی‌گیرد منفک کردن اصل وجود آن فرزند، از اصل آن رابطه است. 🔻 رابطه‌‌ای که بدون عقد شرعی منجر به تولد فرزند شود؛ در هرقالبی اعم از عشق و دوستی و ازدواج سفید و ... هم که قرار بگیرد، تطهیر ناپذیر است و رابطه‌ای حرام است که هم اصالت خانواده را زیر سؤال می‌برد و هم اعتبار اجتماع را و در این شکی نیست. 🔻 عنوان حرام‌زادگی نسبت به فرزندِ حاصل از این رابطه، عنوانی‌ است فقهی که بیان‌کننده‌ی ماهیت رابطه است و نه صرفا مخدوش بودن اصالت آن فرزند. 🔻 هجمه‌ها نسبت به این مسأله‌ی فقهی به این دلیل است که منتقدان به جای حرام‌دانستن رابطه‌ی نامشروع و تقبیح آن، به معصومیت فرزند‌ نامشروع چشم می‌دوزند و سعی دارند اینگونه تطهیرش کنند. 🔻 در حالیکه درختی که ریشه‌اش معیوب است، احتمال اینکه ثمره‌اش نیز مطلوب نباشد بسیار است. توجه به ثمره و میوه، نباید منتقدان را از تمرکز بر خرابی ریشه بازدارد. @Manahejj
اشک چشم یک خفاش چکید روی گونه جهان. چند روز اول ترسیدیم و لرزیدیم. زمین و زمان را ضدعفونی کردیم. ماسک‌ها را دوتا‌دوتا مثل اعلامیه روی صورت‌مان چسباندیم. دست‌ها را طوری می‌شستیم و بالا می‌گرفتیم و دستکش دست‌مان می‌کردیم که انگار قرار بود توی اتاق‌عمل کمک‌دست پرفسور سمیعی جراحی کنیم. کرونا از رو نرفت؛ ما هم خسته‌شدیم. برگشتیم به تنظیمات کارخانه. حالا به بودنش عادت کرده‌ایم. قبلا آمار مرگ‌و‌میر را دنبال می‌کردیم و حتی می‌ترسیدیم؛ اما حالا آمارها فقط یک عددند مثل سن خانم‌ها. عادت، خطرناک‌ترین همنشین انسان است. بیماری وسواس هم به همین دلیل خطرناک است. وسواسی‌ها دوز عادت‌شان بالا می‌رود و می‌افتند روی دورِ تکرار. چه آن‌ها که وسواس فکری دارند و دائما در ذهنشان درگیرند و چه آن‌ها که وسواس عملی دارند و در رفتارشان. به‌هر‌حال عادت کردن یعنی تسلیم شدن در برابر چیزی که به تو تحمیل شده است؛ حالا یا خودت تحمیل کرده‌ای به خودت و یا دیگران، یا جامعه و یا جهان، فرقی نمی‌کند. بعضی‌ها می‌گویند عبادت هم نوعی عادت است؛ اما در نگاه دین عبادت یعنی ارتباط با خدا و تکرار عبادت یعنی استمرارِ این ارتباط با خدایی که دائما حیّ و زنده است. این تکرار به روح انسان جان می‌بخشد و نوبه‌نو روح را زنده‌تر می‌کند. یعنی با هربار عبادت، یک‌ لایه‌ای بر لایه‌های روح انسان اضافه می‌شود. بنابراین عبادت، نوعی خرق‌عادت است و نه صرفا تکرار مکررات. خدای‌ِ‌جان لطفا و حتما ما را به خودت عادت ده. 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
درست مثل چای کیسه‌ای که نخش را گرفته باشی و هی داخل لیوان آویزانش کنی و بعد از هربار بیرون آوردن کم‌رنگ‌تر شود و بی‌رمق‌تر؛ آدمیزاد هم این‌گونه است؛ تکرار گناه روحش را بی‌رمق می‌کند. https://eitaa.com/roznevesht
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 سونامی آموزش آخر سال! 🖋 زهرا ابراهیمی 🔸 بهمن و اسفند دو ماه همیشه شلوغ برای طلاب است؛ چون اکثر فعالیت‌ها و کلاس‌ها و کارگاه‌ها، توسط حوزه و الصاقاتش، در این دو ماه آخر ارائه می‌شود. دلیل هم واضح است باقی‌مانده‌ی بودجه، ناگزیر باید در این دو‌ ماه خرج شود... 🔹 حال آنکه سونامی آموزش در دو ماه آخر سال، نشان از ضعف مدیریت در ماه‌های ابتدایی سال دارد. اگر برنامه‌ریزی دقیقی برای خرج بودجه وجود داشته باشد و سهم هر ماه متناسب با شرایط، به‌درستی پرداخت شود، شاهد این حجم از کلاس‌های آموزشی در انتهای سال نخواهیم بود. 🔹 آنچه در این بین اهمیت دارد نه خرج کردن پول، که مفید خرج کردن آن است. اکثر بخش‌ها فعالیت‌هایشان را به آخر سال اختصاص می‌دهند و طلبه‌ها نیز در کلاس‌های متعدد شرکت می‌کنند اما کمیت کار، بار کیفی مسئله را کاهش می‌دهد و اینگونه اهداف مدنظر در دوره‌های آموزشی، زیر آوار مصلحت‌اندیشی اقتصادی دفن می‌گردد. 🔹 علاوه بر این ترغیب طلاب به شرکت در این همه کلاس آموزشی بدون وجود هیچ فیلتری برای بررسی علاقه و استعداد، منجر می‌شود تا ورودی کلاس‌ها با ثبت‌نام بالایی انجام گیرد اما خروجی آن تنها منحصر به تعدادی محدود گردد. وقتی آموزش‌ها رایگان ارائه می‌شود، موجبات قدرناشناسی هم فراهم می‌گردد. البته این حرف بدین معنا نیست که طلاب باید برای آموزش، هزینه پرداخت کنند، هرگز! بلکه منظور این است که آموزش‌ها نیز علاوه بر زمان مناسب، نیازمند مخاطب مناسب نیز هستند و صرف طلبه بودن نباید مجوز شرکت در هر دوره‌ای شود. 🔹 کمال‌گرایی برخی طلاب منجر می‌شود تا به کم راضی نباشند، دوره‌های آموزشی هم که رایگان است، پس نهایتا ثبت‌نام می‌کنند و قصدشان از همان ابتدا خدمت است؛ اما در میانه‌ی راه، نفس کم می‌آورند و به سرفه می‌افتند. به این ترتیب بیت‌المال به دلیل عدم دقت در زمان مصرف و نوع و چگونگی مصرف، هزینه شده، اما نتیجه‌ی مطلوبی نداشته است. ✅ امیدواریم نهادهای حوزوی برای سال جدید، برنامه‌ریزی متقن‌تر و حساب‌شده‌تری در تنظیم و مصرف بودجه داشته باشند. @Manahejj
سَرَم را روی بالش که می‌گذارم ناخواسته صدای بگومگوی‌شان به گوش می‌رسد؛ ظاهرا دارند حرف می‌زنند؛ اما معلوم است که در حال جنگ‌اند. بساط جنگ، میان خانه‌شان پهن است. در و دیوار و سقف آپارتمان‌ها مثل بادام پوسته کاغذی‌ست. آدم اصلا احساس امنیت ندارد. همش حس می‌کنم همسایه‌ها وسط خانه‌ ما می‌جنگند. انگار خانه ما بخشی از مشاعات میدان جنگ است؛ میدان اصلی، منزل آن‌هاست اما تَرکش‌هایش به خانه ما هم می‌رسد. به نظرم جنگ اصلا چیز خوبی نیست. اینستا را باز می‌کنم؛ خبرها را یکی‌یکی پشت‌سرهم می‌خوانم؛ آنچه فعلا در راس خبرهاست خبر جنگ است و آسیب‌هایش؛ اما جنگ چیز خوبی نیست. آنچه می‌نویسم ربطی به جهاد مقدس و فلسفه‌اش و حتی ضرورتش که در قرآن به آن اشاره شده ندارد. آنچه می‌گویم راجع به نفس جنگ است. خشونت مستور در تصمیم جنگ و خشونت مشهود در میدان جنگ. بشریت ثروتی دارد درون خویشتن که محبت می‌نامندش؛ اما وقتی پا از مرز محبت بیرون می‌گذارد شعله خودخواهی‌هایش به شکل جنگ نمود پیدا می‌کند. جنگ‌طلبان ثروت محبت را در اتاق وجودشان مدفون و کلیدش را گم کرده‌اند و بعد از آن جنگ آغاز می‌شود. پدران ما هشت سال جنگیدن را تجربه کرده‌اند و هشت نه فقط عددی یک‌رقمی، بلکه مساوی با دوهزارونهصد روز است و این عدد کافیست تا آن‌ها در کنار تعریف از جنگ و بیان خاطرات رشادت‌ها و سرهای جامانده و رقص در میدان خون، از خشونت و سختی و ترس هم حرف‌هایی داشته باشند. اینستا و چشم‌هایم را با هم بستم تا خبر جنگ را نخوانم. هدفون را روی گوشم گذاشتم تا محتوای جنگ لفظی همسایه پایینی را هم نشنوم؛ اما ذهنم نه بسته می‌شود و نه خسته؛ او فقط درگیر است در گیر اینکه جنگ چیز خوبی نیست... https://eitaa.com/roznevesht
چقدر کلمات، خوشبخت‌اند آن‌هنگام که به "شما" اشاره می‌کنند. صلی‌الله‌علیک یا صاحب‌الزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر آدمی یک‌جایی پایش می‌لغزد. نقطه‌ضعفش را یک‌جایی نشان می‌دهد. سال‌ها پیش، خاطرات و اندیشه‌های یکی از شهدا را می‌خواندم. خلاصه حرف‌هایش این بود که اینجا در جبهه‌های جنگ ایران و عراق هیچ چیز نمی‌تواند ما را از رفتن باز دارد. گرما و سرما، ترس و خستگی، تشنگی و گرسنگی برای رزمندگان به شوخی می‌ماند. رزمندگان، به راحتی اهل معامله‌اند با خدا. تنها چیزی که شاید بتواند میان رزمندگان مرز ایجاد کند و عده‌ای را مجبور به ماندن کند، سختی دل‌کندن است. آن شهید عزیز دل‌کندن از زن و فرزند را یکی از حساس‌ترین نقطه‌ضعف‌ها و سخت‌ترینش می‌دانست. او معتقد بود اگر بتوانیم دل بکنیم از زن و بچه، حتما انتخاب می‌شویم برای شهادت. این کلیپ خداحافظی پدر اوکراینی با دخترش، مرا یاد آن شهید انداخت البته فارغ از تفاوت جبهه و هدف و نوع انتخاب. https://eitaa.com/roznevesht
جان، آقا سنه قربان آقا...♥️
عيدكـمـ مبروكـ💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقایِ امام حسین ما به شما خیلی ارادت داریم. ما به شما خیلی بدهکاریم. ما کلمه‌ای برای توصیف‌ مهربانی‌تان نداریم. از شما به ما بسیار رسیده. اسم‌تان را که می‌شنویم، می‌شود اشک و خودبخود جاری می‌شود از چشم‌هامان. می‌شود آه و خودبخود می‌نشیند بر دلمان. امشب اما اجازه بدهید گریه نکنیم با شنیدن نام‌تان. اجازه دهید فقط لبخند بزنیم بابت حضورتان. بابت تولدتان. اجازه دهید بگوییم ارباب صدای قدمت می‌آید، اما با گفتنش تنها به میلادتان فکر کنیم و نه به شهادت‌تان. تولدتان بر ما مبارک✨ چقدر خوشبختیم که خدا شما را به ما بخشید. 🖋زهرا‌ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
مگر می‌شود قلبی شکسته باشد و "عباس" آنجا نباشد. سلام بر ضامن قلب‌های شکسته✨
سلام بر آنکه برادری را معنا بخشید❤️
ای اهل حرم! میر و علمدار خوش آمد... عیدکم‌ مبروک https://eitaa.com/roznevesht
گلوله‌های مغرض درد را از هر طرف که بخوانی درد است؛ اما نگاه سیاستمداران جهان به درد متفاوت است. کافی‌ست نطفه‌ات در رحم اندیشه نژادپرستی منعقد گردد تا صاحب دی ان ای برتر گردی، آن‌وقت است که تمام رسانه‌های جهان برای نشان دادن دردهایت صف می‌بندند. و یا کافی‌ست تو را به چشم حقارت نگاه کنند، در آفرینش زیادی‌ات ببینند و لایق حیات ندانندت، آن‌وقت دردهایت مثل فنس‌هایی است که مرزبندی می‌کند میان آن‌ها و انسانیت. دیگر تو را نمی‌بینند حتی اگر کودکی فلسطینی باشی و بیش از نیم‌قرن بر سر سفره درد، مهمان. مثل درختی که می‌تکانندش تا میوه‌هایش بریزد، چهارگوشه جهان را طوری تکان می‌دهند تا خوب و بدهایش را از هم جدا کنند. چشم آبی‌ها را از دیگر رنگ‌ها، سیاه‌پوستان را از سفیدپوستان، شرقی‌ها را از غربی‌ها، یهودی‌ها را از مسلمانان، ثروتمندان را از فقرا و این نگاه غالب سیاستمداران جهان است. غافل از اینکه در اندیشه سیاسی دین، کودک، کودک است حتی اگر مدفون‌شده در زیر آوارهای جنگ یمن باشد. حتی اگر بی‌رمق در پناهگاهی سوری تنش بلرزد. حتی اگر اهل صنعا باشد، اهل موصل باشد یا فلسطین. کودک، کودک است حتی اگر نطفه‌اش از پدر و مادری سوری باشد یا روسی چه فرقی می‌کند؟! کودک همان کودک است حتی اگر پای‌برهنه در کوچه‌پس‌کوچه‌های افغانستان دنبال جنازه پدر بگردد و یا هزار کیلومتر از اوکراین تا اسلواکی به‌تنهایی فرار کند تاجانش را نجات دهد. در دنیای کثیف سیاست حتی در قربانی شدن هم عدالت رعایت نمی‌شود. کودکی اوکراینی قربانی می‌شود و تمام جهان قربانی شدنش را فریاد می‌زنند و کودکان فلسطینی هفتادسال است که قربانی می‌شوند و تمام جهان سکوت می‌کنند. فهم انسان‌ها از درد مشترک است. همگان درد را می‌فهمند. رنج‌های مستتر در دردها برای همه آدم‌ها یک معنا بیشتر ندارد. اگرچه خاکشان باهم فرق داشته باشد؛ اگرچه در کشوری دیگر باشند و زیر پرچمی متفاوت، با پدر و مادرهایی جدا، اگرچه میان موسیقی و قهرمان و ورزشکارشان تفاوت از زمین تا آسمان باشد و اگرچه هیچ‌وقت همدیگر را ندیده باشند. فهم درد نیاز به زبان مشترک ندارد. آوارگی همه‌جا معنی آوارگی می‌دهد. ترس همه‌جا معنی ترس می‌دهد. مگر بی‌خانه شدن، بی‌جان شدن و بی بابا شدن میان آدم‌ها متفاوت است؟ چه فرقی می‌کند ایران باشی یا عراق، سوریه باشی یا یمن، اوکراین باشی یا افغانستان وقتی جنگ بر تو تحمیل شود. ناله‌هایی که از حنجرهٔ مظلوم بیرون می‌آید و فریادی که بر سر ظالم سر داده می‌شود در تمام جهان تعریف واحدی دارد. این چه جنایتی‌ست که مرزهای کشورها بر سر بشریت آورده‌اند؟ این چه مسیری‌ست که رسانه‌های جهان طی می‌کنند؟ با چه منطقی چنین پارادوکسی را توجیه می‌کنند که در برابر نوعی از درد یقه پاره کنند و در برابر نوع دیگرش مُهر سکوت بر لب نهند؟ چه فرقی است میان سقوط سقف‌ها و دیوارها بر روی تن‌ها و بدن‌ها؟ چرا شمال و جنوب جهان را از هم جدا می‌کنند؟ چه فرقی است میان سقوط انسانیت بالا و پایین جهان؟ چگونه می‌توان اشغالگران را با اهل مقاومت یکی دانست؟ این چه نقطه‌ضعفی‌ست که جهان دارد؟ تحمل دردی که حفره‌های تبعیض بر روح انسان جا می‌گذارند از طاقت آوردن در برابر گلوله‌هایی که تن را سوراخ می‌کنند سخت‌تر است و طاقت‌فرساتر. لعنت به رسانه‌هایی که میان دردها تفاوت قائل‌اند. لعنت به آن‌ها که میزان دردها را با تغییر موقعیت جغرافیایی می‌سنجند. لعنت به اندیشه‌هایی که در آن تولید تسلیحات تبدیل به صنعت سرگرمی شده است. لعنت به گلوله‌هایی که انتخاب‌گرند. لعنت به گلوله‌های بی‌هدف. لعنت به توپ‌هایی که کتاب تمدن انسانی را پاره‌پاره می‌کنند. لعنت به سیاستمدارانی که حق حیات کودکان را با ترازوی نژادپرستی محک می‌زنند. لعنت به آن‌ها که میان رنگ خون، فرق می‌گذارند. لعنت به جنگ‌طلبان 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
یک سال دیگر هم گذشت و ما به اندازه یک سال به مرگ نزدیک‌تر شدیم. این حقیقتی‌ست که نمی‌توان به سادگی از آن گذشت. سالی که تمام شد هرگز برنمی‌گردد؛ اما آنچه انجام دادیم در نامه‌اعمال‌مان ثبت شد، روزی به ما بازخواهد‌گشت و باید در مقابلش پاسخگو باشیم. در دنیای عشق، آن‌ها که دل‌دادند، دل‌بُردند، دل‌شکستند یا دل‌گیر شدند باید خود را برای پاسخ مهیا کنند. در دنیای جنگ، آن‌ها که جنگ را آغازکردند، آن‌ها که برای اتمامش دعا کردند، آن‌ها که جنگیدند، نجنگیدند، دفاع‌کردند، فرار‌کردند، تایید و یا تشویق کردند همه و همه باید پاسخگو باشند. در دنیای کرونا نیز، آن‌ها که پرستاری کردند، آن‌ها که اهل رعایت بودند، آن‌ها که بی‌هیچ مراعاتی سفر رفتند باید پاسخ درخوری آماده نمایند. در دنیای مناصب هم آن‌ها که پُست‌های خود را از دست دادند، آن‌ها که عطای این مقام‌ها را به لقایش بخشیدند و حتی آن‌ها که به تازگی تاج مدیریت بر سر‌نهادند باید در برابر خداوند پاسخ دهند. در دنیای عبادت آن‌ها که سجده‌کردند و قیام‌نمودند، آن‌ها که خلوص‌داشتند و ریا‌نمودند همه و همه باید پاسخگو باشند. در دنیای مجازی آن‌ها که لایک کردند، فالو کردند، آن‌ها که بلاک‌کردند و فالوبک دادند، همگی باید بدانند که عین عمل‌شان را خواهند دید در روز حساب. در دنیای زنان، آن‌ها که سوختند، ساختند، تربیت کردند و آن‌ها که از حق زن دفاع‌نمودند، آن‌ها که به بهانه دفاع، زن را در حد ابزار تنزل‌دادند باید جواب دهند. در دنیای مردان نیز، آن‌ها که بی‌غیرتی‌ورزیدند، آن‌ها که غیرت‌ورزیدند، آن‌ها که سَر بریدند و آن‌ها که سَر دادند در برابر ناموس، مقابل خدا حاضر خواهند شد. در دنیای رسانه‌ها، آن‌ها که جهادشان تبیین بود و آن‌ها که لج‌پراکنی کردند، آن‌ها که روشنگری و یا تحریف نمودند هر دو روزی فراخوانده خواهندشد برای پاسخ. در دنیای علم، آن‌ها که درس‌خواندند، آن‌ها که نخواندند، آن‌ها که کلاس آنلاین را پیچاندند و حتی آن‌ها که به‌جای بچه‌های‌شان آنلاین شدند باید حساب پس بدهند. سالی که گذشت، نَفَس‌هایی که حبس‌شد، خون‌هایی که ریخته‌شد، شکم‌هایی که گرسنه‌ماند، ایمان‌هایی که به واسطه فقر برباد‌رفت، صبوری‌ها، حیا‌ورزیدن‌ها، امیدها و انگیزه‌ها، تسلیم‌نشدن‌ها در برابر دشمن، بندگی‌ها، مسئولیت‌پذیری‌ها و همه آنچه انجامش دادیم را روز قیامت مقابل چشمان خویش حاضر خواهیم دید. در دنیای رفاقت از ما بگذرید، حلا‌ل‌مان کنید و اگر قابل دانستید دعا‌گو باشید. 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
بوی اسپند ریه‌ام را مُجاب می‌کند تا دود را به آخرین لایه‌های جانم برساند؛ از بس که خوشمزه است بوی اسپند! زن، با یک دستش، دست کودکش را گرفته و با دست دیگرش ظرف اسپند را خیلی حرفه‌ای دور ماشین می‌گرداند؛ بدون این‌که چادرش از روی سرش تکان بخورد. چادر چروکش، دیوانه می‌کند زن‌های چادری را. هُرم نگاهش کُن‌فیکون می‌کند قلب آدم را. ردّ نگاهش روی تمام یاخته‌های وجود آدم می‌ماند. فهمِ استیصالش بیداد می‌کند در سلول‌های ذهن آدم. چراغ، سبز می‌شود. ماشین‌ها، رد می‌شوند.اسکانس‌های مچاله را اول صاف و بعد با احتیاط توی جیبش جاسازی می‌کند. قاعدتا باید نبضِ کنارِ شقیقه جهان با دیدن این صحنه، تندتر بزند؛ اما نمی‌زند. جنگ برایش معنایی ندارد. حتی اگر همه دنیا چراغ سبز دوست داشته باشند، برای او چراغ‌های قرمز لذت‌بخش‌ترین موقعیتی است که هر آدمی می‌تواند در آن باشد. چراغ‌هایی که زود سبز می‌شوند از نگاه او بی‌رحمند؛ حتی بی‌رحم‌تر از سربازان آلمان نازی. جنگ برایش معنایی ندارد. اوکراین و سوریه و روسیه برایش مفهومی ندارند. او وجودش مملوّ از باروت و گلوله است. او به عید نمی‌اندیشد، به خانه‌تکانی، به هفت‌سین. او فقط به چراغ‌ها فکر می‌کند؛ به سبز شدن‌ها، به قرمز ماندن‌ها؛ او به چهارراه‌های شلوغ می‌اندیشد. او و کودکش هر دو گرسنه‌اند. 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht