🍀💞🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀
🍀
#پارت37
🍀منتهای عشق💞
ابروهام بالا رفت
_وا! علی!
_بلند شو برو پایین
_چرا برم؟
ایستادو سمت در رفت
_چون میخوام تنها باشم
توی این مدت قلق رفتاری علی دستم اومده. لبخند زدم و با آرامش گفتم
_میخواستی تنها باشی که نباید زن میگرفتی
سمتم چرخید و چپچپ نگاهم کرد و لبخند رو که روی لبهام دید چشمهاش رو بست و نفسی کشید. برگشت و کنارم نشست
پکر گفت
_اعصابم خورده
_برای همینزود اومدی!
سرش رو بالا داد و نفس سنگینی کشید
_کارم تمومشد.بچه ها بودن، منم اومدم.
کمی خودم رو جلو کشیدم
_برای چی ناراحتی!
_درخواست واممون رد شده
علت ناراحتی علی اصرار من برای عوض کردن ماشینِ.
_خب فدای سرت که رد شده
_از اول زندگیمون هیچی ازمنخواستی. این یکی رو هم که گفتی اینجوری شد
_علی اصلا مهم نیست
_برای من هست
_اشتباه از من بود که انقدر اصرار کردم. ببخشید
لبخند بی جونی روی لبهاش نشست و ادامه دادم
_من خودمون رو با رضا و مهشید مقایسه کردم. اونا حمایت عمو رو دارن که تونستن ماشین عوض کنن. ببخشید
_اینجوری میگی بدتر عذاب وجدان میگیرم
تچی کردم و درمونده به زمین خیره شدم
_خب چی بگم؟
_دوباره درخواست زدم. نمیدونم چرا از کوره در رفتم. ببخشید ناراحتت کردم
لبخند زدم
_من از تو ناراحت نمیشم.
با محبت گفت
_اینم شانس منه. شام خوردی؟
_نه. پایین دعوتیم. اگر حوصلهت نمیاد برم غذا بیارم بالا
_مییام پایین
پارت زاپاس
✍🏻
#هدی_بانو
🚫
#کپیحرام و پیگرد
#قانونی دارد🚫
╔═💞🍀════╗
@behestiyan
╚════💞🍀═╝
پارتاول
https://eitaa.com/behestiyan/16
🍀
💞🍀
.🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀