🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 🍀منتهای عشق💞 ابروهام بالا رفت _وا! علی! _بلند شو برو پایین _چرا برم؟ ایستادو سمت در رفت _چون می‌خوام تنها باشم توی این مدت قلق رفتاری علی دستم اومده. لبخند زدم و با آرامش گفتم _می‌خواستی تنها باشی که نباید زن می‌گرفتی سمتم چرخید و چپ‌چپ نگاهم کرد و لبخند رو که روی لب‌هام دید چشم‌هاش رو بست و نفسی کشید. برگشت و کنارم نشست پکر گفت _اعصابم خورده _برای همین‌زود اومدی! سرش رو بالا داد و نفس سنگینی کشید _کارم تموم‌شد.بچه ها بودن، منم اومدم. کمی خودم رو جلو کشیدم _برای چی ناراحتی! _درخواست وام‌مون رد شده علت ناراحتی علی اصرار من برای عوض کردن ماشینِ. _خب فدای سرت که رد شده _از اول زندگیمون هیچی ازم‌نخواستی. این یکی رو هم که گفتی اینجوری شد _علی اصلا مهم نیست _برای من هست _اشتباه از من بود که انقدر اصرار کردم. ببخشید لبخند بی جونی روی لب‌هاش نشست و ادامه دادم _من خودمون رو با رضا و مهشید مقایسه کردم. اونا حمایت عمو رو دارن که تونستن ماشین عوض کنن. ببخشید _اینجوری می‌گی بدتر عذاب وجدان می‌گیرم تچی کردم و درمونده به زمین خیره شدم _خب چی بگم؟ _دوباره درخواست زدم. نمی‌دونم چرا از کوره در رفتم. ببخشید ناراحتت کردم لبخند زدم _من از تو ناراحت نمی‌شم. با محبت گفت _اینم شانس منه. شام خوردی؟ _نه. پایین دعوتیم. اگر حوصله‌ت نمیاد برم غذا بیارم بالا _می‌یام پایین پارت زاپاس        ✍🏻 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💞🍀════╗      @behestiyan ╚════💞🍀═╝ پارت‌اول https://eitaa.com/behestiyan/16 🍀 💞🍀 .🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀