۹۷۷ من فرزند پنجم یه خانواده‌ پرجمعیت بودم. از وقتی به سن بلوغ رسیدم، خواستگار زیاد داشتم ولی به خاطر داشتن خواهر بزرگتر اصلا تمایلی به ازدواج نداشتم. گرچه خانواده مشکلی با ازدواج کردنم نداشتند. یه خواهرام هم ۳ سال کوچکتر از من بود. گذشت تا من وارد دانشگاه شدم و سال بعدش خواهر کوچیکه رفت حوزه و باز هم من مخالف ازدواج... یه روز از دانشگاه که اومدم مادرم گفت اینقدر مخالفت کردی که حالا خواهرت میخواد شوهر کنه😊 منم زیاد ناراحت نبودم و براش آرزوی خوشبختی کردم. ۹ماه بعد از عقد خواهرم، همسرم به خواستگاری من اومدن، دیگه این بار اصلا نتونستم نه بگم و پدر خدا بیامرزم منو بردن داخل اتاق و گفتن که این مورد با بقیه خواستگارات فرق داره، پسر آقاییه☺️ منم دیگه مخالفت نکردم ومن و آقایی با هم عقد کردیم با یه جشن خیلی ساده و مختصر. خانواده شوهرم عقیده داشتن که دوران عقد باید خیلی کوتاه باشه. بعد از ۲ ماه تماس گرفتن با خانواده م که اگه موافقید بفرستیم شون ماه عسل... به شوهرم گفتم من هنوز تو شوک عقد هستم و آمادگی ندارم ولی چون شما میگی قبول میکنم. من هم بچه حرف گوش کن😉 یه هتل رزرو کردیم و رفتیم مشهد و با اذن امام رضا جانم زندگیمون را شروع کردیم. خانواده هم جهازم را بردن خونه ی جدید که همسرم خریده بودن، چیدند. خونه کوچیک و قدیمی بود ولی خداراشکر راضی بودیم. به همسرم گفتم من تو قضیه ازدواج با شما موافقت کردم، شما هم خواهشاً عجله برا بچه دارشدن نکن، به من فرصت بده تا با خودم کنار بیام. ایشون هم قبول کردن با اینکه کل خانوادشون تو سالگرد ازدواج شون بچه بغل بودن☺️ بعد یک سال با پیشنهاد شوهرم اقدام کردیم برای بچه دار شدن. بعد از هفت ماه همسرم اومدن خونه و گفتن مادرم میگه برید دکتر داره دیر میشه😳منم با اینکه میدونستم طبیعیه ولی قبول کردم و رفتیم دکتر... وقتی ویزیت شدم و آزمایشات را انجام دادیم، دکتر گفت مشکلی ندارید اما یه سری قرص و آمپول میدم استفاده کن ان شاء الله همین ماه باردار میشی. منم مصرف کردم. ماه بعد یه بی بی چک خریدم و تست کردم، مثبت بود. به شوهرم گفتم گفت شاید اشتباه باشه بریم آزمایش خون. آزمایش هم مثبت بود. روزها می‌گذشت ومن گهگاهی دل درد می‌گرفتم مادرم می‌گفت طبیعیه ولی یه روز هفته پنج دل درد وحشتناکی گرفتم رفتیم دکتر گفتن احتمال سقط داری ولی سونو گرفتن گفتن خوبه. دل دردهای من ادامه داشت و خیلی اذیت بودم یه دکتر دیگه گفت علائمت سقط یا خارج رحمه ولی ساک حاملگی نرمال داخل رحمت هست. بستری شدم زایشگاه تا علت دل درد مشخص بشه. یه دکتر می گفت من یه احتمال میدم برات. البته این مورد احتمالش مثل اینه که الان یه شهاب سنگ بیفته کنار ما یعنی خیلی مورد نادر. گفتم چی ؟ گفت اینکه تو دوقلو حامله باشی یکی داخل رحم باشه یکی خارج رحم😳 گفت باید سه روز یه بار سونو بشی ،(البته بیرون از بیمارستان با دستگاه پیشرفته)تا بفهمیم هست یا نه؟ من تو شش هفته ی اول بارداریم ۱۲بار سونو شدم تا اینکه اواخر شش هفته یه دکتر سونوگرافی مجرب متوجه شد که بله من دوقلو باردارم یکی تو رحم و طبیعی و یکی تو لوله رحم و هر دو رشد کرده بودن و قلب داشتن... دکتر سونوگرافی گفت زود برو دنبال درمان خطرناکه. با چشم گریون با شوهرم تو خیابون راه می‌رفتیم و نمیدونستیم کجا بریم...😢 یه دفعه چشمم افتاد به اسم دکتر وکیلی که خدا انشاالله خیرشون بده از دکترای زنان اصفهان هستند و دکتر مومن. خسته تون نکنم رفتم و ایشون قبول کردن بچه ی تو لوله رحم را بردارند. البته گفتن موندن اون بچه هم ۵۰ ۵۰ هست. با نذر و نیاز عمل شدم. بعد عمل دکتر گفت دختر خدا دوستت داشته که فقط درد داشتی و چیزیت نشد اندازه نیم لیتر خون تو شکمت بود به علت پارگی لوله رحم.. خدا خواست و با زحماتی دکتر وکیلی دختر قشنگم مرداد ۹۰ تو ۳۸هفتگی دنیا اومد که دکتر میگفت من برای تو و این بچه استرس زیادی کشیدم که تو عمر پزشکیم نکشیدم😌 البته دکتر گفت اگر بچه میخوای سه ماه دیگه اقدام کن چون احتمال بچه دار شدنت خیلی کمه به خاطر اینکه تخمدانهات کوچیک شدن. وقتی همسرم موافقت نکردن. بعد ۳سال از تولد دخترم، اقدام به بارداری کردیم، باردار شدم و دختر دومم دنیا اومد و سال ۹۴ برای دومین بار طعم مادر شدن را چشیدم. از اون تاریخ به بعد شوهرم به خاطر استرسهایی که داشتیم سر بارداری دیگه قبول نمیکنه بچه دار بشیم... الان دختر اولم ۱۳ ساله و دومی ۹سالش هست. با اینکه الان حدود ۴۱ سالم هست ولی دوست دارم به عشق رهبرم بازهم طعم مادر شدن را بچشم. انشاالله خدای مهربونم به حق آقام امام علی (ع) اول به تموم مادران این سرزمین که فرزند ندارند اولاد سالم و صالح عطا کنه و به من هم دوباره لیاقت مادر شدن بدند🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075