eitaa logo
دوتا کافی نیست
49هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
من اوایل ازدواجم ۳ تا سقط داشتم، تقریبا بعد از هر سقط ۲ سال باردار نمی شدم😔یکی از دوستانم دکتر محمدصادق فضل فرهادی رو بهم معرفی کردن، خیلی دکتر عالی و باتجربه ای هستن. شاید خیلی از دوستان بهم خرده بگیرن با وجود دکتر خانم چرا پیش دکتر آقا رفتم، ولی من توی این ۶ سال که سقط و نازایی داشتم به بهترین دکترای خانم توی این زمینه توی تبریز رفته بودم ولی متاسفانه نتیجه نگرفتم. اولش که ایشون رو بهم معرفی کردن یکی دوماهی طول کشید که راضی بشم برم ولی وقتی رفتم، دیدم خیلی دکتر مومن و معتقد و عالی هستن. هیچگونه معاینه انجام نمیدن فقط از طریق آزمایش و سونو تشخیص میدن، من طی ۴ ماه فقط با یه داروی خیلی ساده درمان شدم و با عنایت خدا و اهل بیت و توصیه آقای دکتر، خدا بهم یه پسر داد. و باز متاسفانه ۴سال نازایی داشتم. باز به دکتر مراجعه کردم و گل پسر دومم رو هم تحت نظر ایشون باردار شدم. الانم بعد از ۲ سال باز مراجعه میکنم که ان شاءالله به لطف خدا و راهکار ایشون سومین بارداری رو تجربه کنم. زیاد اهل دارو نیستن، تشخیصشون خیلی عالی هست و اگه نیاز باشه به دکتر دیگه ارجاع میدن و بیهوده وقت کسی رو نمیگیرن دکتر محمدصادق فضل فرهادی مطبشونم توی تبریز کوچه ارک جنب عینک فروشی هاست. خدا به ایشون وتمام دکترهای حاذق و کار درست طول عمر با عزت عنایت کند🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۵۳ من متولد ۶۳ هستم، کلاس اول دبیرستان بودم که با پسرعمه ام عقد کردیم. حدود ۱۴ سال سن داشتم. سال ۸۱ زندگی مشترکمون را شروع کردیم، اون موقع ۱۸ سال داشتم، تازه دیپلم گرفته بودم. همون اوایل زندگی خیلی بچه دوست داشتیم، همش دعا میکردم که‌ زود بچه دار بشم. یک سال که گذشت هیچ خبری نشد تصمیم گرفتم برم دکتر، توی شهر خودمون هرچه دارو استفاده کردم، بازم خبری از بارداری نشد. تصمیم گرفتم برای درمان به یزد بریم اونجا هم درمانی حاصل نشد. چندتا دکتر دیگه هم رفتم بالاخره سال ۸۸ باردار شدم، بدون علت سقط شد. بعد از ۹سال تصمیم گرفتیم از شیرخوارگاه فرزندی را به سرپرستی قبول کنیم، یک گل پسر ۴ماهه که خیلی پرصدا هم بود به ما دادن و من با جون و دل ازش مواظبت میکردم و خیلی دوستش داشتم و دارم. پسرم امین آقا که روز به روز بزرگتر میشد من باز به دکتر رفتنم ادامه میدادم. هیچ وقت ناامید نمی‌شدم. سال ۹۵ آی وی اف انجام دادم، دوتا جنین انتقال دادم که جوابش منفی شد. بازم کم نیاوردم، همه جور دکتری طب سنتی هم امتحان کردم، هرکه هر چی می‌گفت میخوردم. سال ۹۸ باردار شدم که همون ماههای اول بازم سقط شد. هنوزم امیدوار بودم تا سال ۱۴۰۰ حساب کردم ۲۵ جا دکتر رفته بودم. سال ۱۴۰۰ بازم ۲تا از جنین های فریز شده که داشتم انتقال دادم، بازم جواب منفی شد. آقام بهم میگفت تا کی میخوای بری دکتر، این همه دارو نخور، ضرر داره برات منم میگفتم تا وقتی حامله بشم. سال ۱۴۰۱ یکی از اقوام بهم گفت آزمایش ایمنی دادی تا حالا من که اولین بار بود می‌شنیدم، گفتم نه... گفت تو اصفهان آقای دکتر رضایی ان شاالله عمربا عزت داشته باشن انجام میدن. برو به امید خدا تصمیم گرفتیم که بریم. دوبار نوبت گرفتم دودل بودم که بریم. گفتم شاید اینم نشه آقام هم میگفت ما که همه راه درمانی رفتیم، اینم امتحان می‌کنیم ان شاالله خدا کمک میکنه. برج ۶ همون سال برای بار اول رفتیم اصفهان آزمایش ایمنی رو انجام دادیم، ماه محرم بود برای بار دوم که میخواستیم بریم یک ماه بعدش ماه صفربود، شب شهادت امام رضا علیه السلام جانم به قربانش😭 تو مسجد محله مون مراسم بود، بانی مسجد اعلام کرد که هزینه گوشت شام امشب هنوز پرداخت نشده، آقام همون جا نذر کردن که یا امام رضا فردا داریم میریم دکتر دست خالی برنگردیم و هزینه گوشت رو پرداخت کردن. روز بعد برای بار دوم رفتیم اصفهان برای آزمایش که انجام دادیم دکتر هم قول صددرصد به ما نداد که حتما باردار میشین به لطف خدا و امام رضا و دکتررضایی ماه بعدش من باردار شدم، خودم هم باورم نمیشد ولی ته دلم روشن بود که امام رضا حاجتمون رو میده. بالاخره بعد از ۹ماه انتظار گل پسرم علی آقا بعد از ۲۱ سال تیرماه ۱۴۰۲ بدنیا اومد، الان ۱۰ماهه است. امیدوارم از سربازان امام زمان عج باشه و در راه ولایت و رهبری قدم بگذاره. ان شاالله خداوند قسمت همه چشم انتظارها کنه طعم شیرین بچه دار شدن رو به زودی و اصلا ناامید نشن و تلاش و پشتکار داشته باشن ان شاالله به نتیجه میرسن🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۲ تیر ماه سال ۹۰ در حالی که من ۱۷ سالم بود و همسرم ۲۱ سال داشتن با مخالفت خانواده همسرم بخاطر سن کم مون و نداشتن پس انداز همسرم ازدواج کردیم. همسرم اون زمان حدودا ۹ ماه بود که به صورت شرکتی در بانک مشغول به کار بودن. ولی بنا به شرایطی کل حقوق ۹ ماه شون حیف و میل شده بود و من اینو بعدها متوجه شدم. بعد از عقد سعی کردیم هر ماه نصف حقوقشو طلا بخریم و نصف دیگه رو همسرم کرایه ماشین بدن و امورات بگذرونیم. به همین منوال گذشت تا اینکه اون زمان اعلام کردن برای حج عمره زوج های جوان میتونن ثبت نام کنن. همسرم اسممون رو نوشتن. بهمن ماه همون سال در مهدیه استان مون قرعه کشی می‌شد که از ۸۰۰ زوج ثبت نامی ۲۵۰ زوج به قید قرعه میتونستن برن برای حج عمره ما جز ۲۵۰ نفر نشدیم اما در بین زوج های ذخیره بودیم که اگه اون ۲۵۰ نفر کسی انصراف داد، ذخیره ها رو جایگزین کنن. همسرم دیگه شب و روز تو سازمان حج و زیارت بود یا تماس می‌گرفت یا حضوری می‌رفت. مادر بزرگ مرحومم ۱۳ فروردین اون سال قرار بود با عمه م برن برای حج عمره، ولی بخاطر اینکه فشار خونش شب قبل از پرواز به شدت بالا رفت دکتر بهش اجازه نداد که بره برای حج و از اون کاروان جا موند. پدر و عموم خیلی بخاطر مادرشون ناراحت بودن که سنش بالاست و تنها نمیتونه سفر کنه چون اون موقع مادربزرگم ۸۱ سال داشت و با ویلچر باید میرفت. از قضا ۱۶ فروردین به همسرم زنگ زدن که انصرافی داشتيم و شما میتونید بیایید کارای ثبت نامتون رو انجام بدید. ما رفتیم و به ما گفتن نفری ۱ میلیون و ۶۰۰ هزار تومن باید واریز کنید. ولی ما فقط پول یه نفر رو داشتيم. خیلی ناراحت بودیم تا اینکه پدر و عموم بهمون پیشنهاد کردن که اگه شما مادرمون رو با خودتون ببرید حج، ما هزینه ی یه نفرتون رو تقبل می‌کنیم و اینطور شد که ما در سن کم و اول زندگی مون قسمتون شد بریم زیارت خانه خدا و واقعا یک قسمت از زندگیم هستش که همیشه فکر میکنم یه رویای شیرین بوده، سفری فوق العاده زیبا... ما یک ماه قبل از سفرمون خونه اجاره کردیم و جهازمو چیدم و قرار و مدار تالار و خرید عروسی و ... رو انجام دادیم و راهی سفر حج شدیم. یک هفته بعد از برگشتن از حج در ۱۵ تیر ماه سال ۹۱ در شب نیمه شعبان با مولودی خوانی و یه عروسی کاملا مذهبی راهی خونه خودمون شدیم. صفر تا صد هزینه ها با همسرم بود و با ریسک بالا و توکل به خدا به صاحب خونه مون یه چک ۸ میلیونی داده بودیم که قرار بود بعد از عروسی پاس کنیم که الحمدالله دقیقا کادوهای عروسی ما ۸ میلیون شد که دادیم برای پیش خونه من همون ماه های اول باردار شدم. بارداری خیلی خوبی داشتم خیلی سبک و سرحال بودم. همه کارامو خودم انجام می‌دادم حتی دوهفته مونده بود به زایمانم چون نزدیک عید بود کل خونه رو خونه تکونی کردم تنهایی چند روز مونده بود به عید متاسفانه پدر شوهرم مریض شدن و بیمارستان بستری شدن. بعد از انجام آزمایشات متوجه شدن که مبتلا به سرطان کبد شدن و خیلی هم پیشرفت کرده. خانواده همسرم به من و شوهرم این قضيه رو نگفتن، ما از همه جا بی خبر، داشتيم زندگی مون رو میکردیم و امیدوار که پدر همسرم دارن دارو مصرف میکنن و به زودی خوب میشن. من ۷ فروردین ۹۲ به صورت سزارین زایمان کردم و پسر عزیزم به دنیا اومد، پدرشوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر بزرگم اومدن بیمارستان دیدنم. من ده روزی خونه مادرم موندم بعد رفتم خونه خودم، دیگه از خانواده همسرم کسی نیومدن دیدن پسرم. بعدها متوجه شدم که گفتن از قدم نحس پسر من، پدرشوهرم مریض شده. من اون زمان سنم کم بود و زیاد متوجه این رفتارها نمی‌شدم. فقط ناراحت بودم که چرا نمیان دیدن نوه و برادر زاده شون. گذشت و ۷ تیرماه پدر همسرم فوت کردن. ما خیلی دیر متوجه شدیم که چه مریضی دارن و قراره از پیش ما برن. خدا روحشون رو شاد کنه. پسر من از همون اول رفلاکس شدید داشت کلی دکتر و دارو مصرف کرد ولی چاره ساز نبود بچه اولمم بود اصلا تجربه نداشتم، خیلی عذاب کشیدیم منو بچه م ، خلاصه بعد از ۶ ماه بردمش تهران فوق تخصص گوارش کودکان، بعد از انجام تست آلرژی متوجه شدیم به لبنیات و گوشت گاو و تخم مرغ آلرژی داره. دارو بهش دادن و ممنوعیت مصرف این مواد غذایی رو برای من گذاشتن. خیلی پسرم بهتر شد. تا یک سال و نیم دارو مصرف کرد بعدش دیگه دیدم بهتره، خودم قطع کردم داروشو. ما بعد از تولد پسرم ماشین خریدیم. طلاهایی که تو دوران عقد خریده بودم هر سال می‌فروختم و رو پیش پول خونه مون می‌ ذاشتیم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۲ من بعد از زایمانم بیماری پسوریازیس که داشتم عود کرد و مجبور شدم پسرم رو در ۲۱ ماهگی از شیر بگیرم تا بتونم دارو مصرف کنم. دارویی که میخوردم ۳ سال ممنوعیت بارداری داشت. یک سال و نیم از مصرف داروم می‌گذشت که سر دردهای شدید گرفتم، طوری که شب و روز قطع نمیشد حتی با ژلوفن هم آروم نمیشد. هر کاری کردم هر دکتری رفتم نشد. آخر سر رفتم دکتر مغز و اعصاب بهم گفت باید بری سی تی اسکن انجام بدی. رفتم انجام دادم و جوابشو گرفتم و بهم دکتر دارو داد و خوب شدم. گذشت موقع دوره ام بود. دیدم پریود نشدم اصلا سابقه نداشت. زنگ زدم مطب دکتر سوال کردم دکتر گفت عوارض داروته ممکنه چند ماهی نشی. ماه بعدش قرار بود ما بریم کربلا. چند روز قبل از پرواز رفتم خونه دوستم گفتم نمیدونم چرا دل و روده م داره بهم میریزه نکنه برم کربلا، نتونم برم زیارت ؟؟ دوستم گفت از امشب شروع کن دوتا دوتا قرص ال دی بخور جهت احتیاط. منم شروع کردم به خوردن قرص. کربلا که رفتم زیر قبة امام حسین جان یهو انگار یکی بهم میگفت بگو یا امام حسین بهم بچه معلول نده، من طاقت بچه معلول بزرگ کردن ندارم. یکسره همین دعا رو میکردم. از کربلا برگشتیم قرص رو قطع کردم ولی خبری نشد. دوهفته گذشت یه روز صبح تهوع شدیدی منو گرفت و بالا آوردم از اونجا شک افتادم که نکنه باردارم!!! بی بی چک زدم و مثبت بود. دنیا رو سرم خراب شد. دارو برای پوستم و ممنوعیت بارداری ش انواع و اقسام ژلوفن و مسکن ها انجام سی تی اسکن داروهای دکتر مغز و اعصاب اون همه ال دی که خورده بودم همشون اومدن جلو چشمم متوجه شدم که اصلا سر دردهام بخاطر بارداری بوده. گفتم خدایا چه کنم؟؟ رفتم پیش همون دکتری که پسر اولمو زایمان کردن، قضیه رو توضیح دادم، خیلی ریلکس گفت نامه میزنم برات برو پزشکی قانونی مجوز سقط بگیر. من دکتر که رفته بودم ۸ هفته م تموم شده بود. بعداز چند هفته سونو غربالگری و آزمایش رو انجام دادم. خداروشکر هیچ مشکلی نبود. دوباره رفتم پیش دکترم و آزمایش و سونویی که انجام داده بودمو بردم براش و گفتم پزشکی قانونی به من مجوز سقط نمیده. دکتر بهم گفت این دار‌و باعث میشه بچه ت ناقص الخلقه بشه و اینجور چیزا تو سونو و آزمایش نشون نمیده دیگه خودت میدونی. خیلی نگران شدم. تا اون زمان جز مادرم کسی خبر نداشت باردارم. یه روز زنگ زدم به جاری م همه چیو براش گفتم، گفتم نمیدونم چیکار کنم. جاریم بهم گفت که هر دوتا بچه هامو پیش یه خانم دکتری رفتم خیلی دکتره مذهبی و مومنی هستش. یه سر پیش اون برو نظرش رو ببین چیه. نوبت گرفتم رفتم پیششون، دیگه آخرای چهار ماه بودم، همه چیو نگاه کرد بهم گفت سونو غربالگری ۲۰ هفته رو که انجام دادی بعد بیا پیشم. خلاصه گذشت سونو و غربالگری های بعدی رو انجام دادم و بازم خداروشکر مشکلی نبود. رفتم پیش دکتر بهش گفتم الان بچه خیلی بزرگ شده من رفتم تو ۵ ماه چیکار کنم نظر شما چیه؟ دکتر بهم گفت که برو خداروشکر کن خیلی ها بدون مصرف دارو خاصی غربالگری هاشون همه مشکل دار میشه. تا الان که همه چیز بچه ت سالمه توکل به خدا کن و دیگه حرف سقط رو نزن. بهم گفت خداوند جفت رو برای جنین قرار داده که از ورود چیزای مضر به خون جنین جلوگیری بکنه ان شاالله که چیزی از اون دارو ها وارد خون جنینت نشده باشه. خلاصه که کلی بهم دلگرمی داد و منو از انجام سقط منصرف کرد. از وقتی که پسره دومم رو باردار بودم کلی زندگی مون زیرو رو شد. اولش که قسمت مون شد بریم کربلا، بعدش تونستیم از یه آپارتمان ۷۰ متری که مستاجر بودیم بریم یه خونه ویلایی بزرگ اجاره کنیم. داداشم ازدواج کرد و مراسم بله برونش تو خونه ما برگزار شد. خداییش کلی رزق و روزی تو ایام بارداری برام داشت از خورد و خوراک و پوشاک و مسافرت و... ۲۰ تیر ماه سال ۹۶ با انجام سزارین دومین پسرم به دنیا اومد. یه پسره سفید و تپل و خوشگل و خدارو صدهزار مرتبه شکر صحیح و سالم واقعا از خانم دکتر رویا فرجی در رشت ممنونم که با دلگرمی و دلسوزی شون باعث شدن من از سقط یه فرشته خدا منصرف بشم. بعد از چند ماه از تولد پسرم ما یه زمین شالیکاری خریدیم، بعد از اون ماشینمون رو عوض کردیم. یه چند ماهی گذشت و ما با دست خالی بطور معجزه آسایی یه خونه پیش خرید کردیم و در یک سال و نیمگی پسرم ما سر خونه خودمون رفتیم. تو سال اول تولدش ما قسمتمون شد دوبار رفتیم پابوس امام رضا (ع) ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۲ قسمت بده ماجرا اونجا بود که من دوباره به صورت خیلی وحشتناک بیماری پسوریازیس پوستیم عود کرد. دقیقا بعد از اینکه از بیمارستان اومدم خونه شروع شد و تا یکی دوماه بعد تمام بدنم رو فرا گرفت. من فقط تونستم تا یک سالگی پسرم صبر کنم و بعد از اون از شیر گرفتمش و شروع کردم به مصرف دارو. برای پسرم شیر گاو محلی تهیه میکردیم و بهش می‌دادم. یه سالی گذشت و دیدم مچ پام و انگشتان دستم همیشه درد میکنن. اصلا بهشون فشار هم نمیاوردم ولی مدام درد داشتم گاهی ورم میکردن، گاهی کبود میشدن، خیلی اذیت بودم. تا یه بار پیش دکتر پوستم این موضوع رو گفتم، بهم گفت چرا زودتر نگفتی مشکل پوستیت زده به مفاصلت و دچار رماتیسم پوستی شدی باید بری پیش دکتر روماتولوژی. بعد از انجام آزمایشات و سونوی لگن دکتر گفتن که بله مبتلا به رماتیسم شدی و دارو شروع کردن. این دارو ها هم ممنوعیت بارداری داشتن. تا سه سال تحت نظر پزشک بودم و کم کم مقدار داروهامو کم کردن، خیلی بهتر شده بودم، هم پوستم، هم دردهای مفاصلم... کلا از فکر بچه اومده بودم بیرون بخاطر مشکلاتی که برای سلامتی خودم پیش اومده بود، دیگه نمیخواستم برام تکرار بشه. یه جایی خونده بودم که گاهی اوقات بارداری به بهبود بیماری رماتیسم کمک میکنه و ممکنه که کلا درمان بشه. یه بار اینو از دکترم پرسیدم،ایشون هم تایید کردن. گاهی اوقات همسرم میگفتن که کاش یه بچه دیگه هم داشتیم. ما دختر نداریم اقدام کنیم شاید دختر دار شدیم. یه چند باری ازم خواستن که برای بارداری از دکترم سوال کنم. من همیشه به همسرم و اطرافیان که میگفتن یه بچه دیگه هم بیار میگفتم شما ندیدید من چه بدبختی کشیدم بابت پوستم و بیماری رماتیسمم. گذشت و من با کانال شما آشنا شدم از سر کنجکاوی عضو شدم برای خوندن داستان زندگی بقیه دوستان. این وسط دیدم چه افرادی مشکلات بدتر از من رو داشتن و از خودشون سلب مسئولیت نکردن. چه افرادی در آرزوی بچه چه مشقت هایی کشیدن. چه افرادی با چه بیماری هایی مبارزه کردن و دست از تلاش برنداشتن. داستان زندگی بقیه منو به فکر انداخت برای اقدام به بارداری. داروهامو گذاشتم کنار، دکترم گفته بود سه ماه بعداز کنار گذاشتن داروها میتونی باردار بشی. بعد از سه ماه اقدام کردم و سه ماه طول کشید تا جواب گرفتم. کل ماه رمضان رو روزه گرفتم وهمش حالم بد میشد بعد از افطار و بعد از ماه رمضان دوره م عقب افتاد و متوجه شدم باردار بودم. در طول بارداری م بیماری پوستی یه مقدار اذیتم کرد ولی خبری از درد و رماتیسم نبود کلا، مثل بارداری دومم سردرد شدید داشتم ولی کلا بارداری خوبی بود. ماه اول که باردار بودم قسمتم شد شبهای قدر رفتیم زیارت امام رضا ماه پنجم بودم که با همسرم رفتیم اربعین زیارت امام حسین، وقتی برگشتیم هم رفتیم قم پابوس حضرت معصومه بخاطر وزن بالام کسی تو شهرمون قبول نمی‌کرد سزارین سوم منو انجام بده. دوباره رفتم پیش خانم دکتر فرجی مهربون گفت انجام میدم. ۲۸ آذر ۱۴۰۲ پسر سومم به دنیا اومد. بعد از زایمان برخلاف دو دفعه قبلی خیلی طول کشید سر پا بشم. الانم خداروشکر از رماتیسم خبری نیست ولی سر و کله ی زخم های پوستیم تازگی پیدا شده. دوست دارم بتونم تا آخر دوسالگیش بهش شیر بدم. الان من ۳۰ سالم هستش و اگه خدا بخواد دوست دارم، وزنم رو بیارم پایین و چند سال دیگه اگه عمری باقی موند برای بچه بعدی ان شاالله اقدام کنم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۷ من فرزند پنجم یه خانواده‌ پرجمعیت بودم. از وقتی به سن بلوغ رسیدم، خواستگار زیاد داشتم ولی به خاطر داشتن خواهر بزرگتر اصلا تمایلی به ازدواج نداشتم. گرچه خانواده مشکلی با ازدواج کردنم نداشتند. یه خواهرام هم ۳ سال کوچکتر از من بود. گذشت تا من وارد دانشگاه شدم و سال بعدش خواهر کوچیکه رفت حوزه و باز هم من مخالف ازدواج... یه روز از دانشگاه که اومدم مادرم گفت اینقدر مخالفت کردی که حالا خواهرت میخواد شوهر کنه😊 منم زیاد ناراحت نبودم و براش آرزوی خوشبختی کردم. ۹ماه بعد از عقد خواهرم، همسرم به خواستگاری من اومدن، دیگه این بار اصلا نتونستم نه بگم و پدر خدا بیامرزم منو بردن داخل اتاق و گفتن که این مورد با بقیه خواستگارات فرق داره، پسر آقاییه☺️ منم دیگه مخالفت نکردم ومن و آقایی با هم عقد کردیم با یه جشن خیلی ساده و مختصر. خانواده شوهرم عقیده داشتن که دوران عقد باید خیلی کوتاه باشه. بعد از ۲ ماه تماس گرفتن با خانواده م که اگه موافقید بفرستیم شون ماه عسل... به شوهرم گفتم من هنوز تو شوک عقد هستم و آمادگی ندارم ولی چون شما میگی قبول میکنم. من هم بچه حرف گوش کن😉 یه هتل رزرو کردیم و رفتیم مشهد و با اذن امام رضا جانم زندگیمون را شروع کردیم. خانواده هم جهازم را بردن خونه ی جدید که همسرم خریده بودن، چیدند. خونه کوچیک و قدیمی بود ولی خداراشکر راضی بودیم. به همسرم گفتم من تو قضیه ازدواج با شما موافقت کردم، شما هم خواهشاً عجله برا بچه دارشدن نکن، به من فرصت بده تا با خودم کنار بیام. ایشون هم قبول کردن با اینکه کل خانوادشون تو سالگرد ازدواج شون بچه بغل بودن☺️ بعد یک سال با پیشنهاد شوهرم اقدام کردیم برای بچه دار شدن. بعد از هفت ماه همسرم اومدن خونه و گفتن مادرم میگه برید دکتر داره دیر میشه😳منم با اینکه میدونستم طبیعیه ولی قبول کردم و رفتیم دکتر... وقتی ویزیت شدم و آزمایشات را انجام دادیم، دکتر گفت مشکلی ندارید اما یه سری قرص و آمپول میدم استفاده کن ان شاء الله همین ماه باردار میشی. منم مصرف کردم. ماه بعد یه بی بی چک خریدم و تست کردم، مثبت بود. به شوهرم گفتم گفت شاید اشتباه باشه بریم آزمایش خون. آزمایش هم مثبت بود. روزها می‌گذشت ومن گهگاهی دل درد می‌گرفتم مادرم می‌گفت طبیعیه ولی یه روز هفته پنج دل درد وحشتناکی گرفتم رفتیم دکتر گفتن احتمال سقط داری ولی سونو گرفتن گفتن خوبه. دل دردهای من ادامه داشت و خیلی اذیت بودم یه دکتر دیگه گفت علائمت سقط یا خارج رحمه ولی ساک حاملگی نرمال داخل رحمت هست. بستری شدم زایشگاه تا علت دل درد مشخص بشه. یه دکتر می گفت من یه احتمال میدم برات. البته این مورد احتمالش مثل اینه که الان یه شهاب سنگ بیفته کنار ما یعنی خیلی مورد نادر. گفتم چی ؟ گفت اینکه تو دوقلو حامله باشی یکی داخل رحم باشه یکی خارج رحم😳 گفت باید سه روز یه بار سونو بشی ،(البته بیرون از بیمارستان با دستگاه پیشرفته)تا بفهمیم هست یا نه؟ من تو شش هفته ی اول بارداریم ۱۲بار سونو شدم تا اینکه اواخر شش هفته یه دکتر سونوگرافی مجرب متوجه شد که بله من دوقلو باردارم یکی تو رحم و طبیعی و یکی تو لوله رحم و هر دو رشد کرده بودن و قلب داشتن... دکتر سونوگرافی گفت زود برو دنبال درمان خطرناکه. با چشم گریون با شوهرم تو خیابون راه می‌رفتیم و نمیدونستیم کجا بریم...😢 یه دفعه چشمم افتاد به اسم دکتر وکیلی که خدا انشاالله خیرشون بده از دکترای زنان اصفهان هستند و دکتر مومن. خسته تون نکنم رفتم و ایشون قبول کردن بچه ی تو لوله رحم را بردارند. البته گفتن موندن اون بچه هم ۵۰ ۵۰ هست. با نذر و نیاز عمل شدم. بعد عمل دکتر گفت دختر خدا دوستت داشته که فقط درد داشتی و چیزیت نشد اندازه نیم لیتر خون تو شکمت بود به علت پارگی لوله رحم.. خدا خواست و با زحماتی دکتر وکیلی دختر قشنگم مرداد ۹۰ تو ۳۸هفتگی دنیا اومد که دکتر میگفت من برای تو و این بچه استرس زیادی کشیدم که تو عمر پزشکیم نکشیدم😌 البته دکتر گفت اگر بچه میخوای سه ماه دیگه اقدام کن چون احتمال بچه دار شدنت خیلی کمه به خاطر اینکه تخمدانهات کوچیک شدن. وقتی همسرم موافقت نکردن. بعد ۳سال از تولد دخترم، اقدام به بارداری کردیم، باردار شدم و دختر دومم دنیا اومد و سال ۹۴ برای دومین بار طعم مادر شدن را چشیدم. از اون تاریخ به بعد شوهرم به خاطر استرسهایی که داشتیم سر بارداری دیگه قبول نمیکنه بچه دار بشیم... الان دختر اولم ۱۳ ساله و دومی ۹سالش هست. با اینکه الان حدود ۴۱ سالم هست ولی دوست دارم به عشق رهبرم بازهم طعم مادر شدن را بچشم. انشاالله خدای مهربونم به حق آقام امام علی (ع) اول به تموم مادران این سرزمین که فرزند ندارند اولاد سالم و صالح عطا کنه و به من هم دوباره لیاقت مادر شدن بدند🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوالات شما... لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇 🆔@dotakafinist3 🆔@dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوالات شما... لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇 🆔@dotakafinist3 🆔@dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوالات شما... لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇 🆔@dotakafinist3 🆔@dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
معرفی پزشک از مشهد و بیرجند... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۱۰ در مورد اون خانمی که گفتن من مشکل سقطم رو پیدا نکردم، خواستم بگم منم همین جور بودم. دو تا بچه داشتم و قبل از هردوشون سقط داشتم و پسر ودخترم رو اولش استراحت و دارو داشتم. دخترم که یک ساله بود باردار شدم و بخاطر شرایط اقتصادی و نداشتن خونه و بچه کوچیک و بارداری های سختم خیلی ناراحت شدیم شوهرم گفت سقطش کنیم گفتم نه من عمدا این کار رو نمی‌کنم ولی خیلی گریه و ناشکری میکردم به هیچ کی نمیگفتم و بچه هم شیر میدادم با ویار بسیار زیاد. هر روز با اون حال خراب و بچه کوچیک دنبال خونه میرفتیم ولی اجاره ها بالا بود البته تونسته بودیم با کلی قسط و وام یه خونه کلنگی کوچولو بگیریم، دادیم رهن واسه کم بود پولمون برای همین مجبور به اجاره خونه بودیم. در همون حال به خاطر سختی هام خیلی گریه میکردم و همین ناشکری ها کار دستم داد و در ۴ ماهگی درد زایمانم گرفت رفتم بیمارستان پرستارها زیر بغلمو گرفتن و کمکم میکردن، همین که بچه ها رو بغل شوهرم و کنارش دیدن بهم گفتن دخترش هم داشتی پسرش هم داشتی بچه میخواستی چکار؟ گفتم خوب الان که خدا داده و باردارم گفت پس چرا می‌ترسی سقط شه شوهرم گفت ۴ ماهشه بچه ولی دیگه توجهی بهم نمیکردن😔 با کلی اصرار سونو کردن بچه دختر بود همون چیزی منو شوهرم دوست داشتیم ولی اقدام خاصی برام انجام ندادن و متاسفانه سقط شد و من اینو بیشتر از ناشکریهای خودم میدونستم 😭 پسرم ۱۷ ساله و دخترم ۹ ساله شد. و هر دوشون شدیدا درخواست یه نی نی از من داشتن. از او به بعد یا باردار نمیشدم یا اگر بسختی و کلی دارو هم می‌شد سقط میشد و دکترها دلیلش رو نمی‌فهمیدند. تا اینکه به امام زمان گفتم میخوام براتون یه سرباز بیارم خودتون کمکم کنید تو اعتکاف روحانی گفت اونایی که بچه دار نمیشن حتما حرز امام جواد همراه زن و مرد باشه و نماز استغفار هم بخونن نماز استغفار رو خودم میخوندم شوهرم حوصله این کارها رو نداشت گفتم خدایا من مسیر پزشکی رو ادامه میدم ولی بهترین راه رو خودت جلوی پام بذار. رفتم کلینک زنان که پیش دکتر علوی ویزیت بشم، گفتن ایشون خارج هستن فعلا خانم دکتر آیتی هستن. میخواید برای ایشون وقت بذارم منم گفتم این همه دکتر رفتم اینم روش ایشون هم کلی عکس رنگی رحم و سی تی اسکن و آزمایش گفتن من مشکلی پیدا نکردم. برو پیش دکتر نیره خادم فوق تخصص بارداری‌ های سخته ایشون گفتن احتمالا مشکل خود ایمنی داری، منو به دکتر دیگه ای معرفی کردن و گفتن باید آزمایش بدی و همزمان تحت نظر اون هم باشی که مشخص شد بله مشکل سقط های من خود ایمنی بوده با داروهای دکتر خادم باردار شدم و به خاطر خود ایمنی از ماه اول آمپول های مخصوص ای وی آی جی میزدم که خیلی گرون بود و سخت بیمه می‌داد و خداروشکر که بیمه بودم و هزینه چندانی نداشت. دیگه هر شب هم آمپول دور نافی می زدم. نماز استغفار رو تا اواخر بارداری ادامه دادم الحمدالله بعد دوتا سزارین پیش خانم دکتر آیتی پسرم رو در سن ۳۷ سالگی، طبیعی زایمان کردم و خیلی تجربه خوبی بود و چون شب نیمه رمضان نذر امام حسن مجتبی کرده بودمش و به ایشون متوسل شده بودم اسمش رو محمد حسن گذاشتم. هر لحظه خدا رو برای این هدیه زیبا و شیرین شاکرم انشاالله که بتونم بازهم بچه های سالم و صالح بیارم☺️ در ضمن الانم که ۷ ماهه هست، داریم با هم میریم پیاده روی اربعین انشاالله که از همین کودکی تو مسیر ظهور بودن رو تمرین کنن. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ سوالات شما... لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇 🆔@dotakafinist3 🆔@dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۱۹ من اولین فرزند خانواده، متولد ۱۳۷۹ و همسرم متولد ۱۳۷۲ هستن، سال ۱۳۹۶ عقد کردیم. ۱۳۹۹ هم رفتیم خونه مون،ما ساکن مشهد هستیم. یک سالی حدودا خودمون بچه نمخواستیم بعدش به لطف خدا بعد از ۳و۴ ماه باردار شدم😍 همه چیز خوب بود شکرخدا... تمام آزمایش ها رو به موقع میرفتم تا رسید به سونو آنومالی، فقط خدا میدونه با چه ذوق و شوقی رفتم رو تخت دارز کشیدم که چشمم به ال سی دی افتاد، دیدم داره دست هایی کوچولو شو باز و بسته میکنه... دکتر گفت ببین داره میگه مامان خسته نباشی😍 تو همین حس شیرین بودم که دیدم دکتر روی یه نقطه هی دقت میکنه بعدش گفت تاحالا سونو نیومدین؟ گفتم با این‌بار، ۵ بار دیگه رفتم. مگه چی شده؟ گفت آروم باش چیزی نیست حالا باید برین سونو ۳ بعدی و... فردا صبح ساعت۷ به هرکجا که گفته بودن رفتیم، تمام دکترا گفتن باید سقط کنید اونم حالا که ۴ روز از وقت سقط قانونی گذشته، تمام دکتر میگفتن یه کیست خیلی بزرگ داخل کمرش هست که ممکنه بچه قطع نخاع بشه، ممکنه مغزش از کار بیوفته خلاصه هر کس یه چیز می‌گفت. تقریبا هرچی دکتر تو مشهد بود رفتم. دکتر هایی مجرب و حرفه ای تا مبتدی ها، تقریبا نظر همه روی سقط بود. منم فقط گریه میکردم. یاد باز و بسته کردن دست هاش میوفتاد. شوهرمم میگفت همه دکترا میگن سقط کن تو میگی نه، تو میدونی نگه داری بچه فلج یا مشکل مغزی چقد سخته؟ نظرش این بود که سقط کنیم. دوران کرونا بودیم و جایی همراه قبول نمیکردن، یه سونو بود که برای بار آخر میرفتم و یه اتاق جدا بود و همراه متونست از اونجا ببینه، رفتم داخل و همسرمم از اتاق کنار بچه رو دید. گفتم تا حالا همچین مواردی بوده؟ گفت تو این چند سال فقط حدودا یک یا دونفر بودن نادره بیماری گفتم اونا چیکار کردن؟گفت یه چیز بهت میگم دخترم، بذار بچه به دنیا بیاد اگه نموند حکمت خدا بوده که برده اگ موند که قسمتش بوده که بمونه ولی اگه الان خودت سقط کنی یه عمر به دلته که ممکنه به دنیا بیاد و خوب بشه. از اتاق اومدم، بیرون دیدم شوهرم گریه میکنه و میگه عیب نداره بریم حرم اگه معلولم بود من خودم ازش مراقبت میکنم خلاصه که از اینجا بود که تصمیم گرفتیم دیگه دکتر نریم و فقط نگه داریمش بچه رو، از امام رضا علیه السلام راه چاره ای میخواستم که فقط دلمو گرم کنه. همش میگفتم خدایا من به بچه ای که بهش روح دمیده شده رحم کردم، سقط نکردم تو هم به من رحم کن. رفتیم مهمونی، یکی از آشناهامون گفت بیا یه دکتر بهت معرفی میکنم برو پیشش، من گفتم تمام دکتر ها یه نظر داشتن من میخوام دیگه دکتر نرم و بچه رو نگه دارم. اصرار داشت یه نسخه برم پیش این دکتر، شب با همسرم مشورت کردم و نوبت گرفتیم و فرداش رفتیم. ساعت ۷ صبح رفتیم داخل بیمارستان گفتن خانم دکتر ساعت ۹ میاد، رفتم حرم، ماه رمضان بود. سر از سجده برداشتم دیدم یه دختر کوچولو داره شکلات میخوره، از بس ضعف داشتم خواستم بگم یه کوچولو بهم بده ولی خجالت کشیدم. سرمو بردم سجده گفتم یا امام رضا اومدم در خونه شما، اگه منو میبینی، اگه صدامو میشنوی، امروز تو حرم یکی یه خوراکی شیرین بهم بده. از جلوی ضریح بلند شدم، دیدم ساعت نزدیکه ۸، اومدم این طرف تر نشستم. دیدم خانم خادم میگه خانوم پاشو سر راه نشستی، پاشو گلم، چرا اینجور گریه می کنی؟ پا شدم گفت عه باردارم که هستی. گفتم آره، دیدم از جیبش دوتا شکلات در آورد داد، گفت اینجور گریه نکن بچت گناه داره، حس اون لحظمو هیچ وقت تو عمرم فراموش نمیکنم. زار زدم بغل خانومه، گفتم امام رضا صدامو شنیده... خادمه گفت اره عزیزم امام رضا کریمه، به حرف همه گوش میده مشکلت چیه براش تعریف کردم دیدم میگه مطمئن باش بچت خوب میشه، امام رضا مرده زنده کرده، برو پشتت گرم باشه... خدا میدونه از انرژی اینکه امام رضا بهم نظر کرده، تمام بارداریم پشتم گرم بود. دلم قرص شده بود از امام رضا بچه مو سالم خواستم و خوشحال رفتم پیش دکتر جدید... رفتم داخل دیدم با دقت تمام پرونده سونو هارو چک میکنن گفت یه کیست که به دنیا بیاد عمل میکنن خوب میشه تو چرا گریه میکنی و منی که قیافم اینجوری بود😳 گفتم بیشتر از ۳۰تا دکتر گفتم باید بچه سقط بشه، شما میگین اینجوری! گفت چیزی نیست بچه قلب و مغز کلیه مثانه همه چیزش سالمه به خاطر یه کیست مخوایی بکشیش؟! مگه چند تا بچه داری گفتم اولیه... گفت اصلااا استرس نداشته باش فقط ماهی دوبار بیا سونو اونم بیمارستان دولتی با هزینه یک دهم سونو وآزمایش هایی قبلیت... خانم دکتر سلمه دادگر الهی هرجا هستن خیر ببینن از جوانی شون، خلاصه آرومم کردن، بهم نوید دادن که بچم خوب میشه. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برای دسترسی آسان به پاسخ سوالات مخاطبین در کانال "دوتا کافی نیست" از هشتگ های زیر استفاده کنید.👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075