eitaa logo
دوتا کافی نیست
49هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۵۸ من متولد ۱۳۶۸ هستم و در یک خانواده مذهبی و نسبتا پر جمعیت به دنیا اومدم. بچه پنجم خانواده هستم و اختلاف سنیم با خواهرم که فرزند چهارم هستن، سه سال و نیم هست. به خاطر همین اختلاف سنی کم و اینکه خواهرم هم مجرد بود، خانواده با آمدن خواستگار موافقت نمی‌کردند. فرقی نداشت غریبه و آشنا کلا با آمدن خواستگار مخالف بودن تا اینکه روز میلاد امام رضا علیه السلام در سال ٨٨ که روز جمعه هم بود و ما تازه از حرم ولی نعمت مان برگشته بودیم، خانواده همسرم زنگ زدن و ناباورانه خانواده ام با اومدن شون موافقت کردن. مراسم خواستگاری بعد از ظهر انجام شد و طی دو سه هفته همه چیز تمام شد و مراسم عقد خیلی ساده برگزار شد. قرار بود دو سال تو عقد باشیم که خانواده همسرم به دلایلی موافقت نکردن و ما بعد از ۹ ماه خیلی ساده در شهریور۸۹ با یک مراسم کاملا مذهبی روانه خانه ی خودمون شدیم. من کلاس حفظ میرفتم که یک ماه بعد از خونه داری به طور غافل گیرانه متوجه شدم باردارم و چه بارداری سختی داشتم چون به خاطر عفونت شدید کلیه، سه روز بیمارستان بستری شدم. از طرفی حالت بدی داشتم و اینکه به دلیل ضعیف بودن اندام های رحم هم، جفت پایین بود و هم باید سرکلاژ میشدم که خدا خیلی بهم رحم کرد، اونم همش به خاطر دعاهای مادرم بود. اینقدر بارداری سختی بود که استراحت مطلق بودم و بنده خدا مامانم هفته ای دوبار میومدن و کمکم می‌کردن. از طرفی خواهر همسرم مشهد درس میخوندن و ایشون هم هفته ای دوبار میومد و کمک می‌کرد. تقریبا تو اون مدت من جایی نمی‌رفتم، چون ماشین نداشتیم و اگر قرار بود جایی برم باید میومدن دنبالم تقریبا خونه شین بودم و به شدت بد حال ... تا اینکه اواخر بارداری با همسرم صحبت کردم و موافقت کردن که طلاهای کادویی منو بگیرن و یه ماشین پیکان خریدیم. خیلی خوشحال بودم چون حال دیگه وسیله داشتیم و نسبتا راحت تر شده بودیم. تا اینکه اردیبهشت ۹۰ پسر اولم بعد از کلی درد و اذیت بدنیا اومد، خدا یه پسر صحیح و سالم بهمون داده بود. منم هم خیلی نگران بودم و هم خیلی وارد نبودم و دلهره داشتم و جدا از این تقریبا از درسم عقب مونده بودم. سه چهار ماهی از تولد پسرم می‌گذشت که خونه مون رو جابجا کردیم و وارد یه خونه تازه ساز شده بودیم و خداروشکر تونستیم با پس اندازامون ماشین مون رو عوض کنیم و پراید بخریم و منم کلاسهام رو با پسرم ادامه دادم تا اینکه پسرم دوسال ونیمه شد و من حوزه علمیه قبول شدم. پسرم رو می‌ذاشتم پیش مامانم و میرفتم کلاس چون هم من و هم همسرم تو خانواده پر جمعیت بودیم تقریبا دور و بر پسرم شلوغ بود و احساس خلا نمی‌کرد تا زمانی که به خاطر همسرم و سربازی شون راهی تربت جام شدیم، اونجا غربت و حس نبودن کسی حس خلا به همسرم و فرزندم داد و اصرار که من همبازی میخوام تا اینکه اول اردیبهشت ۹۵ خدا دخترگلم رو دقیقا شب تولد مولی الموحدین علی بن طالب علیه السلام بهمون عنایت کرد. اینم بگم که قبل از بدنیا اومدن دخترم خیلی برکت اومد تو زندگی مون، که تونستیم ماشین مون رو عوض کنیم. تونسیتین یه خونه نوساز نزدیک حرم و نزدیک مامانم بخریم. پسرم خیلی خوشحال بود دیگه حالا از تنهایی در اومده بود. با اومدن دخترم کار همسرم درست شد و توی مشهد موندیم و کار و مسائل تحصیل شون به لطف خدا و امام رضا علیه السلام درست شد. دختر که میگن رحمته واقعا همین طور از زمان تولدش رحمت خدا جور دیگه ای شامل حالمون شده و جور دیگه ای با خودش برکت آورده. منم با کمکم مامانم به درسم تو حوزه علمیه ادامه میدادم تا اینکه با خواست خدا و اصرار همسرم خدا پسر دوم و فرزند سوم رو سال ۱۴۰۰ به ما هدیه کرد یه گل پسر صحیح و سالم. هر بچه ای که خدا بهمون عنایت کرد یه برکت و یه هدیه ای خاص با خودش آورد. و ما یه دریچه از دریچه های رحمت الهی رو بیشتر از پیش میدیدم. خدا خیلی دوسمون داشت چون یهویی غافلگیرمون کرد و هنوز تازه پسرم یه سال شده بود که یه هدیه دیگه تو راه داشتیم من برای بار چهارم بود که مامان میشدم اونم با کلی تعجب و شگفت‌زدگی. من دوران بارداریم اینقدر اذیتم و سخت میگذره و حال تهوع و ویار دارم که اگر نخوام به کسی هم بگم اما از حال بدم همه متوجه میشن و می‌فهمن که من باردارم اما وقتی خدا نعمتی رو برای فردی بخواد دیگه جای ناشکری نداره. رزق و روزیش رو خدا میده و ما فقط استفاده می کنیم از این نعمت، الان خدای مهربون به من سه تا پسر و یه گل دختر داده که دوتای آخر فاصله سنی شون کمه تقریبا ۱۹ ماه ولی خیلی با هم خوبن و شیرین کاری در میارن. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ساده شروع کردیم... 💠 زمان ما هم، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم بیداد می کرد. ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت وشلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم. 💠 به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم؛ خودمان برای زندگی مان تصمیم می گرفتیم. همین ها بود که زندگی مان را زیباتر می کرد. 🔹همسر شهید آوینی 📚نیمه پنهان ماه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۶۶ ۲۱ سالم بود و دانشجو بودم، وقتی همسرم به خواستگاریم اومدن ۲۴ سالشون بود. با وجود داشتن خواستگارها با موقعیت مالی خیلی خوب اما بنده همسرم رو انتخاب کردم بخاطر این که مومن بودن و عاشق امام حسین ع و زندگی مون رو به امام حسین ع سپردیم. روز تولد حضرت زهرا س عقد کردیم، همسرم به خدمت سربازی رفت و در طول این دوسال هم من درسم تمام شد. سال ۹۳ روز تولد امام حسین ع عروسی ساده و صمیمی گرفتیم و سر خونه زندگیمون رفتیم. من تک‌ دختر خانواده بودم و بعد از عروسی از شهرستان به تهران اومدم و در تهران جز خانواده همسرم کسی رو نداشتم الحمدالله خانواده همسرم بسیار متدین و انسان های شریفی هستن و در این چند سال لحظه ای احساس غربت نکردم و همیشه دعا گوی آنها هستم و سعی میکنم خدمتی که می‌تونستم الان به پدرو مادرم بکنم، برای آنها انجام بدم. دوسال از زندگی مشترک ما گذشت، وضعیت معیشت زندگی مون اصلا رو به راه نبود، مستاجر بودیم و همسرم هم کار ثابتی نداشتن و بیشتر مواقع بیکار بودن، روزهای سختی رو گذروندیم، حتی نذاشتیم خانواده هامون از شرایط سختی که داریم با خبر بشن. ناخواسته باردار شدم، خیلیی خوشحال بودم از لطفی که خدا بهمون کرد. اما این خوشحالی خیلیی دوام نیاورد و متاسفانه بعد از یک ماه بعلت تشکیل نشدن قلب جنین سقط شد. خیلیی ناراحت بودم ولی چاره ای جز صبر و توکل نبود، گذشت بعد از چند ماه اقدام کردیم و بارداری حاصل نشد ایام عرفه بود که به مشهد رفته بودم تو حرم که بودیم، وقتی بچه های کوچیک‌ رو میدیدم دلم میرفت و به آقا میگفتم میشه تا سال دیگ یدونه از اینا به ما هم عنایت کنید. ده روز بود که از سفر مشهد برگشته بودیم که متوجه شدم باردارم. خیلیییی خوشحال بودم که لطف و عنایت خداوند به واسطه امام رضا ع شامل حال ما شد و خدا بهمون بچه داده، چند ماهی گذشت که برای انجام آزمایشات غربالگری رفتیم. و تو آزمایشات بما گفتن که بچه ریسک سندروم داون بسیار بالایی داره و باید سقط بشه. خدا می‌دونه وقتی این خبر رو شنیدیم چی سرمون اومد. نزدیک ایام اربعین بود، نذر کردیم توسل کردیم تا خدا بچه سالم و صالح به ما عنایت کنه و خداوند پزشک حاذقی رو جلوی راه ما قرار داد، به تشخیص ایشون آزمایش آمینیوسنتز رو انجام دادیم و مشخص شد که بچه سالم و هیچ مشکلی نداره به برکت حضور دخترم در ایام بارداری همسرم استخدام شدن و پدر همسرم یک واحد مسکونی به ما دادند و دیگه مستاجر نبودیم و درست روز تولد امام زمان عجل خانواده ما سه نفره شد. دوسال گذشت وقتی دخترم رو از شیر گرفتم از اونجایی که دوست نداشتم فاصل سنی بچه ها زیاد باشه اقدام به بارداری کردیم اما متاسفانه نتیجه ای نداد، کلی دعا و توسل کردیم و تحت درمان هم بودم. سه سال گذشت برای اولین بار روز تولد حضرت علی ع مشرف شدیم به نجف و کربلا از آقا خواستیم بهمون عنایت کن و بهمون اولاد سالم‌و صالح بده. چند ماهی از سفرمون گذشته بود، تو دهه کرامت بودیم دلم خیلی هوای حرم امام رضا رو کرده بودم، دوست داشتم برم‌ مشهد حتی شده برای چند ساعت، تلویزیون حرم رو نشون میداد و من بی تاب رفتن بودم، ایستادم به سمت حرم آقا و سلام دادم. به آقا گفتم آقا جان دل تنگتم و بی تاب دیدار. اگه حاجتمو ندادی فدا سرت آقا، دلم برا خودت تنگ بطلب بیایم پابوست. درست روز تولد امام رضا ع و در کمال ناباوری بعد از سه سال توسل و... فهمیدم باردارم، درست چند هفته بعدش هم آقا طلبید و رفتیم پابوسی آقا. ایام بارداری خیلیی خوبی داشتم، ۱۵ بهمن ماه شد و دخترم یک هفته زودتر اورژانسی درست روز تولد حضرت علی ع بدنیا اومد اسمش رو بشری گذاشتیم چون بشارت خوشبختی هست برای من و پدرش 😍 به برکت وجود این دوتا دست گل زندگی مون رونق گرفت الحمدلله، ما معجزه خداوند رو لحظه با لحظه حس کردیم در زندگی مون... ان شاالله دعا بفرمایید خدا‌وند دوباره به ما بچه های سالم و صالح عنایت کنه❤️ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📢 فراخوان کانال «دوتا کافی نیست» 🔰طرح به اشتراک گذاری تجربیات شما می‌تونید خودتون رو برای ما بفرستین، تا بقیه هم استفاده کنن... قطعا شما تجربیاتی دارید که تو هیچ کانال و کتابی پیدا نمی‌شه... ✅موضوعات مورد نظر: با تولد فرزندان زندگی مشترک پر از نشاط و هیجان میشه، حضور بچه ها، تجربیات و نکات ارزنده ای رو برای پدرها و مادر ها به ارمغان میاره، که می تونه برای سایرین جالب و شنیدنی باشه واکنش ها و عکس‌العمل های مثبت و منفی سایرین نسبت به فرزندآوری، نیز می تونه، عبرت آموز و قابل تامل باشه کم نیستند، مادرانی که برای مراقبت و توجه و محبت بیشتر به بچه هاشون، از کاری که داشتند، چشم پوشی کردند. و یا هم زمان با اشتغال، از فرزندان خود مراقبت و نگهداری کردند. از مادرانه هاتون برامون بنویسید. برای برخی از جوانان، ازدواج به موقع و آسان، به یک رویا تبدیل شده، اما مطمئنم، کم نیستند کسانی که با توکل به خدا و با چشم پوشی از برخی رسومات، ازدواج ساده و موفقی داشتند. با اشتراک گذاری تجربیات خود، کمک کنید تا این موضوع برای سایرین باور پذیرتر بشه در مسیر تربیت صحیح فرزندان، تجربیات ناب و ارزشمندتون رو با ما به اشتراک بگذارید. از بایدها و نباید ها که در این مسیر به کار گرفتین برامون بنویسید. دورانی شیرین و خاطره انگیز، که با سختی های خاص خودش همراه است. از احساسات خود در این دوران برای ما بنویسد. از نکات کلیدی و کاربردی که دوران بارداری رو لذت بخش تر و راحت تر می کنه. از لحظات شیرین که باخبر شدین، به زودی مادر خواهید شد، بنویسید. سالانه بیش از ۲۵۰ هزار سقط جنینِ غیر قانونی در کشور اتفاق می افته، با بیان تجربیات و شنیده ها ی خود، به کاهش آن کمک کنید. متاسفانه آزمایش های غربالگری که در دوران بارداری انجام میشه، در ایران به صورت افسار گسیخته انجام میشه و برای مادران با استرس های زیادی همراه است. و بعضا به سقط جنین غیر قانونی ختم میشه. تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید. با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه و کاهش قدرت خرید مردم، مدیریت صحیح درآمدها و هزینه ها، امری اجتناب ناپذیر است. به کدام یک از نیاز های خود اولویت میدهید؟! صرفه جویی در هزینه‌ها، با وجود داشتن چند فرزند چگونه امکان پذیر است؟! چگونه فرزندانی قانع و مقتصد تربیت کنیم؟! ✍متن ارسالی باید: 🔸کاربردی و مفید باشه 🔹قابل پخش باشه😊 🔸در ابتدا یادداشت، هشتک مربوط به موضوع نوشته بشه ⬅️ نکته: تجارب شما میتونه هم باشه هم ! 👈 آیدی ارسال تجارب: @dotakafinist3 @dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
افتخار اینهاست... 💖 هزاران جوانِ زیبا و با اصل و نسب و قدرتمند و محبوب به یک تار موی علی بن ابیطالب «علیه السلام» نمی‌ارزند. هزاران دختر زیبا و بااصل و نسب هم به یک تار موی حضرت زهرا «علیهاالسلام» نمی‌ارزند. آنهایی که هم از لحاظ معنوی و الهی آن مقامات را داشتند، هم بزرگان زمان خودشان بودند. ایشان دختر پیامبر صلی الله علیه و آله بود. رئیس جامعه اسلامی. حاکم مطلق. علی علیه السلام هم که سردار درجه‌ی یک اسلام بود. ببینید چطوری ازدواج کردند؟! چه جور مِهریه‌ی کم، چه جور جهیزیّه‌ی کم ... 💖 جهیزیّه‌ی فاطمه زهرا سلام الله علیها، به قدری بود که شاید دو نفر آدم با دست می‌توانستند از این خانه بردارند ببرند آن خانه. ببینید افتخار اینهاست. 💖 همه چیز با نام خدا و با یاد او. اینها برای ما الگو هستند. همان زمان هم جاهلانی بودند که مِهریّه‌ی دخترانشان بسیار زیاد بود مثلاً هزار شتر. آیا اینها از دختر پیامبر صلی الله علیه و آله بالاتر بودند؟! از آنها تقلید نکنید. از دختر پیامبر صلی الله علیه و آله تقلید کنید، از امیرالمؤمنین علیه السلام تقلید کنید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خوشبختی گم شده... دامادم ۱۶ سالشون بود که قدم پیش گذاشتند برای خواستگاری، هنوز نه دیپلم گرفته بودند، نه سربازی رفته بودند، نه شغلی داشتند و نه سرمایه و ارث و میراثی... وقتی فهمیدم دخترم به این وصلت مایلند، تنها مطلبی که سعی کردم در قالب پوششی، بهش دست پیدا کنم. میزان اعتقادات مذهبی دامادم و خانوادشون علی الخصوص مادرشون بود. بعد شش ماه وقتی خیالم راحت شد با حاج آقا ساعتها صحبت کردم تا راضی شدند. روز خواستگاری نشست مجازی داشتم. آمدند فیلم دیدیم. کمی بگو بخند کردیم، دختر پسر یک ساعتی با هم حرف زدند و شام خوردیم. مادرشون از مادرم خدا بیامرز پرسیده بودند: پس مهریه؟ عروسی؟! مامان بهم گفتن بابا مثلا خواستگاریه ها!! گفتم: خدا خیرتون بده، هرچی خودتون و خودشون بگید، من با پدرشون مطرح میکنم. دختر گفت: ۱۴ سکه پدرشون رو راضی کردم یک سال و نیم ازدواج نیمه مستقل داشتند و با هم زندگی کردیم. دورهمی خوش میگذشت. عروسی تو یه تالار در شهر دامادِ گلم برگزار شد، دعوتی از طرف ما ۴۳ تا مهمون با وام ازدواجشون پول پیش خونه شون رو دادند و جهیزیه هم وام گرفتیم و قسطی دو سه تا تیکه بزرگش رو برداشتیم. چرخ گوشت و خیاطی و... نگرفتیم. در حد ابتداییات و شاید کمتر که مجبورند برای مهمان داری ۱۶ نفر، از خونه ما وسیله ببرند(هنوز بشقابهامو برنگردوندن) با این اوصاف زندگیشون پا گرفت و الحمدلله خوشبخت و پرتلاش با تدوین و عکاسی زندگیشون رو میگذرونند، و دارند زندگی میکنند. طوری از خونه ی کوچیکشون عکس میگیرند که خیلیها فکر میکنند لاکچری ترین زندگی عالم رو دارند. مادرم سر ازدواج خودم کمی راحت تر گرفتند. مهریم ۷۲ سکه بود، که همون سالهای ابتدایی بخشیدم. ۲۵ سال از زندگی مشترکمون میگذره، همچنان مستاجریم و همچنان خوشبخت، خیلی ها در همین فضا زندگیمون رو از نزدیک دیدند. دوستان؛ باورتون بشه یا نه، بُعد مادی زندگی رو زیادی جدی بگیرید اسیرتون میکنه. این جمله کتاب دینی دبستان که مبنای قرآنی داره حلال همه مشکلاته اگر باورش کنیم: «دنیا مزرعه آخرت است» اگر اینو باور کنیم، بحثمون که میشه دیگه سعی در تخریب هم نمیکنیم که نیاز به تسلیحات برای ضربه بیشتر باشیم و بدویم دنبال مهریه و حق طلاق و استفاده از زور مردانه و... اگر باور کنیم این دنیا گذراست در بدترین شرایط به خودمون میگیم و با توکل، سختترین مشکلاتو تحمل میکنیم و تلاش میکنیم برای سعادتمندی خودمون و اطرافیانمون بدون چشم داشت... بیایید یکبار به این حرفهای ساده خوب فکر کنیم. خوشبختی با سختگیری بدست نمیاد که اگر بدست میامد امروز دادگاهها پر نبود از پرونده مهریه های میلیاردی و حق طلاقهایی که عشق تعهد نیاوردند و خانه های بلاتکلیف که ویترین گران قیمت ترین اجناسند برای شکستن ... به امید روزی که همه جوانان ما طعم شیرین خوشبختی واقعی را بچشند. ✍ خانم طالبی دارستانی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ازدواج آسان و آسمانی... 👌دیوارنگاره میدان انقلاب کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۸۱ دوران کودکی من در تنهایی گذشت تا اینکه در هشت سالگی خواهرم به دنیا آمد، و وقتی ده سالم بود، خدا برادرم را به ما هدیه داد. داشتن خواهر و برادر برای من هیجان انگیز و دلپذیر بود اما تنهایی من پر نشد، چرا که وقتی نوجوان شدم، خواهرم کودک بود و وقتی می‌خواستم ازدواج کنم خواهرم پا به دنیای نوجوانی می گذاشت و من همیشه تنها بودم. دنیای ما با هم متفاوت است بخاطر همین گاهی عمیقا احساس میکنم کاش کسی بود با او درددل میکردم، در واقع مادرم جای خواهر و همدم را هم برای من پر میکند اما برای اینکه مبادا غصه دار شود، ناراحتی هایم را در خودم پنهان میکنم. بگذریم سال ۹۲ کنکور دادم و با رتبه ی خیلی خوب دانشگاه دولتی خیلی خوب قبول شدم اما به دلیل شرایط مالی ترجیح دادم دانشگاه فرهنگیان بروم تا بار مالی من از دوش خانواده برداشته شود. ترم سوم بودم که همسرم با معرفی یکی از دوستانم به خواستگاری آمدند و پس از سه جلسه عقد کردیم، کاملا ساده و بدون تجملات، برای خرید حلقه و محضر و... همسرم دو میلیون وام گرفته بودند و ما از زیر صفر شروع کردیم.😅 بعد از اولین جلسه ی خواستگاری، مادرم میگفتند با صدهزارتومان شهریه ی طلبگی که نمیتوان زندگی کرد اما مطمئن بودم که خداوند جبران می‌کند. همان ماه اول یک مسجد برای نماز مغرب به همسرم پیشنهاد شد با ماهی ۲۰۰ هزارتومان هدیه که هنوز هم همسرم همانجا نماز اقامه می‌کند و معتقد است هرچه برکت در زندگی ماست از همان مسجد است و با وجود اینکه می‌توانند جای بهتر با پول بیشتر بروند اما اینکار را نمی‌کنند. در دوران عقد چون همسرم طلبه ی ملبس بودند و مردم محله ایشان را می شناختند خیلی بیرون نمی‌رفتیم و بیشتر وقت باهم بودنمان در خانه بود. بلاخره بعد از ۸ ماه جهیزیه ی ساده ای جور کردیم و مراسم عروسی را به صورت مولودی گرفتیم و خدارا شکر خانه ای نوساز با کرایه ی مناسب پیدا کردیم و زندگی دونفره مان را آغاز کردیم. هر دو صبح برای تحصیل بیرون می‌رفتیم تا غروب، من دانشگاه میرفتم و همسرم حوزه. بعد از یک سال و نیم تصمیم گرفتیم برای بچه دار شدن اقدام کنیم تا اینکه بعد از سه ماه باردار شدم. ترم آخر دانشگاه بودم، هفته ی ۳۸ وقتی که بعد از کلاس خانه ی مادرم شام خوردیم و برگشتیم، کیسه ی آب بچه پاره شد و من که از استرس میلرزیدم و تجربه ای هم نداشتم به نزدیکترین بیمارستان مراجعه کردم و همانجا بستری شدم. ساعت ۱۰ شب بود و دکتر شیفت قبول نکرد اصلا من را ببیند و گفت بذارید تا صبح که شیفت عوض شود و رفت. صبح ساعت ۶ به من آمپول فشار تزریق کردند و من تا ۶ غروب درد کشیدم و با وجود اینکه خودم حس میکردم باید راه بروم یا حرکتی بکنم تا بتوانم زایمان کنم، اما پرستارها اجازه ی حرکت نمی‌دادند و خودشان هم هیچ کمک یا راهنمایی یا همدلی بامن نکردند. ساعت ۶ غروب ضربان قلب بچه ضعیف شد و من اورژانسی سزارین شدم. خیلی طول کشید تا سرپا شدم. تا دوماه افسردگی داشتم بدون دلیل گریه میکردم، بعدها فهمیدم کاچی خوبه برای افسردگی ولی من نخورده بودم. حالا دیگر معلم شده بودم و سرکار می رفتم. با تولد دخترم بطور معجزه آسایی با پدرشوهرم یک زمین خریدیم و دوطبقه خانه ساختیم و در آن ساکن شدیم و این از برکت دخترم بود. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۸۱ بعد از سه سال برای اینکه حضرت آقا فرمودند و برای اینکه فرزندم تنها نباشد دوباره اقدام کردیم. این دفعه هم برای ویبک تلاش کردم اما هفته ی چهل دکتر گفت اصلا آمادگی زایمان طبیعی نداری و نمیتوان بیشتر از این صبر کرد و دوباره سزارین شدم. دختر دومم که به دنیا آمد توانستیم ماشین مان را عوض کنیم و برکت این فرزند سفرهای مکرر مشهد بود الحمدلله. بعد از دوسال مجدد باردار شدم، وقتی رفتم سونوگرافی و فهمیدم دختره از خیلی ها طعنه شنیدم، از خود دکتر سونوگرافی تا مدیر مدرسه و فامیل که بهم گفتن دیگه ول کن تو دخترزایی، هرچندتا بیاری همه شون دختر میشن، من حتی سر دختر اولم هم کنایه ها شنیدم که میگفتن اشکال نداره ان شاءالله بعدی، یا اینکه حالا چطوری این خبر رو به فلانی بگیم، یا مثلاً وقتی شوهر خواهرشوهرم به خانواده همسرم گفت باید شیرینی بدید هیچکس کلمه ای حرف نزد چه برسد به شیرینی، اما یک روز که آقای قرائتی داشتند صحبت می کردند گفتند من سه تا دختر دارم و خدا شاهده هیچ وقت احساس نکردم کاش پسر داشتم، دلم آرام شد و راضی شدم به رضای خدا... دختر سومم به دنیا آمد که حین عمل دکتر گفت چسبندگی شدید مثانه داری و دیگر نباید باردار بشوی و درمان هم ندارد. از همان بیمارستان خیلی ناراحت شدم، با وجود سختی های فرزندآوری اما برای اطاعت کلام رهبری میخواستیم حداقل پنج فرزند داشته باشیم، خصوصا که صحبت های دکتر لباف درباره ی سزارین های مکرر را شنیده بودم بسیار امیدوار بودم اما این اتفاق خیلی غصه دارم کرد. حس میکنم نیمی از افسردگی بعد از زایمانم که هنوز بعد از دوماه و نیم ادامه دارد بخاطر این است که دیگر نمیتوانم در جهاد فرزندآوری شرکت کنم. همیشه فکر میکنم اگر آن روز برای زایمان اول دکتر شیفت، من را رها نمی‌کرد یا پرستارها کمی کمکم می‌کردند یا حداقل آزادم می‌گذاشتند می‌توانستم طبیعی زایمان کنم و این مشکلات را نداشته باشم اما بعد خودم را آرام میکنم که شاید قسمت این بوده و خدارا شکر میکنم. کارکردن با وجود فرزند کوچک سخت است، یک هفته بچه ها را به مادرم می سپارم و یک هفته به مادرشوهرم، اگر این کمک را نداشتم ترجیح می دادم کار نکنم، هرچند الان هم معتقدم خانه داری موثرترین و سازگارترین شغل برای مادران است. از خدا میخواهم فرزندان ما را بپذیرد و آنها را زینبی و حسینی قرار دهد. از همه ی عزیزان التماس دعا دارم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
📢 فراخوان کانال «دوتا کافی نیست» 🔰طرح به اشتراک گذاری تجربیات شما می‌تونید خودتون رو برای ما بفرستین، تا بقیه هم استفاده کنن... قطعا شما تجربیاتی دارید که تو هیچ کانال و کتابی پیدا نمی‌شه... ✅موضوعات مورد نظر: با تولد فرزندان زندگی مشترک پر از نشاط و هیجان میشه، حضور بچه ها، تجربیات و نکات ارزنده ای رو برای پدرها و مادر ها به ارمغان میاره، که می تونه برای سایرین جالب و شنیدنی باشه واکنش ها و عکس‌العمل های مثبت و منفی سایرین نسبت به فرزندآوری، نیز می تونه، عبرت آموز و قابل تامل باشه کم نیستند، مادرانی که برای مراقبت و توجه و محبت بیشتر به بچه هاشون، از کاری که داشتند، چشم پوشی کردند. و یا هم زمان با اشتغال، از فرزندان خود مراقبت و نگهداری کردند. از مادرانه هاتون برامون بنویسید. برای برخی از جوانان، ازدواج به موقع و آسان، به یک رویا تبدیل شده، اما مطمئنم، کم نیستند کسانی که با توکل به خدا و با چشم پوشی از برخی رسومات، ازدواج ساده و موفقی داشتند. با اشتراک گذاری تجربیات خود، کمک کنید تا این موضوع برای سایرین باور پذیرتر بشه در مسیر تربیت صحیح فرزندان، تجربیات ناب و ارزشمندتون رو با ما به اشتراک بگذارید. از بایدها و نباید ها که در این مسیر به کار گرفتین برامون بنویسید. دورانی شیرین و خاطره انگیز، که با سختی های خاص خودش همراه است. از احساسات خود در این دوران برای ما بنویسد. از نکات کلیدی و کاربردی که دوران بارداری رو لذت بخش تر و راحت تر می کنه. از لحظات شیرین که باخبر شدین، به زودی مادر خواهید شد، بنویسید. سالانه بیش از ۲۵۰ هزار سقط جنینِ غیر قانونی در کشور اتفاق می افته، با بیان تجربیات و شنیده ها ی خود، به کاهش آن کمک کنید. متاسفانه آزمایش های غربالگری که در دوران بارداری انجام میشه، در ایران به صورت افسار گسیخته انجام میشه و برای مادران با استرس های زیادی همراه است. و بعضا به سقط جنین غیر قانونی ختم میشه. تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید. با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه و کاهش قدرت خرید مردم، مدیریت صحیح درآمدها و هزینه ها، امری اجتناب ناپذیر است. به کدام یک از نیاز های خود اولویت میدهید؟! صرفه جویی در هزینه‌ها، با وجود داشتن چند فرزند چگونه امکان پذیر است؟! چگونه فرزندانی قانع و مقتصد تربیت کنیم؟! ✍متن ارسالی باید: 🔸کاربردی و مفید باشه 🔹قابل پخش باشه😊 🔸در ابتدا یادداشت، هشتک مربوط به موضوع نوشته بشه ⬅️ نکته: تجارب شما میتونه هم باشه هم ! 👈 آیدی ارسال تجارب: @dotakafinist3 @dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۰۳ من متولد ۷۹ هستم. مامانم چهارتا خواهر دارن و به شدت به خانوادشون وابسته هستن و منم که این روابط رو میدیم همیشه به مامانم می گفتم منم خواهر می خوام ولی متاسفانه من تنها موندم. یه برادر دارم که تقریبا هفت سال از من بزرگترن و خاله هام هم ازدواج نکردن و بچه ندارن. در نتیجه من تنها بزرگ شدم🥺 همیشه تنها بازی میکردم و چون مامانم هم، صحبتاشون بیشتر پیش مادر و خواهراشون می بردن منم به مرور کم حرف تر شدم و از ایشون دورتر.... الحمدلله به راه خلافی نرفتم. تو اوج نوجوانی تنهایی هامو با خدا و اهل بیت علیهم السلام شهدا و کتاب پر کردم ولی هیچ وقت رابطه من و مامانم مثل رابطه مامانم و مادر بزرگم نشد، همیشه تنش و بحث داریم. کلی خودم رو تنبیه میکنم که رفتارت با مادرت درست نیست و اینا، ولی خیلی موفق نیستم. خواهش می کنم از دوستان دعا کنند، منم بتونم به بهترین وجه به والدینم خدمت و توجه کنم. اینا رو گفتم برای اینکه اول از همه مامانا به خصوص مامانایی که دختر دارین، حتما حتما حتما براشون وقت بذارین. به خصوص برای صحبت کردن باهاشون دوم اینکه خواهش می کنم اگه وابسته به هر کسی هستین قبل ازدواج، این رو بعد ازدواج برای همسرتون قرار بدین و بحث ها و تنش هاتون پیش بچه هاتون نباشه و هیچ وقت بدگویی از همسرتون رو پیش بچه ها نکنید. من چون خودم تنها بودم و خاله هام هم مجرد بودن و از این موضوع رنج می بردن با اینکه تحصیلات عالیه دارن، از همون بچگی دوست داشتم زودتر ازدواج کنم و بچه دار بشم و بچه های زیاد تو همه بازی هام هم بچه داشتم. زیاد هم داشتم 😂 از نوجوانی سالگی خواستگار داشتم ولی به صلاح دید خانواده ام اون ها رو راه نمیدادیم، چهارده سالم که شد یه شب سر سفره که داداشم نبود چون غیرتی می‌شد. 😂😂 مامانم به بابام گفتن دخترمون خواستگار زیاد داره چیکار کنم بگم بیان یا نه؟ گفتن ببینید خودش چی میگه منم از خدام بود ولی حیا اجازه نمی‌داد بگم. ولی گفتم اگه طلبه یا سپاهی بود عیبی نداره گذشت و گذشت و هیچ کدوم از خواستگارا راه پیدا نکردن خونه مون تا تموم شدن دبیرستانم. من از سال دوم دبیرستان می گفتم می خوام ترک تحصیل کنم ولی خانوادم نذاشتن تا پیش دانشگاهی رو تموم کردم. بعدش دیگه خواستگارا رو راه دادیم. باز هم خواستگار مورد پسند پیدا نمی شد، از قضا همه طلبه ها هم همون پشت تلفن رد میشدن. گذشت تا ۲۲ سالگی من، خاله هام که سنشون بالاتر رفته بود،منزوی تر و افسرده تر میشدن و انقدر جو خونه مادر بزرگم منفی بود که واقعا نمی تونستم خیلی برم 😔 اون سال، قبل محرم یه روز از خونه مادربزرگم که می اومدم به آب نگاه کردم و گفتم یا صاحب الزمان من دوست دارم ازدواج کنم و بچه شیعه های زیادی رو به دنیا بیارم، اگه اون فرد حتی طلبه هم هست، دل پدرم رو نرم کنید که راضی بشه. روضه های خونه ی مامان بزرگم تا روز شهادت زین العابدین علیه السلام ادامه داشت و بعد هم تموم شد و رفتیم خونه ی همسایه مون روضه.. از قضا همونجا چندتا خواستگار پیدا شد و دم در صاحب خونه شماره ما رو گرفتن، از اون روز کلی خواستگار زنگ زد که یکی شونم طلبه بود، من که نفهمیدم چجوری شد که بابام رضایت دادن خانواده ایشون بیان، چون حتی بودن کسایی که چند سال می خواستن بیان خواستگاری ولی به خاطر طلبه بودن راهشون نمی دادند. بالاخره خانوما اومدن و من خیلی از خانوادشون خوشم اومد و دم غروب رفتن و بعد نماز مغرب و عشا دوباره تماس گرفتن اونا هم خوششون اومده بود🙂 ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۰۳ قرار شد با پسرشون بیان اومدن و ما هم با هم صحبت کردی. به شدت به دلم نشستن. منم همیشه بعد چند جلسه صحبت کردن استخاره میگرفتم برای ازدواج و به شدت معتقدم بهش، استخاره گرفتیم استخاره خوب اومد و نوشته بود که همه چیزش جور میشه🙂🥰 و واقعا هم همین شد. و بالاخره بعد صفر خیلی صاف و ساده شب ازدواج پیامبر و حضرت خدیجه، به عقد هم در اومدیم. خیلی خیلی به شدت آسون گرفتم، خیلی خریدا رو حتی تا الان نخریدیم، هنوز دوسال از عقدمون نگذشته که هم سر زندگیمون هستیم، هم یه دختر داریم که اسمشو خدیجه گذاشتیم. من حتی تا بیش از یک سال روی فرشای دست دوم مادر شوهرم زندگی کردم، طلای بسیار بسیار سبکی برداشتم و با تمام مشکلات دوران عقد، زندگیمو حفظ کردیم مهریه ام هم چهارده تا سکه هست، چیزی که تو خانواده ما مرسوم نیست. من و همسرم به فرزند آوری برای شیعه به شدت اعتقاد داریم و من هم توی دوران عقد باردار شدم، با اینکه حتی خانواده خودم خیلی ناراحت شدن ولی الان عشق شون خدیجه است و من شوهرم هم حتی یک ثانیه به نبودش فکر نکردیم🥰🙂 و هزار بار خدا رو شکر بابت وجودش از برکات دخترمون هم اینکه هم وام ازدواج هامون جور شد، هم خونه خریدیم، هم ماشین، هم عروسی گرفتیم و زندگیمون رو ساختیم. میشه جهیزیه چند صد ملیونی نداشت و زندگی کرد، میشه طلای سبک داشت و زندگی کرد. فقط باید دیدمون رو عوض کنیم. به چشم خودم دیدم که حتی مذهبی ها متاسفانه سر جهاز کم عروس شون رو طلاق دادن یا سر خرید طلا زندگی ها به هم خورده.😔 خاله هام به خاطر اینکه ازدواج کردم دیگه باهام رابطه شون خیلی کم شد. یکی از خاله هام رو دوساله ندیدم. بعد از بارداری و زایمانم خیلی ضعیف شدم. دعا کنید قوامو بدست بیارم تا باز هم مادر بشم 🥰 دوستانی هم که میرین اربعین کربلا التماس دعا من با اینکه هر سال می رفتم دوساله نمی تونم برم سال گذشته چون ایام زایمانم بود، امسال هم به دلیل ضعف خودم و ترس از گرمازدگی خودم و بچه ام... یا علی "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
-1637277950_-1097544280.mp3
1.13M
قفل های ازدواج را بشکنید. 👌بسیار راهگشا و کلیدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌از ماست که برماست... 👈 البته فقط خانواده دخترخانم ها نیستن که با سختگيري هاشون مانع ازدواج جوان ها می شوند، خانواده آقا پسرها هم به نحوی دیگری در این وضع سهیم اند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ای جوان ها! به ازدواج بشتابید. پدرها و مادرها! دختران و پسران را که آماده ازدواج هستند، تزویج کنید. این همه قید و بند قرار ندهید. ای پدران دختر ها! دخترها را برای داماد پولدار و اشرافی و شغل دار و نام و نشان دار و اسم و رسم دار نگه ندارید. اگر می‌بینید یک جوانِ مسلمانِ مومنی است، دختر و پسر هر دو مسلمان، هر دو کفو، وسایل ازدواجشان را فراهم کنید. اینقدر سنگ بر سر راه ازدواج نیندازید. «بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه نماز جمعه ۵۹/۹/۷» "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
قانون ها را باید شکست... باید در ازدواج عجله کنید. انسان همسر می‌خواهد، اینکه برخی دانشجویان می‌گویند لیسانس، کارشناسی ارشد بگیرم بعد ازدواج می‌کنم مثل این است که بگوییم لیسانس بگیرم بعد آب می‌خورم. ازدواج کار بسیار مقدسی است، زود باید ازدواج کرد. قانونها را باید شکست. ۲۰ طرح برای ازدواج آسان نوشتم به آقای رفسنجانی دادم و به رئیس جمهور بعد دادم. چند سال طول کشید بعد از من پرسیدند نظرت چیست؟ گفتم هیچ... من چند سال پیش نامه را نوشته بودم. چند میلیون لباس عروس در کمدها آویزان و چند میلیون عروس برای داشتن لباس عروس در عزایند. شرط‌های ازدواج را بردارید. قرآن را علم بدانید و به نماز عنایت داشته باشید. مطمئناً در زندگی موفق خواهید بود. 🔹«دیدار با دانشگاهیان استان خراسان جنوبی» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌جامانده ی ازدواج... چند روزی است که ۵۰ ساله شده ام، اما هنوز مجردم. چیزی که هرگز فکرش را هم نمی کردم. نه اینکه زشت بودم و یا موقعیت اجتماعی نداشتم نه... من در جوانی در انتخاب همسر دچار وسواس شدم. در فامیل از من به عنوان دختری یاد می کنند که منتظر مردی با اسب سفید بود. چند خواستگار من از  فامیل بودند که دست رد به سینه شان زدم و هنوز که هنوزه مورد سرزنش بزرگان فامیل هستم. اولین خواستگارم در سن ۱۹ سالگی پسر عمویم بود. او کارمند یک داروخانه، با درآمد متوسطی بود. خانواده و خود وی به من بسیار ابراز علاقه می کردند. اما بزرگترین مشکلی که در ازدواج با او می دیدم فاصله سنی مان بود. من و او تنها ۵ ماه فاصله سنی داشتیم و احساس می کردم او نمی تواند مرا درک کند. از نظر من او خیلی بچه بود. بنابراین نتوانستم به او به عنوان یک همسر که تکیه گاهم باشد نگاه کنم. اینطوری اولین خواستگار خود را  رد کردم و تا مدت ها به همین دلیل از خانواده عمویم فاصله گرفتم. در ۱۹ سالگی تقریبا ۶ تا ۷ خواستگار دیگر هم داشتم که هر کدام را به دلیلی  رد کردم. در آن سال ها فکر می کردم نباید زندگی اطرافیانم را تجربه کنم. مثلا خواهرم که ۱۷ سالگی ازدواج کرد و در کمتر از ۶ سال صاحب ۴ فرزند شد و از نگاه من لذتی از زندگی نبرد. بنابراین تصمیم گرفتم درس بخوانم و پیشرفت کنم. در این میانه اگر یک خواستگار خوب هم داشتم از دست ندهم. اینگونه بود که درس می خواندم و کمتر به مسائل دیگر توجه داشتم. بعد از مدتی  معلم شدم و کارم برایم از هر چیز مهم تر بود. دیگر به سن ۲۵ سالگی رسیده بودم و خود را در اوج جوانی می دیدم. در آن سال ها هم تعداد زیادی خواستگار داشتم اما موقعیت اجتماعی به من اجازه نمی داد که بخواهم همسری پایین تر از سطح خود داشته باشم. بنابراین هر خواستگاری که سطح سواد و موقعیت اجتماعی اش کمتر از من بود را  رد می کردم. تا قبل از سن ۳۰ سالگی حداقل دو ماهی یکبار حضور خواستگار در خانه را تجربه می کردم. اما بعد از آن از این کار هم خجالت کشیدم و به مادرم گفتم: از این به بعد تا کسی به دلم نشیند و اطلاعات کافی درباره اش نداشته باشم به خانه راه نمی دهم. و با این توجیه که مگر اینجا نمایشگاه است که هر کسی بیاید و من را نگاه کند و برود تا تصمیم بگیرد. از این به بعد حضور خواستگاران در خانه مان بسیار کمرنگ شد. سن من هم بالا رفته بود و هرگز حاضر نبودم ریسک کنم. چرا که معتقد بودم تا قبل از ۳۰ سالگی ممکن است که زندگی سخت را تحمل کرد اما بعد از این سال دیگر باید زندگی خوبی داشت و حتما باید دارایی مرد در شان تو باشد. چرا که بزرگتر ها می گفتند "هر چه نشینی بر تخت نشینی" یعنی هر چه قدر صبر کنی و دیرتر ازدواج کنی خواستگاران بهتری برای تو خواهد آمد. پس از آن دیگر کسانی که خانه و ماشین نداشتند نمی توانستند گزینه خوبی برای ازدواج باشند. چرا که تجربه مستاجری و مواجه با مشکلات مالی را در خود نمی دیدم. از سن ۳۰ به بعد علاوه بر شغل و موقعیت اجتماعی، داشتن خانه و ماشین هم برایم مهم بود. اما خواستگارانم دیگر کمتر مجرد بودند و اکثرا یا همسرانشان را به دلیل بیماری و تصادف از دست داده بودند و یا اینکه از هم جدا شده بودند. هرگز حاضر نبودم زندگی با مردی که تجربه زندگی قبلی داشته را تجربه کنم. من در رویاهای خود به دنبال شهزاده زرین کمری با اسب سفید می گشتم و همه خواستگاران مجرد خود را رد کرده بودم. حالا باید به چنین مردی جواب مثبت می دادم. آیا با این کار مورد تمسخر دوست و فامیل قرار نمی گرفتم؟ کم کم به سن ۴۰ سالگی رسیدم. خواستگارانم خیلی کم شده بودند تقریبا هر ۶ ماهی یک بار خواستگار از راه دور را تجربه می کردم. با این تفاوت که دیگر زندگی متاهلی را تجربه کرده بودند و بچه هم داشتند. تفاوت آن ها با هم در تعداد بچه ها بود و این موضوع برایم بسیار آزار دهنده بود. فشار خانواده هر روز بیشتر می شد و تعداد خواستگاران بسیار کم. آخرین مورد خواستگارم را هرگز فراموش نمی کنم. پیر مرد ۶۵ ساله ای که صاحب داماد و عروس و نوه بود از من خواستگاری کرد. فهمیدم چقدر فرصت های خوبی را از دست داده ام. چرا همکارم که تمام صفات خوب یک مرد در او جمع شده بود فقط به خاطر چند سال فاصله سنی رد کردم؟ سنم به ۴۵ رسیده بود. تصمیم گرفتم کمی عاقلانه تر فکر کنم. دیگر به مردانی که تجربه زندگی متاهلی داشتند و همسر خود را از دست داده بودند هم راضی شده بودم. اما کمتر کسی بود که همسرش را از دست داده باشد و بچه نداشته باشد. امروز در ۵۰ سالگی حس همسر شدن و از همه مهمتر حس مادر شدن را از دست داده ام😭. امروز خواهرم با نوه هایش بازی می کند و من حسرت فرصت‌های گذشته را می خورم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075 ‎‌‌
💥پدر و مادرها 📌 به پدرها و مادرها تذکّر میدهم؛ من خواهش میکنم و تقاضا میکنم از شماها که یک خرده امکانات ازدواج را آسان کنید. پدر و مادرها سخت‌گیری می کنند؛ممکن است جوان، الان هم امکانات مالی مناسبی نداشته باشد، امّا ان‌شاءالله بعد از ازدواج خدای متعال گشایش میدهد. ازدواج جوانها را متوقّف نکنند. "۱۳۹۴/۰۴/۲۰" 💥جوان ها ✅ بعضى از تصورات و سنتهاى غلط در مورد ازدواج وجود دارد که مانع از رواج ازدواج جوانها است؛ شما که جوانید، مطالبه‌‌گرید، این سنتهاى غلطى که در زمینه‌‌ى ازدواج وجود دارد، بایستى شماها نقض کنید؛ باید واقعاً در جامعه یک حرکتى در این زمینه به‌‌وجود بیاید. "۱۳۹۳/۰۵/۰۱" کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌فرصت های از دست رفته... پیام آخر درباره جامانده های ازدواج منو شدیدا متاثر کرد. خاله ی من همچین شرایطی داره. پدربزرگم ابدا تمایلی به شوهر دادن دخترهاش نداشته و روی هر کدوم از خواستگارها یه عیبی میذاشته، خاله من که قبل انقلاب یه دختر باسواد و هنرمند بوده و کلی خواستگار خوب داشته پدربزرگم همه خواستگارهاش رو رد می‌کرده. خواستگارهای مادرم و خاله دیگرم رو هم همینطور اما مادر و اون خاله با اصرار خودشون ازدواج کردن. اما خاله بزرگم به اصطلاح حیا کرده و چیزی نگفته. تا یه سنی که خودش میگه دیگه فقط مردهایی که همسرشان مرده یا طلاق گرفته میومدن خواستگاریش و ایشون معتقد بوده که نباید بره تو زندگی زن دیگه ای. یا به قول خودش جای زن دیگه ای بشینه. خب مجرد میمونه و همه خواهرها و برادرها ازدواج میکنن و بچه دار میشن. نزدیک ۵۰ ساله میشه و تنها مونسش مادرش بوده. خودش میگه یه خواستگار فوق العاده برام اومد که عالی بود اما تو چشمای مادرم دیدم که التماس می‌کنه نرم از پیشش. جواب رد داد و چند ماه بعد مادرش هم فوت کرد. بعد فوت مادرش مردی که قدیم خواستگاری بوده همسرش فوت کردو دوباره اومد خواستگاریش، اما باز رد کرد. امروز با حسرت به اون مرد نگاه می‌کنه که چطور به همسرش رسیدگی میکنه. مادر من که شاغل بوده، خاله من ما رو نگه می‌داشت. حتی بارها مادرم براش خواستگار پیدا کرد و گفت که فکر ما رو نکن اما هربار رد میکرد و می‌گفت من دیگه تو این سن تمایلی به ازدواج ندارم. چند وقت پیش توی سن ۷۰ سالگی به مادرم گفت من می‌خوام ازدواج کنم. الان شدیدا بیماری های متعدد اعصاب و روان داره و نگهداری ازش سخت شده. بارها مادرم گفته دیگه نمیتونم و اگه اینطور پیش بره میبرمش خانه سالمندان. اگه مشکل جسمی بود خیلی راحت تر بود اما اینکه مشکلات شدید اعصاب داره و وسواس خیلی شدید داره و زوال عقل هم بهش اضافه شده کار مادرم رو خیلی سخت کرده. خود خالم میگه اگه ازدواج کرده بودم الان بچه هام نگهداری میکردن ازم. اما خب چه سودی داره پشیمونی... تو اقوام خانومی بود که تو سن بالا همسر یه آقای پیر شد که همسرش فوت کرده بود. بعد ازدواج مبتلا به مریضی شد و همسرش چندین سال ازش نگهداری کرد تا فوت کرد. می‌خوام بگم حتی ازدواج تو سن بالا هم با آدمی که همسر نداره بد نیست. اگه فرصت ها رو تا الان از دست دادید از الان به بعد رو دریابید که بعدها تو ۷۰ سالگی مثل خاله من حسرت نخورید. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ازدواج یک نیاز است .... ⁉️ حرف‌های شما درباره ازدواج جوونا خوبه، ولی کو گوش شنوا؟! واقعاً کسی به حرفای شما درباره ازدواج آسان عمل می‌کنه؟ اصل سرمایهٔ عمل کردن به این حرف‌ها در مردم ما وجود داره. فقط مردم باید بدونن که در صورت عمل نکردن به این حرف‌ها، جوونا و در نهایت کشور به خطر می‌افتن. ما همون مردمیم، فقط باید باور کنیم جوونای ما مثل نون شب و حتی شدیدتر از اون، نیاز به ازدواج دارن. ما هنوز باور نکردیم که ازدواج یه نیازه. ⚠️ مگه می‌شه پنهان کرد که بالا رفتن سن ازدواج تو جامعهٔ، به پایین اومدن سن فساد کمک می‌کنه؟ مگه می‌شه تردید کرد که گسترش فساد، از زلزلهٔ ده ریشتری هم خطرناک‌تره؟ 👌باید این ها رو باور کرد. اگه این واقعیات رو باور کنیم، اون وقت همه دست به دست هم می‌دیم و کسی منتظر اون یکی نمی‌مونه. 📚 نیمه_دیگرم "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برنامه ی سرنوشت ساز... به پدران و مادران توصیه می کنم که با فرزندان خود همراهی کنید. روی سلیقه های شخصی خودتان موجب تأخیر این برنامه سرنوشت ساز نشوید. مسئول تأخیر ازدواج فرزندان، که گاه موجب محرومیّت آنها می شود، نشوید. تشریفات زائد را کنار بگذارید و مهریه ها را مناسب قرار دهید و همه با توکّل و اعتماد به خداوند متعال اقدام نمایید که ان شاء‌الله تعالی جامعه ای با نشاط، شاداب و مطابق دستورات اسلامی داشته باشیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
گره های ازدواج را باز کنید... 📌عمده (موانع ازدواج)، موانع فرهنگی است؛ عادتها، تفاخرها، تکاثرها، چشم و هم چشمیها، تجمل طلبی ها، این ها است که یک مقدار نمی گذارد آن کاری که باید انجام گیرد، صورت پذیرد. باید شما و خانواده هایتان این گره ها را باز کنید. ✅ من از ازدواجهای دانشجویی که هر سال برگزار می شود، بسیار خشنود و خرسندم. اگر عادت کنند که ازدواجها را ساده، بی پیرایه و بی تشریفات انجام دهند، فکر می کنم که بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. 📌اساس ازدواج در اسلام بر سادگی است. در اوایل انقلاب نیز همین طور بود، منتها متأسفانه این فرهنگ تکاثر و تفاخر و سرمایه داری، یک خرده کار را مشکل کرد. متأسفانه بعضی از مسؤولان هم با ازدواجهای کذاییِ خانواده هایشان، مشکلاتی را درست کردند. ۷۹/۱۲/۹ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
در مورد فرمایش آقا در زمینه ازدواج آسان،لطفا به آقا پسرها و از جمله خانواده هاشون بفرمایین، لطفا وقتی یک دختر خانمی پا روی دلش و خواسته های دلش میگذاره((طبیعتا اکثرا طلا و خرید و عروسی آنچنانی و مهریه بالا دوست دارن،پا روی دلشون میگذارن که از همه ی این ها میگذرن)) و تمام حرف و متلک های اطرافیان رو تحمل میکنن، به خاطر امر رهبری و یاری امام زمانشون هستش، به خاطر عاقل بودن و خانم بودنشون هستش، لطفا وقتی مدتی از زندگیشون گذشت، نگید دختره و خانوادش هُل بودن، زود بله دادن، از ترس این که پسر ما رو از دست بدن هیچی نخواستن و... من خودم همینجوری ازدواج کردم،پدر من یه خونه ی نقلی به ما رهن دادن، چون تو منطقه ی ما خونه به سختی پیدا میشه، مادر شوهر بنده فرمودن والا دختر ها انقدر بی قابل شدن که مفت مفت دختر میدن، خونه هم روش میدن😐 پدر شوهرم میفرماین تو باعث عدم پیشرفت پسر من هستی😠 البته این حرف هایی که میگم فقط در این خصوص هستش وگرنه پدر و مادر همسرم محبت و مهربانی و فداکاریشون هم بی شمار هست در مورد بنده، صحبت من فقط در این مورد هست برای این که دیگران بدونن همسرم مرد خیلی خوبیه خدا حفظش کنه انشالله، ولی خیلی پیش میاد میگن تو خیلیییی هُل بودی، هیچی نخواستی😏 البته که نیت و معامله ی من با خدا بوده، برگردم به عقب باز هم همینطوری زندگیم رو شروع میکنم، سود و برکاتش هم تو زندگیم کاملا مشهوده شکر خدا، ولی این مدل حرف ها و بی احترامی ها و تخریب شخصیت ها خیلی عذاب آوره، لطفا بفرمایند از این برخورد ها خودداری کنن. ممنون از کانال خوبتون. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075