#تجربه_من ۱۱۶۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#اشتغال
#قسمت_اول
سال ۷۶ خواستگاری داشتم که تا مرحله عقد پیش رفتیم ولی از آنجایی که که خداوند متعال پشت و پناه همه است و به صلاح بندگانش، بهتر از همه مطلع است اون ازدواج صورت نگرفت و سالی سخت به ظاهر برای خانواده من شد.
تا اینکه شاهزاده من با اسب سفید از راه رسید درست ۲۷ سال پیش یعنی مرداد ماه ۱۳۷۷... برای روزی که قرار بود اولین بار با هم صحبت کنیم و نظراتمون رو با هم درمیون بذاریم خیلی فکر کرده بودم و یه لیست بلند بالا از سؤالات رو آماده کرده بودم اما با تعجب فراوان، هرچه همسرم میگفتن، همه با لیست من مطابقت داشت یعنی اونقدر نظراتمون یکی بود که تنها کلامی که من در اون جلسه گفتم (منم موافقم) بود...
شب میلاد با سعادت امام حسن عسکری علیه السلام جشن عقد گرفتیم، اون هم به سادگی اما با صفاترین شکل ممکن. از همون شب عقدمون که با شوخی شروع شد، فهمیدم کل زندگی شوخی ای بیش نیست و اگر توکل باشد همه مشکلات حل شدنی است.
یک سال گذشت و دوباره برحسب اتفاق، جشن عروسیمان را در شب میلاد امام حسن عسکری علیه السلام برگزار کردیم و زندگی مشترک مون رو در خانه ای کوچک و نقلی و اجاره ای، اما خاطره انگیز آغاز کردیم.
هر دو درس می خواندیم. من پیش دانشگاهی و همسرم حوزه. البته من هم چون قصد ادامه تحصیل در حوزه را داشتم. درسم را رها کردم و سال بعد به حوزه رفتم.
سال بعد به قم مهاجرت کردیم تا از فیوضات علمای قم بهره مند شویم. در قم ادامه تحصیل دادیم و در همین سالها نیز درگیر ماجرای بچه دارشدن بودیم، بعد از ۷ سال، لطف خداوند و توجهات ائمه اطهار شامل حالمان شد و فرزندم (آقا محمدحسن) متولد شد. و چه شور و شوق و ذوقی داشتیم.
بعد از سه سال دوباره نظر لطف خداوند و ائمه شامل حالمان شد و فرزند دومم (نفیسه خانم) متولد شد. و چه بگویم از عشق پدر و دختری...
دوباره بعد از سه سال با ذوق و شوق باردار شدم امااااا در ماه سوم بارداری سقط شد. بعد از گذشت یک سال دوباره نظر لطف خداوند و ائمه بر ما ارزانی شد و فرزند سوم (آقامحمدهادی) متولد شد و اولین بار بود که هنگام تولد، فرزندم را می دیدم و لمسش می کردم، چون قبلیها در حالت بی هوشی من متولد میشدند و چه بگویم از این حس جدید ...
هنوز سومین فرزندم، یک ساله نشده بود که در نهایت تعجب فهمیدم باردار هستم و فرزند چهارم فاطمه خانم متولد شد.
این فرزند چهارم هدیه ای ویژه بود در برابر احترام به بزرگتر (مادرشوهرم)، البته کلا بچه دار شدن مان بعد از ۷ سال هم به خاطر دعای بزرگترها بود بخصوص پدرشوهرم...
زمانی که بچه نداشتیم، هیچ چیز از لحاظ مادی نداشتیم ولی از زمانی که بچه دار شدیم، الحمدلله خداوند نعماتش را بر ما نازل فرمود: خانه دارشدیم، ماشین دارشدیم، کربلا رفتیم آن هم در اربعین همه باهم و الحمدلله هر روز زندگیمان گرم تر می شد.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
#تجربه_من ۱۱۶۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#اشتغال
#قسمت_دوم
من و همسرم بعد از بچه چهارم، خیلی دوست داشتیم بچه پنجم رو هم داشته باشیم(اولا به خاطر امر رهبری و سربازی امام زمان، ثانیا ازدیاد نسل شیعه و البته برای دل خودمون☺️) اما متأسفانه قسمت مون نمی شد.
در همون ایام پسر بزرگمون هم با اینکه سنش کم بود از ما تقاضای ازدواج کرد، ایشون طلبه هستند و تقاضاشون بجا بود (ولی متأسفانه فرهنگ غلطی در جامعه رواج داره که ازدواج باید حتما در سن بالا باشه، بعد از تکمیل تحصیلات و رفتن به سربازی و...)
ما هم ابتدا جا خوردیم و چون هنوز اوایل تحصیل شون بود کمی مخالفت کردیم اما ایشون ما رو قانع کردن و پس از یک سال بعد از تماس های مکررِ ناموفق و حتی همراه با نیش و کنایه، بالاخره به لطف الهی و توجهات امام رضا(علیه السلام) با خانواده ی خوبی آشنا شدیم و پسرم ازدواج کردند. روز عقدشون دعا کردم خدا به همه ی آرزومندان فرزند، اولاد صالح و سالم عطا کند.
بعد از یک ماه متوجه شدم در نهایت ناباوری که باردار هستم، چون دکترها گفته بودند بعد از ۴بار سزارین، دیگه نباید باردار بشم. وقتی به همسرم گفتم، ایشون گفتند برای بچه دار شدن نذر کرده بودند و شکر خدا، نذرشون قبول شده بود و ما خیلی خوشحال شدیم.
تازه وقتی به بچه های دیگه مون هم گفتیم، خیلی ذوق زدند و خوشحال شدند، چون واقعا بچه ی کوچیک دوست دارن.
بالاخره بعد از ۸سال در حالیکه ۴۲ساله بودم و مادرشوهر هم شده بودم و عروس داشتم، باردار شدم و اصلا از اینکه این خبر رو بقیه بفهمند خجالتی نداشتم. اتفاقا نظرم این بود که اگر بقیه بفهمند خودش نوعی تبلیغ و ترویج فرزندآوری هست (و واقعا همین طور هم بود. چون بعد از به دنیا اومدن بچه ی ما، مادر عروسمون هم فرزند دار شدن، با اینکه هم عروس داشتن و هم داماد)
بالاخره پس از گذراندن دوران سخت اما شیرین بارداری، در روز تولد امام جواد (علیه السلام) خدای مهربون به ما دختر کوچولوی نازی هدیه داد که اسمش رو گذاشتیم رقیه خانم که الان یک ساله هست و واقعا زندگیمون رو شیرین و با برکت کرده...
ناگفته نماند که در همین اثنا، در آزمون استخدام آموزش پرورش هم قبول شدم و در حال بارداری به شغل شریف معلمی مشغول بودم.
همین جا از همسرم، محمد عزیزم تشکر میکنم بابت این همه سال یاری و مودت و رحمتش و عذر خواهم بابت قصورهایم...
ان شاءالله که بچه هامون از سربازای ویژه ی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشند
🌸🌸🌸🌸🌸
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
هدایت شده از جهاد تبیین جمعیت
📍فی الحال مهمترین ماموریت افراد و سازمان های ضد جمعیتی چیست؟
#ازدواج را مهمترین و تنها راهکار برای حل مساله می دانند در حالیکه ازدواج کلیه مجردها فقط ۳دهم فاصله تا نرخ ۲.۵ را حل می کند و ۸دهم این فاصله باید با فرهنگ سازی و مشوق ها حل شود!
گاهی هم کمبود #مسکن و #اشتغال را موانع اصلی فرزندآوری می گویند در حالیکه می دانند طبق پژوهش ها استانهایی که کمترین مشکل مسکن و اشتغال و بیشترین درآمد را دارند کمترین نرخ باروری را دارند!
گاهی هم می گویند که مردم تمایلی به فرزندآوری ندارند در حالیکه می دانند طبق پژوهش های ملی و معتبر مردم ما فرزنددوست و خانواده محورند😍 و هنوز سه فرزند را میخواهند و موانع موجود باعث عدم تحقق مطلوبشان می شود!
مراقب باشید پازل آنها را تکمیل نکنید.
🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین #جمعیت بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/558039205C27f8bfeb66
دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین ✅ بارداری در سن ۴۵ سالگی... #فرزندآوری #دوتا_کافی_نیست #بارداری_بعداز_35_سالگی "دوت
.
#تجربه_من ۱۱۹۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#اشتغال
#حرف_مردم
#کنترل_جمعیت
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#غربالگری
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_دوم
قصه ی بچه های من ازونجایی شروع شد که اولین بار که باردار شدم ۱۹ ساله بودم و دوقلو سقط شدن دختر و پسر. الان هردو شون درِ بهشت منتظرم هستن تا دعوتم کنن😊 قوربونشون بشم😍
هنوز دو سه ماه نگذشته بود که طبق تجربه قبلی احساس کردم باردارم و نیت کردم اسمش رو انتخاب کنم نذر ائمه معصومین تا سقط نشه.
دوران بارداریم گذشت تا اینکه سه روز درد کشیدم و ماجراها بود تا دخترکوچولوم تو ماه هشتم به دنیا اومد👧 اما سالم و کامل بود و بخش نوزادان بستری نشد خداروشکر.
عمدا تو یه اتاق کوچیک در منزل پدرم سکنی گزیدم تا بتونم به درس و دانشگاه برسم. چهارسال تموم تو یه اتاق کوچیک ۳نفری زندگی کردیم!
دانشگاه که تموم شد و دخترم به لطف خدا و کمکهای مادرم و همسرم ۴ ساله شد، رفتم مستاجری و دو سه تا کلاس فنی و حرفهای هم رفتم و مدرک گرفتم.
بعدش پسرم رو باردار بودم، اون سال بعنوان دبیر حق التدریس رفتم همون مدرسه ای که خودم ۴ تا ۵سال قبل دانش آموزش بودم. خیلی خجالت میکشیدم🥴😅 چون همه شون معلمهای خودم بودم و من ۷ماهه و بارداری دوم کنارشون تو دفتر چای می نوشیدم.😄
خیلی هم خوش خوراک شده بودم و اگه هرروز یک کیلو انار نمیخوردم روزم شب نمیشد. معجون شیر و زرده تخم مرغ و عسل رو با خرما میخوردم اما سیری ناپذیر بودم و وزنم بالا رفته بود.
همیشه برای جنین تو شکمم قرآن و دعا میخوندم، البته درس هم که میخوندم گوش میداد بنده خدا 😁
پسرم با سزارین به دنيا اومد چون دکتر گفت به پا هست و ضربانش هم پایین و باید عمل بشی.
آقا پسرم سه چهارماهه شد که نیمه وقت رفتم مدرسه. ماجرایی داشتیم صبح من میرفتم مدرسه، ظهر باید خودم رو به سرعت میرساندم خونه که شوهرم دیرش نشه بره سرکار. چه روزایی بود، الان یادم میاد میگم چقدر انرژی داشتم !!!
همون زمان بود که میگفتن بچه یکی کمه دوتا بسه و حتی روی دیوارها نوشته بودن "فرزند کمتر، زندگی بهتر! آسایش بیشتر"
جالبه که روشهای پیشگیری از بارداری هم همگی رایگان انجام میشد. حتی یادمه یک کپسولهای اندازه چوب کبریت که هورمون ترشح میکردن زیر پوست بازوی بانوان می کاشتن تا بچه دار نشن. بعدها فهمیدم به پول الان اون روش، ۷۰ میلیون میشده که رایگان بود!!! چون اون زمان دولت مخالف افزایش جمعیت بود. بگذریم.😏
با هزار نذر و نیاز و استغاثه، با آزمون استخدام رسمی آموزش و پرورش شدم در حالی که پسرم یکساله بود👶. به کمک همسرم هم بچه داری میکردم، هم شاغل بودم.
مدتی که گذشت، با خودم گفتم ای بابا دخترم که خواهر نداره، پسرم هم برادر و این گونه بود که اسم یک دختر انتخاب کردم و دختر هم باردار شدم! اما از نگاه خشمناک و اسفناک و عاقل اندر سفیه اطرافیان و همکاران و همسایگان در امان نبودیم.
حتی وقتی رفتیم شهرستان، خانواده ی همسرم نوزاد ما رو دیدن بجای تبریک گفتن این چیه و از کجا آوردین؟ انگار که با خودمون شیء اضافی حمل میکردیم🥴😵💫. شوهرم گفت ببخشید دفعه بعد زیر تخت قایمش میکنیم کسی نبینه و ناراحت نشه...😨😓
آنقدر جو" دوتا بسه" در جامعه همه گیر شده بود که واقعا جوگیر شدیم و دیگه گفتیم بسه. سالها گذشت و گرفتار روزمرگی شدیم و پسرم بی برادر مونده بود متاسفانه...
داشتم دچار یائسگی زودرس میشدم که پسرم که حدودا ۱۹ ساله بود گفت خواب دیدم یک برادر حدودا ۶ ساله دارم، خیلی ناراحت شدم و بهش گفتم مادرجان خدا دیگه به ما فرزند نمیده! در واقع خودم هم از نداشتن فرزندانِ بیشتر دلگیر بودم و مخصوصا که مقام معظم رهبری هم تاکید به فرزند آوری داشتن اما واقعا غیرممکن می دیدم.
حالا بماند که من غافل از قدرت خدا بودم. خدایی که زکریای سالخورده و همسر یائسه و نازایش را فرزندی صالح داد. و مریم را بدون شوهر صاحب عیسی مسیح ع کرد.
تقریباً یکسال از یائسگی من میگذشت که پسرم خواب دید. هر روز احساس سرگیجه و ضعف داشتم اما چون رژیم لاغری داشتم گمان کردم به همون دلیل هست و به دکتر مراجعه کردم تا داروهای تقویت کننده برام تجویز کنه که ایشون در سن ۴۵ سالگی بهم مژده بارداری داد!😦🙄
همه ی اهل خانه مشغول شور و شوق و جشن و شادی 🥁🎺🪅🎊🎉
و من مات و مبهوت😳😐
اطرافیان که متوجه می شدند، برخی تعجب میکردن، برخی پوزخند می زدند، برخی هم میگفتن چه خوب که بارداری شدی. همسرم وقتی خبر بارداری رو شنیدن ما تو ماشین بودیم اینقدر جیغ و شادی و هورا که نگو. چون خیلی بچه دوست داشت و ۶تا بچه میخواست همیشه...
دختر و پسرم دانشجو بودن و من باردار و اسم پسر انتخاب کردم، دخترم زمان بارداری من عقد کرد و زمان نوزادی برادر کوچولوی شان پسرم عقد و دخترم ازدواج کرد.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۱۹۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#اشتغال
#حرف_مردم
#کنترل_جمعیت
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#غربالگری
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_دوم
گرچه خیلی فشار مراسمها رو داشتیم.
بارداری، سیسمونی، شیردهی و نوزاد داری🤷♀ و شب بیداری ها، تهیه جهیزیه و مقدمات عقد و عروسی بچه ها و پذیرایی از مهمانان دو اقوام جداگانه و خرج های سنگین، همه رو خدا جور کرد و به شادی گذشت با وجود نوزاد کوچک تازه وارد. 👼🤱
هنوز نوزاد ما دوساله نشده بود که به فکر سیسمونی نوه م شدیم. حالا پسرم که ۶ ساله هست و بسیار زیبا و باهوش و زیرک و همبازیه خواهر زاده ها و برادر زاده اش... 👨👧👧👩👧👦
البته بماند که آزمایش غربالگری احتمال ۵۰ درصد ابتلا به سندرم داون داد. گفتن بچه مشکل داره و باید سقط بشه ولی ما به خدا و ائمه اطهار علیهم السلام متوسل شدیم و توصیه های طب سنتی رو به کار بستیم در مورد تغذیه...
رادیو ضبط قدیمی داشتم که نوار کاست قرآن میذاشتم برای جنین و رادیو گوش میدادم📻 ، کتاب میخوندم براش.📖
حتی وقتی خواب بودم براش قرآن و اذان پخش میکردم که گوش بده.😊 وقتی هم که بیکار بودم، نمد دوزی و مطالعه میکردم.📚
جالبه بعدها که نوزاد بود و تو ماشین گریه و بیقراری میکرد رادیو قرآن میزدیم ساکت میشد و گوش میداد !!!👼
ضمن بارداری، از خواستگاران دخترم هم پذیرایی میکردم و سینمایی "خجالت نکش ۱" رو هم تماشا کردم همون سال😁 موقع زایمانم هم دامادم و خانواده شون تو بیمارستان اومدن عیادت و هدیه آوردن 🎁.🤓 ۵۰ روزه هم که شد عروس مون رو به عقد پسرم درآوردیم👰♀🤴
نوزاد هم مداوم گریه و قولنج و ...🤦♀👩🍼
جالب اینکه بعد از تولد پسرم، پریودی من دوباره برگشت پس از زایمان و هنوز یائسه نشدم!
۷ ماهه که شد دخترم ازدواج کرد.👸 و ۱۸ ماهه بود پسرم ازدواج کرد.🤵♂
انگار اولین فرزند مون هست و چالش های عجیبی تجربه میکنیم. برای سه تای اولی این مسائل رو کمتر داشتیم چون خودشون سرگرم خودشون بودن اما الان این بچه تنهاست هست و بیشتر خودمون براش مثل خواهر و برادر و همبازی هستیم. البته با نوه ها مون هم بازی میکنه و خیلی مشتاق میشه ببیندشون و چون نزدیک ما نیستن تقریبا هفته ای یکبار دیدار داریم.
پابهپای فرزند مون باید بریم پارک، شن باز ، آب بازی، کتاب بخونیم، اسب بشیم سوار بشه، قایم باشک بازی کنیم، مبارزه کنیم و شمشیر بازی کنیم، بالش پرت کنیم به همدیگه، نقاشی و لگو، شهربازی بریم، سینما و انیمیشن ببینیم. به قصه هاش که فیلم تعریف میکنه دقت کنیم و لبخند بزنیم، گاهی باید قهقهه بزنیم به حرفاش و شور و اشتیاق نشون بدیم.
ضمنا فن بیان و دایره لغاتش از ما هم بیشتره. مثلا میگه اجازه بده من یه بررسی کنم! در صورتی که ما میگم بذار من یه نگاه بندازم...😂
به خواهرا و برادرش میگم این یکی از شما زیباتر و باهوش تره😎
از لحاظ رزقی هم برکت بیشتری وارد جریان زندگی شد همانطور که عرض کردم دوتا سیسمونی و دوتا عقد دوتا ازدواج ما در طول دوسال اجرا کردیم. ضمن اینکه سه چهار سال بعدش منزل مون رو بازسازی کردیم و برای پسرمون خونه خریدیم.
البته اینکه نوه ها مون هم بدنیا اومدن هم نه تنها در رزق هر سه خانواده بی تاثیر نبودن بلکه بسیار شگفت انگیز شد برامون.
به بانوان عزیز میگم "یدالله فوق ایدیهم "
فقط به خدا توکل کنین.
" و من یتوکل علی الله فهو حسبه"
این ماجراها بسیار جالب بود برای همه خانواده ها، هم ما، هم عروس و دامادم...
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۱۹۳
#مادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#ساده_زیستی
#تحصیل
#اشتغال
#تربیت_فرزند
#مدیریت_اقتصادی
#مدیریت_امور_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_اول
من متولد ۶۲ هستم و فرزند ششم رو باردارم. اولین بارداری سن ۲۲سالگی بود و دومی ۲۶ساله بودم.
بارداری سوم۳۴
بارداری چهارم ۳۷
بارداری پنجم۴۰
بارداری ششم۴۳
ده سال از فرمان آقا میگذره و تو این ده سال به لطف خدا با تمام مشکلاتی که بود تونستم چهار فرزند جهادی داشته باشم.🥰
اطرافیانم حرف و طعنه زیاد میزنن ولی تکلیف من در حال حاضر همین هست. حرف میشنوم. کنایه میشنوم. تنها هم هستم ولی امیدوارتر از قبل و یه تنه جلوی همشون ایستادم و مطمئنم که راهی که انتخاب کردم درست هست. به امید خدا قصد دارم هفتمی روهم بیارم.🙂
فرزند پنجمم سی روزه بود که با هم رفتیم دانشگاه و ارشدمو با معدل ۱۹/۷۲ گرفتم. 😁 البته قبل از ایشون چون شاغل بودم و مدیریت مرکز آموزشی به عهده من بود فرصت نمیشد ادامه تحصیل بدم. در حال حاضر کارمو گذاشتم کنار و فقط مادرم.😍
زندگی تو شرایط فعلی سختی زیاد داره. حضرت آقا هم واقف به همین مسائل، واژه جهاد را برای فرزندآوری مطرح کردن. جهاد یعنی باید از مالت، جانت، رفاهت و خیلی چیزهای دیگه بگذری. پس اینکه بگیم سخت نیست دروغی بیش نیست.
از نظر اقتصادی یادم میاد وقتی فرزند چهارمم رو باردار بودم محاسبه می کردم تو ماه چقد هزینه پوشک میشه و این مبلغ اضافه رو از کجا باید تامین کنیم؟! در این حد برای تامین هزینه مشکل داشتیم. اما وقتی پسرم دنیا اومد اصلا متوجه نشدم این هزینه اضافی چطور تامین شد. جالب اینه که وقتی یک ساله شد، ما تونستیم خونه رو عوض کنیم و خونه بزرگتری بخریم.
به شخصه نکته ای که ازش غافل بودم رزاقیت خدا بود. همسر من کارمند هستن. درامد همون درآمد بود. مخارج همان مخارج بود و چیزی کم و زیاد نشده بود ولی خونه مون بزرگتر! یک بچه هم بیشتر!!
بعدها گاهی فکرشو میکردم از خودم و طرز تفکرم که نگران هزینه پوشک بودم خجالت میکشیدم که خدای به این بزرگی رو که به کرات روزی دادن بندگانش رو تضمین کرده فراموش کرده بودم.
در حال حاضر هم مخارج رو مدیریت می کنیم و البته اولویت بندی، مثلا بچه ها ممکنه برای خرید کردن یه وسیله یا مثلا کتاب غیر درسی شون مجبور باشن یک تا دو ماه صبر کنن. بستگی به مخارج اون ماه داره.
در مورد پوشاک از قبل با همسرم مطرح میکنم که کدومشون به چی احتیاج دارن و طبق اولویتی که دارن براشون تهیه میکنیم یا کلا حذف میکنیم.😅
بارها مبلغی رو گذاشتم برا خودم که به فرض لباسی چیزی بخرم، بعد رفتم بیرون برگشتم برا بچه ها خرید کردم، ترجیح دادم اونها یه نیازشون برسن تا خودم.🥲
برای نمونه چهارتا از بچه ها کتابخونه عضو هستن تا هزینه کتاب برامون کم بشه و الحمدلله هر دو هفته یکبار پنج تایی میرن کتابخونه، (داداش کوچولو رو هم میبرن) و کتاب های مورد نظرشون رو امانت میگیرن. البته کتابخونه بزرگی پیدا کردم که مخزن کتابش پر بار و زیاد باشه🙃🙂😅
یا به فرض گاهی مجبورن لباسای همو بپوشن. بعضی وقتا با دوستاشون میخوان جایی برن تو کمد دنبال لباس مناسبن حتی ممکنه سراغ کمد همدیگه برن☺️😄
♦️اینو باید اضافه کنم که اگر وضع مالی معمولی و متوسط اقتصادی در شرایط کنونی داریم تجملات و هزینه های اضافی رو کلا باید گذاشت کنار و قوی باشیم و نفسمون رو کنترل کنیم و دنبال چشم و هم چشمی نباشیم.😉
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۱۹۳
#مادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#ساده_زیستی
#تحصیل
#اشتغال
#تربیت_فرزند
#مدیریت_اقتصادی
#مدیریت_امور_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_دوم
دختر بزرگم ۲۱ ساله هست و دانشجوی پزشکی هستن. وقتی فرزند پنجمم رو باردار بودم به حالت قهر رفت خونه مادر بزرگش.
الحمدلله مادر همسرم بسیار خانم با درایت و فهمیده ای هستن، باهاش صحبت کرده بود ببین تو الان چندتا عمه داری، چقد دور هم بهتون خوش میگذره. با دختر عمو و دختر عمه هات بیرون میرید و بهتون خوش میگذره. اگر عمه و عمو نداشتی الان تنها نبودی. خلاصه تونسته بودن این شرایط رو برای دخترم به بهترین شکل تشریح کنن.
الان وقتی از درس خسته میشه و تایم استراحتش هست از اتاق بیرون میاد و با برادرش که تقریبا سه ساله است هم بازی میشه. خستگیش میره و برمیگرده سر درسش.😍
سه تا از بچه ها اختلاف سنی زیادی با دوتای اولی دارن و خوب از حق نگذریم کار شخصی و مراقبت زیادی نیاز دارن.😮💨مسئولیت بعضی از کارهاشون رو به دوتا بچه های بزرگتر دادم و اصلا تو این مسئله دخالت نمی کنم. انجام دادن و ندادن به عهده خودشون هست. یه جورایی والد ثانی برای سه تا بچه دیگه به حساب میان.
با مسئولیت دادن به بچه های بزرگتر هم باری از دوش من برداشته میشه، هم آنها آماده مدیریت زندگی خودشون میشن. از جمله این مسئولیت ها نظافت اتاق هاشون، رسیدگی به درس شون و تمیز و جمع وجور کردن حال و وسایل بازی شون هست.
از نظر تربیت کردن به نظرم اولی و دومی هر راهی برن بقیه هم همون راه رو خواهند رفت. در حال حاضر چون در بسیاری موارد تحت کنترل بچه های بزرگتر هستن، ناخوداگاه طبق سلیقه و روش همون ها شکل میگیرن. البته تفاوتها قطعا وجود داره ولی شاکله اصلی یکسان هست.
نکته جالبی که قطعا همه اونهایی که چند فرزندی رو تجربه میکنن اینه که بچه ها دیگه به اسباب بازی نیاز ندارن...😁خودشون باهم بازی میکنن. یادم میاد وقتی فقط یه بچه داشتم هر ماه مجبور بودیم براش اسباب بازی جدید بخریم ولی در حال حاضر نهایت تولد به تولد یه اسباب بازی همگانی براشون میگیریم🙂😉
الان که ششمی رو تو راه دارم تقریبا همه شون بجز آخری که جایگاهش رو در خطر دیده😉 مراعات حالم رو میکنن و می شنوم که حتی بچههای کوچکتر به هم توصیه میکنن مگه نمی بینی مامان دلش نی نی داره نمی تونه خم بشه خودت لباستو جمع کن یا اینکه برای مثال دوتا فرزند بزرگتر بدون اینکه من گفته باشم هر روز کل خونه رو جارو میزنن و کمک حالم هستن...
دخترم که ۹ سالشه میگه مامان من پارسال وقتی به دوستام میگفتم ما پنج تا بچه ایم هیچکدوم باورشون نمیشد الان امسال تا برم مدرسه نی نی دنیا اومده چطوری بگم ما شیش تا شدیم😂😂
اگر بخوام از فضای خونه بیام بیرون مشکلات بیرونی زیادی داریم. یکیش اینکه الان دیگه نمی تونیم خانوادگی باهم مسافرت بریم. تو ماشین جا نمیشیم😅
یکی از مخالفان سرسختم در فرزندآوری مادرم هست. شاید باورش سخت باشه ولی من بعد از عمل سزارین با بچه تنها آمدم خونه و برای مراقبت هم نیامدن و من تنها بودم. دیگه بیشتر توضیح نمیدم ولی بدونید که پیشنهاد دادن بچمو بدم به کسی، در این حد!!😭 اقوام هم دیگه مشخصه. از تحقیر و توهین در لفافه بگیر تا... یکیشون که بلند بلند به دیگری با حالت تمسخر میگفت رهبرشون گفته... بحمدلله اینقد قوی هستم که این اتفاقات برام مهم نباشه و شرایطی که انتخاب کردم رو با قدرت پیش ببرم.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۱۹۳
#مادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#ساده_زیستی
#تحصیل
#اشتغال
#تربیت_فرزند
#مدیریت_اقتصادی
#مدیریت_امور_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_سوم
همزمان هم دانشگاه، هم حوزه تحصیل کردم. لیسانسم رو گرفتم. شرایطم سخت بود. درسم طول کشید. از همکلاسیها عقب می موندم. دوستامو از دست میدادم. شب امتحان بچه مریض میشد و....بماند.
شب تا صبح بیداری... 😒🥲
یادمه بچه اولم رو که داشتم گاها تا چهار صبح بیدار بود و نمی خوابید و بی قراری میکرد. ساعت چهار تازه میخوابید. چهار و نیم سحر بود. سحری آماده میکردم.بعد نمازم یکم درسمو مرور میکردم و ساعت هفتم سرکلاس بودم. بعضی روزها نصف تایم کلاسا، آخر کلاس خواب بودم. دست خودم نبود.😢
بعضا اساتید خانم همراهی میکردن و سخت نمیگرفتند. میدونستن اون شب من کلا نخوابیدم.🥲 به هر حال گذشت.
دنبال کار رفتم و تونستم مجوز تاسیس مرکز آموزشی بگیرم... بچه ها، کار بیرون، کار منزل، زمانی که مهمتر از همه باید برای همسرداری می ذاشتم، نمیگم سخت نبود بود ولی الحمدلله خدا یه وقتایی یه کارهایی میکنه که اصلا فکرش رو نمی تونی بکنی. وسعت و برکت به وقتت میده.
یادمه همکلاسیام مثلا سه روز درس میخوندن امتحان رو هفده میشدن، من وقت نمی کردم، دو ساعت قبل از امتحان کتاب رو ورق میزدم هجده میشدم.🤩
ارشدم رو با پنج تا بچه در شرایط سختی شروع کردم. در شرایط خیلی سخت...
اولی کنکوری بود. شرایط کنکوریا که گفتن نداره همه میدونن خونه ساکت، آرامش مطلق و... اون وقت خونه ما!!😅🥲
یه پایه هفتمی که از مدرسه دولتی معمولی تیزهوشان قبول شده بود. یه کلاس اولی که مشخصه چقدر کار جانبی داره. با این تفاوت که پیش دبستانی هم نرفته بود.😢 یه بچه سه ساله که بعدش یه نوزاد آمده بود. اصلا یه وضعی.نگم براتون ...😭
اینم در نظر بگیرید که اون سال بچه های بزرگتر نمی تونستن کمک حالم باشن.
عصرها دوساعت یه بچه سی روزه رو پام، یه سه ساله تو بغلم...یه کلاس اولی کنارم...😐 روزی دوساعت دقیق وقت می ذاشتم برا کلاس اولیم...
معمولا شب ها همسرم کمک میکردن بچه ها رو نگه میداشتن من کارهای منزل رو انجام میدادم و صبحها بعد نماز به کارهای دانشگاه خودم می رسیدم. تقریبا هر روز صبح برنامه ام همین بود مطالعه درسی داشتم حتی اگر کار کلاسی نداشتم. نگم ریا بشه شاگرد اول بودم😎
برای امتحانات هم گاهی همسرم مرخصی میگرفتن و خونه میموندن بچه ها رو نگه میداشتن یا زمانی که فرصت بیشتر بود شبها تا صبح بیدار میموندم و درس میخوندم و روزها کلا دفتر و کتاب کنار بود ..
روزهایی که کلاس ها طولاتی تر بود، خصوصا ترم اول که بچه دوساعت یه بار شیر میخواست همسرم مرخصی میگرفتن و همراه من میامدن دانشگاه و بچه رو اونجا نگه میداشتن یا اینکه میبردن و میاوردن بین کلاس میومدم بچه شیر میدادم و بر می گشتم.😊😘
البته گاهی هم بین کلاس زنگ میزدن بچه ساکت نمیشه مجبور میشدم بیام بیرون استاد میخندید. همکلاسی میخندید و مسخره میکرد. خلاصه صد سال اولش سخته...😁
هر چی شرایط آدم سخت تر باشه بیشتر و بهتر تلاش میکنه. محدودیت هاش تبدیل به فرصت میشه.☺️
داشتم برا دکترا آماده می شدم که متوجه بارداریم شدم و چون باید میرفتم شهر دیگه کلا گذاشتم کنار، همیشه میشه درس خوند ولی فرصت مادر شدن رو نمیشه همیشه داشت😌
در کل فرزندآوری در شرایط فعلی جامعه سخته واقعا سخته، واقعا جهادی بودنش رو با عمق وجود حس میکنی. به تمام معنا باید از خودت بگذری. ولی به شخصه فکر میکنم تصمیم درستی گرفتم و آینده روشنی رو برای خودم و خانوادم رقم زدم.
وقتی آدما سنشون بالا میره، تازه قدر بچه هاشو میدونن. کل ثمر زندگیشون میشه بچه هاشون. قبلتر درکش براشون ممکن نیست. تا جایی که حسرت میخورن کاش فرزندان بیشتری داشتن...
♦️بارها در ذهنم مرور کردم اگر آقا فرمان جهاد نمی دادن من الان علی و حسین و زینب و زهرامو نداشتم و نهایت آینده ای که داشتم یه استاد دانشگاه یا موقعیت اجتماعی بود بدون علی و حسین و زینب و زهرام...
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ بند حمایت از فرزندآوری به فرم صلاحیت عمومی جذب هیئت علمی اضافه شد.
رئیس هیئت عالی جذب شورای عالی انقلاب فرهنگی: در فرم صلاحیت عمومی، بند جدیدی با عنوان «حمایت از فرزندآوری» با امتیاز ۵ تا ۱۱ در نظر گرفته شد.
#مادری
#تحصیل
#اشتغال
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۲۱۴
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#اشتغال
#سختیهای_زندگی
#دوتا_کافی_نیست
بنده تو یه خانواده ۷ نفره بدنیا اومدم. با پدر و مادرم ۹ تاییم. ۳ تا خواهر، ۴ تا برادر، که من از همه شون بزرگترم.
اسفند ۹۵ ازدواج کردم با کسی که همدیگرو دوس داشتیم، شوهرم تا الآن که ۹ سال از ازدواجمون میگذره، عاشقمه، منم همیشه ته دلم خوشحال بودم از اینکه همچین کسی عاشقمه.
خلاصه کنم ۱۱ ماه بعد از ازدواجمون باردار شدم، یه پسر خوشگل و باهوش اومد تو زندگیمون. (همزمان معلم پیش دبستانی بودم) مستاجریم با حقوق ۷۰۰ هزار تومان تا سال ۹۹ زندگی کردیم و هیچکس باور نمیکرد.
من که دیدم از پیش دبستانی آبی گرم نمیشه، نشستم برای آزمون استخدامی درس خوندم رشته مشاوره. خدا خواست من نفر اول شدم و فرآیند استخدام با موفقیت طی شد و مشغول تدریس شدم.
پسرم انقدرررر بهم وابسته بود که کتابو برمی داشتم بخونم، پرتش میکرد و گریه میکرد، منم کتابو می ذاشتم کنار. باباش دو ساعت شبا میبردش خونه عموش و دوستاش تا من درس بخونم.😘
خلاصه پسرم دوسال و نیمش بود که دوباره به خواست خودمون، باردار شدم یه بارداری فوق العاده سخت و اینکه مدرسه هم میرفتم و یه زایمان طبیعیِ فوق العاددددده سخت تر طوری که به پرستارار گفتم نذارین بمیرم.😅 اونا هم بهم روحیه میدادن، اما وقتی بچمو بغلم دادن تمام سختیش یادم رفت، این بارم یه پسر زیبا و باهوشِ دیگه نصیبمون شد به اسمِ آقا عرفان. اولی هم آقا سبحان😍
از اول مهر دوباره دردسرهام شروع شد، چون محل تدریسم ۴۵ دقیقه با خونه ام فاصله داره مجبورم بچه ها رو ببرم بذارم پیش مادرم، اونجا بچه هام مریض میشن، یه بار خوب میشن، دوباره مریض...
اگه بگم شبا خواب ندارم شاید اغراق نباشه. روزها هم از بس خونه رو بهم میریزن دوبار جارو میزنم و شب همونطور مثل اولش میشه 🙄🤣
ولی وقتی پیشم خوابن و نگاشون میکنم، انگار دنیا مال خودمه. راستی من شبا قبل از خواب همیشه از بچه ام عذرخواهی میکنم اگه احیانا در طول روز یه دادی بزنم سرش. اونم میگه مامانی تو هم منو ببخش😊😍😘😘
انقدر خسته میشم که هر شب با این جمله میخوابم که یعنی میشه من الآن برم بخوابم!!! ولی با این وجود دوس داشتم بازم از این فرشته ها بدنیا بیارم اما از اونجایی که تا ۵ سال پیمانی هستم، منتظر موندم بچه ام ۴سالش بشه که دوباره اقدام کنیم برا بارداری بعدی.
چون حقوقم دوسوم میشه تو مرخصی، با بچه یه ماهه رفتم کلاس تا کمی بزرگ تر شد و بردمش پیش مادرم، شرایط واقعا سخته کاش برا خانم هایی که قراردادشون پیمانیه هم، مرخصی کامل با حقوق کامل بود که بدون دغدغه فرزندان بیشتری میآوردن و ۹ ماه اول رو پیش فرزندشون میبودن. اگه رسمی بشم ان شاء الله حقوقم کامله.
تو این چند سالی که رفتم سرکار و از برکت فرزند دوم😍 هم وام فرزندآوری رو گرفتیم، هم ماشین پارس تیوفایو😍،که البته حوالش رو فروختم، چون نتونستم بخرمش و با پولی که داشتم یه پراید تمیز خریدیم، یه خونه ویلایی رهن کردیم.
شوهرم هم برا اینکه کار گیرش نمیاد و نمیخواد جای دور بره با حقوق کم داره همینجا کار میکنه فداش بشم.❤❤
الآنم بچه سومم که پسر سومم میشه ۱۵روزشه😍😍 حقیقتش دلم میخواست دختر داشته باشم و تو سونوی ان تی که گفتن پسره، گریه کردم. که الهی بمیرم برا دل ارمانم که اون لحظه شکست با عکس العمل من😞 اما بعد از یه هفته حالم خوب شد و سجده شکر بجا آوردم.
و الآن به جایی رسیدم که میگم خدایا ممنونم که تصمیم گرفتی آرمانو بهم بدی. من نادان بودم که ناشکری کردم. خدای من شاهده که الآن اگه خدا اختیارو بده دستم بگه بین آرمان و یه دختر که بهت میدم کدومو انتخاب میکنی میگم آرمان.😍😍
به جرات میگم بچه فقط سالم باشه وگرنه دختر و پسر نداره👌😍 الآن اون دوتا پسرم عاشق داداششونن حتی تو خوابم میرن بوسش میکنن😒😂😍
من دوس دارم ۳تا بچه دیگه بیارم اگه خداوند منو لایق مادری برای فرشته های دیگش بدونه. شما هم اگه خانه دار هستین که کارتون راحت تره به حرف آقا گوش کنید و برای ایران، شیر بچه شیعه بدنیا بیارید تا دنیا بیفته دست بچه های ما. بجای اینکه دستِ یه مشت داعشی که روز بروز بیشتر بچه میارن باشه.
تردیدتونو کنار بزارید و اقدام کنید برای داشتن نی نی های خوشگل و خوش روزی❤️
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۱۲۱۴ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #اشتغال #سختیهای_زندگی #دوتا_کافی_نیست بنده تو یه خ
#پیام_مخاطبین
✅ تجربه ی ١٢١۴...
#فرزندآوری
#اشتغال
#مرخصی_زایمان
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۲۱۶
#فرزندآوری
#اشتغال
#جنسیت_فرزند
#دوتا_کافی_نیست
بنده متولد ۶۲ هستم و همسرجان متولد ۵۷، حدود ۲ ماهی هست که از طریق یه خانم مهربون که تو مسجد باهاشون دوست شدم و لینک کانال شما را برام فرستادن و تو کانال دوتا کافی نیست عضو شدم. خدا را شکر میکنم بابت این آشنایی های پر خیر و برکت 💎💎
بنده چند سالی هست که دلم دختر میخواد که مونس تنهایی هام باشه و برای ۲ تا پسرم خواهری کنه ولی فکر میکردم سنم بالاس و دیگه دیره🙊 تا اینکه همه تجربه ها را خوندم و فهمیدم تازه الان وقتشه😍
پسرای گلم که خدارا هزار بار شکر میکنم برا وجود بابرکت شون و همیشه باعث افتخارم بودن و هستن ۲۳ ساله و ۱۵ ساله ان، خدا حفظشون کنه برام 🤲
همیشه از خدا خواستم منو با بچه هام امتحان نکنه چون خیلی برام عزیزن و جونم به جونشون بنده 🙎♂️🙋♂️
خودم از اول ازدواج از خدا ۲تا پسر خواستم، چون پسر دوست بودم تا جایی که ویارم فقط به دختر بود و تو روضه ها و جلسات مذهبی که میرفتم تا دختر میدیدم حالم بد میشد. حاملگی و زایمان فوق العاده راحتی داشتم به لطف خدا و هر دو گل پسرم طبیعی بدنیا اومدن 🤲
الان که مطالب گروه را میخونم تازه میفهمم که چه ویارای سختی هست و من اصلا نمیدونستم. حتی نشنیده بودم.
من یادمه پسر دومم را که باردار بودم تا ۹ ماهگی سر کار میرفتم و حتی میدویدم با سرعت و ماه آخر رئیس مون گفت تو را خدا نیا دیگه سرکار😂 و حقوقم را کامل دادن و من با آخرین حقوقم یه انگشتر طلای عقیق خریدم و هنوزم دارم و شد یادگار مرام اون رئیس و حاملگی دوم من 💍
انشالله از این مرام و معرفت ها همه رئیس ها داشته باشن و در حق خانمای باردار انجام بدن که خیلی شیرینه🤰
حالا از طرفی شاغلم، از طرفی دلم دختر میخواد و میترسم دیر بشه و باردار نشم.
بین عقل و احساس مادر شدن گیر افتادم. ولی به خودم میگم چقدر کار و پول؟ آخرش آدم پیر میشه و تنها هستم برا همین تصمیم گرفتم برای بارداری ولی هنوز نمیدونم باردارم یا نه؟ حتی اینقد تو گوگل سرچ کردم که در حد یه دکتر. اطلاعات پزشکی دارم برای بارداری دختر، باورتون میشه تا میرم تو گوگل خودش برام مطالب بارداری میاره. دیگه انگشت نشون شدم.😂
حتی تا رفتم مطب خانم دکتر برای انجام آزمایشات قبل بارداری تا برام بنویسن. هر چی توصیه داشتن برای دختر دار شدن من همه را بلد بودم و اولش میگفتن که لبنیات بخور و ... و من بیشتر توضیح می دادم. یعنی اطلاعات من از دکتر بیشتر بود به حدی که گفتن اینا را که بلدی برا منم تو ایتا بفرست.😂
آزمایشات را انجام دادم و خداراشکر نرمال بود و هیچ مشکلی نداشتم به لطف خدا، فقط مونده خدای مهربونم لطفش را برام تکمیل کنه و یه دخترم بهم بده انشالله 🤲
دوستام و همکارام بهم میگن خدا برات تو همه چی سنگ تموم گذاشته. اما من دلم میخواد سنگ تموم تر بذاره و یه دختر ناز و خانم هم بهم بده تا یه محجبه النساء عالی محب امام زمان بار بیارم و همش ببرمش مسجد و هیئت🧒
حالا دیگه سپردم دست خدا. اگه با این روش های خانگی دختر حامله شدم که چه بهتر. چون من خیلی به خدای مهربون امیدوارم. از ته قلبم میدونم بهم دختر میده 🥰😍
ولی اگه باردار نشدم، میخوام برم آی یو آی
حالا از شما خانمای عزیزی که داستان زندگی منا میخونید میخوام اگه تجربه ای در این زمینه برای دختر دارشدن و آی یو آی و درصد موفقیتش دارید برام بنویسید تا بیام تو کانال بخونم 🙏
من هر روز صبح روزم را با خوندن مطالب زیبای این کانال شروع میکنم و از مدیر محترم گروه ممنونم که وقت میذارن و مطالب را داخل گروه میذارن 🙏
از همه شما عزیزانی هم که تو کانال هستید و تجربه منو میخونید، خواهشمندم برام دعا کنید که خدا دختر سالم و صالح که ادامه دار نسل و ذریه حضرت زهرا بشه، به من عطا بفرماید 🤲 شاید دعای من از زبون شما مستجاب بشه انشالله.
من خودم به شخصه هر تجربه ای که خوندم و داخلش خانما خواسته بودن دعاشون کنیم حتما دعا کردم شده در حد یه الهی آمین 🤲
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075