#تجربه_من ۵۹۵
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#چندفرزندی
پدر ومادر من باهم فامیل هستند. یعنی پدربزرگهای من باهم پسرعمو هستند. در همین رفت و آمدها، بابا به مامان علاقمند میشن😍
موقع ازدواج مادرم ۱۴ سالش بود و پدرم ۲۱ ساله، سال۶۰ باهم ازدواج میکنن و سال ۶۱ خدا منو بهشون میبخشه😌
خلاصه که سال ۶۲ داداش اولی و ۶۵ هم داداش دومی به جمع ما اضافه شدن.
بعداز اون هم مامان یه سقط داشتن که من همیشه فکر میکنم اون دختر بود و اگه بود، من اون موقع خواهر دار میشدم.... ولی خودش سقط شد و من از سعادت داشتنش محروم شدم.
این فاصله سنی کمِ من و مامانم خیلی بامزه بود. بیشتر جاها فکر میکردن باهم خواهریم😍
بعد از سالها من و داداش اولی دیگه دانشجو شده بودیم. هر دو هم دانشجوی راه دور بودیم. داداش کوچیکه هم کم کم باید آماده کنکور میشد.
سال ۸۱ که بیست ساله بودم و دانشجوی سال سوم، یک روز خاله ام درِ گوشی بهم خبر داد که مادرت بارداره😍 اولش برایم غیرمنتظره بود ولی در دلم خوشحال شدم، همیشه دلم خواهر میخواست، گفتم شاید قسمتم شده🤩.
این بارداری خداخواسته بود و مادر اصلا خوشحال نبود. فکر میکرد سنی ازش گذشته، در حالیکه فقط ۳۵ سالش بود.
اون موقع داداش اولی ۱۹ سالش بود و دانشجو و داداش دومی ۱۶ سالش بود و سال بعد کنکور داشت.
بعد از چند هفته خبر بارداری مامان را خودم بهشان گفتم، که البته هردوتا برخورد بدی کردند😓 هرچند زود پشیمان شدند و سعی کردند جبران کنند👏👏👏و ما بچه ها سه تایی سعی میکردیم هوای مامان را داشته باشیم.
وقتی موقع زایمان مامان شد، چون مِهر شده بود من و برادرم هر کدام باید میرفتیم دانشگاه خودمان و کیلومترها از خانه دور میشدیم....
مامان بخاطر اینکه ما نگران نشویم تاریخ واقعی زایمانش را به ما نگفت و وقتی ما متوجه شدیم که چند روز از زایمانش گذشته بود.
با هر زحمتی بود یکی دو روزه خودم را به شهرمان رساندم و در کمال تعجب دوتا نوازاد دیدم🤔🤔 بله بچه ها دوقلو بودند😁😁
و مامان بخاطر استرس بیش از حد از سلامت آنها، این قضیه را از ما پنهان کرده بود. هر دو هم پسر👶👶 و الحمدلله سالم. وقتی به دانشگاه برگشتم، خبر دوقلو آوردن مامانم در تمام خوابگاه و دانشکده مثل بمب منفجر شد😄
هر چند داشتن خواهر، برایم همیشه حسرت شد ولی خیلی دوستشان داشتیم. من خیلی از مهارتهای فرزند پروری را در سن بسیار خوب بخاطر وجود آنها یاد گرفتم.
مادرم خیلی سختی کشید تا ۶ماه، دوقلوها دلپیچه داشتند، تنها دخترش هم دانشجوی راه دور بود. پسر دیگرش هم همینطور و پسر بعدی کنکور داشت.
ولی الان این دوشاخ شمشاد در آستانه ی ۱۹سالگی هستند و دایی و عموی خوبی برای بچه های ما😊😘
اینم بگم که این فاصله سنی ۲۱ساله ی ما باهم چیزی از صمیمیت خواهر و برادریِ ما کم نکرده و ما واقعا رابطه خوبی باهم داریم و برای اونها ما مشاور و راهنمای خوبی میتونیم باشیم. حرفهایی که به مامان و بابا نمیتونن بگن به ماها میگن.
سالهاست من و برادرانم، ازدواج کردیم و جمعیتمان بیشتر شده. خلاصه که از اینکه ۵ فرزندیم، بسیار خوشحالم و به این رسیدم که خانواده ی پرجمعیت، شادتر و جذاب تر از خانواده ی کمجمعیت است.👏👏👏👏
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075