7⃣5⃣1⃣1⃣
#خاطرات_شهدا🌷
🔻راوی: دوست و همرزم شهید
💠دورفیقی که قراربود باهم صابرینی شوند
🔰آقا علیرضا بریری و بنده در
#ماموریت هایی که از لشکر ۲۵ کربلا اعزام میشدیم🚌 اکثرا
#باهم بودیم و مثل دو برادر در کنار هم👥 بودیم.
🔰علیرضا به عنوان
#فرمانده گروهان، در گردان حمزه مشغول به خدمت بود و با اینکه
#اکثرا در ماموریت بود، همیشه از علاقه💖 خودش برای ادامه خدمت در
#گردان_صابرین صحبت میکرد.
🔰میگفت: حتی شده به عنوان
#نیرو_عادی، دوست دارم که در آنجا خدمت کنم✌️ و در ماموریت های متعدد و متنوعِ عملیاتی آنها انجام
#وظیفه کنم...
🔰چون
#علیرضا هم آمادگی جسمانی و هم اطلاعات نظامی بالایی داشت و این صحبت ها تا ماموریتِ سال ۹۵🗓
#سوریه ادامه داشت.
🔰تا اینکه یکروز که در
#خط_حمزه، در "خانطومان" بودیم که سردار رستمیان، فرمانده وقت لشکر برای بازدید👀 به سمت ما و
#آقاعلیرضا که فرمانده تَلِّ(تپه) ۲ بودند، آمدند...
🔰در آنجا، آقا علیرضا از
#علاقه خودش به ادامه خدمت در گردان صابرین با سردار صحبت کرد و آنقدر
#اصرار کرد که سردار اول خندید😄 و گفت که اگر از این ماموریت زنده برگشتیم🌷 و عمری بود با پیشنهادت موافقت میکنم✅
🔰خلاصه آن ماموریت رو تموم کردیم ولی
#بدون_علیرضا برگشتیم و...😔چند وقتی از آن ماموریت و
#شهادت علیرضا گذشت و رفتم خدمت سردار رستمیان و صحبت علیرضا🌷 با ایشون رو مجددا یادآوری💬 کردم.
🔰موافقت ایشون رو گرفتم⚡️ولی دیگر علیرضایی نبود🚫 که با هم دوره
#تکاوری بریم و با هم انتقالی به گردان صابرین بگیریم😔 ولی باور دارم ک او
#کنار_من است و من الان در گردان صابرین تنها نیستم❌
#شهید_علیرضا_بریری
#گردان_صابرین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh