شکوه بحر ز امواج آشکاره شود
يکي هزار شود دل چو پاره پاره شود
مباش در پي گرد آوري که ماه تمام
ز خود تهي چو شود قابل اشاره شود
مرا چوآينه سيري ز وصل ممکن نيست
تمام عمر اگر صرف يک نظاره شود
ز خود برآي که جز عيسي مجرد نيست
تهمتني که به رخش فلک سواره شود
به اصل خویش کند فرع می می ترسم
که شیشه دل من رفته رفته خاره شود
نمي توان به جگر داغ عشق پنهان کرد
کز آفتاب گريبان صبح پاره شود
ز تنگنای فلک حال من کسی داند
که همچو طفل مقید به گاهواره شود
بگير دامن خورشيد طلعتش صائب
که مثل صبح تو را زندگي دوباره شود
#غزل
#صائب
#خوانش
#ساعد_باقری
@hafez_adabiyat