براساس خاطراتی از و فرزندش و چهارم عمویم حاج قاسم طاهري، از سفر حج ایشان اینگونه می گوید: فعالیت های حاج محمد در جبهه ها بسیار گسترده بود. او در رده فرماندهان شجاع جبهه بود. براي همین فعالیت گسترده، از طرف سپاه او را براي حج واجب ثبت نام کردند. خيلي خوشحال بود. از سالها قبل آرزو داشت حج خانه خدا را انجام دهد و مدینه را زیارت نماید. به روستا آمد و با همگي خداحافظي کرد و راهي فرودگاه شد. موقع پرواز با خودش گفت: من که هیچ پولي با خودم نیاوردم، براي گرفتن ارز و براي هزينه هاي سفر یا سوغاتي چه کنم!؟ خوب یادم هست که می گفت: پیرمردي از میان جمعیت سراغ من آمد و حسابي با من سلام و احوال پرسی کرد. بعد گفت: جوان چرا ناراحتي؟ فکر مسائل مالي نباش. وقتي به سفر حج ميروي فقط فکر و ذهنت به یاد خدا باشد. بعد یک دسته اسکناس از جیبش بیرون آورد و گفت: هرچه لازم داري بردار. حاج محمد مي گفت: تماماسکناسها هزارتوماني و پانصد توماني نو بود. خيلي تعجب کردم و یک اسکناس هزار تومانی برداشتم و گفتم: همین کافي است. کاغذ و خودکار را برداشتم تا آدرس یا تلفن این پیرمرد را بنویسم و در برگشت از سفر حج این پول را برگردانم. این پیرمرد نوراني گفت: جوان لازم نیست، فقط یادت باشد که در این سفر فقط به دنبال خداوند متعال باشي. حاجي طاهري گفت: از او پرسیدم شما از رزمندگان جبهه هستید؟ 👇👇👇👇👇