🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 حضرت عليه السّلام افراد در پيشگاه و خدا صلّى اللّه عليه و آله 🌺🍃🍃 (۲) مؤلف گويد: حديث مزبور را «هيثمى» در 📚[مجمع ۹/ ۱۲۵] نقل كرده است و در پايان آن گويد: در روايتى چنين آمده است كه «انس» گفت: در مكانى، حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم كه مرغى بريان تقديم رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نمودند. در روايت ديگر آمده كه «امّ ايمن»، مرغ بريان را در ميان دو گرده نان گذاشت، در همين هنگام رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: آيا غذائى براى تناول داريد؟ «ام ايمن» همان مرغ را كه در ميان دو گرده نان گذاشته بود، بحضور مبارك حضرت آورد. (۳) «حاكم» مى گويد: اين روايت را «طبرانى» در «الاوسط» و «الكبير» بطور اختصار، آورده است و «ابو يعلى» هم، مختصرى از آنرا روايت نموده و اضافه مى كند كه نخست «ابو بكر» اجازه ورود خواست و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اجازه ورود نداد. پس از او «عمر» آمد، او هم از رسيدن بحضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله محروم گرديد. پس از آنها حضرت على عليه السّلام آمد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله او را بحضور پذيرفت. (۱) 📚[همان كتاب ۳/ ۱۳۱] با دو سند، از «ثابت بنانى» روايت مى كند كه «انس بن مالك» بيمار شد. «محمد بن حجّاج» با گروهى از همدستانش به عيادت او آمدند. از هر طرف سخن گفتند. تا اينكه سخن به ياد على عليه السّلام منتهى شد. «محمد بن حجّاج» از حضرت على عليه السّلام نكوهش كرد. «انس» كه سخنان ناهنجار و پليد او را شنيد، پرسيد: اين كيست؟ اينك مرا بنشانيد. آنگاه خطاب به پسر «حجّاج» گفت: اى محمد بن حجاج! مى بينم كه از على عليه السّلام بد گوئى مى كنى؟ به خدائى كه محمد را به راستى برگزيد، من خادم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم و هر روز در برابر حضرتش آماده به خدمت مى ايستادم. در يكى از روزها كه نوبت خدمت من بود ولى آن روز جوانى از انصار خدمتكارى آن حضرت را به عهده گرفته بود. «امّ ايمن»- آزاد شده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله- وارد شد و پرنده بريان شده اى را در برابر حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله قرار داد. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سؤال فرمود: اى امّ ايمن! اين پرنده چيست؟ پاسخ داد: پرنده اى است كه به دستم رسيده، آنرا بريان كرده حضور مبارك آوردم. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! بهترين آفريده نزد خودت و مرا، بسوى من بفرست، تا با من در تناول اين پرنده شركت نمايد. طولى نكشيد صداى كوبه در نواخته شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس! ببين كيست. با خود گفتم: پروردگارا! اميد آن دارم كه پشت در، يكى از انصار باشد. آمدم در را گشودم ولى ديدم على عليه السّلام پشت در ايستاده است. از آنجا كه آمدن على عليه السّلام بر خلاف ميلم بود، به او اجازه ورود نداده و گفتم كه در حال حاضر، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است. بلافاصله بازگشتم و در محل خود آرام گرفتم. مدتى نگذشت، باز كوبه در را نواختند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس! در را باز كن و اضافه كرد: تو تنها مردى نيستى كه قوم خودت را دوست مى دارى؛ همانا اين شخص از مردم انصار خواهد بود! ناچار به طرف در رفتم، در را گشودم و به او اجازه ورود دادم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس! مرغ بريان را نزديك ايشان بگذار. بنا به فرموده آن حضرت، مرغ بريان را حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله گذاشتم و هر دوى آنها تمام مرغ را تناول كردند. «محمد بن حجّاج» خطاب به «انس» گفت: مرغ بريان شده را كه على عليه السّلام با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تناول كردند، در حضور تو اتفاق افتاده است؟ در پاسخ گفتم: آرى، تمام آنچه ابراز داشتم در حضورم پيش آمده بود. «ابن حجّاج» گفت: اينك تصميم گرفتم كه هرگز از او نكوهش نكنم و هر گاه كسى از وى نكوهش نمايد، او را به جزايش برسانم و صورتش را با سيلى، سرخ گون نمايم. (۱) [📚حلية الاولياء ابو نعيم ۶/ ۳۳۹] به سند خود، از «اسحاق بن عبد الله بن ابى طلحة» از «انس» روايت مى كند كه در يكى از روزها، «امّ سليم» مرغ بريان شده اى را با چند گرده نان جوين در اختيار من گذاشت و از من خواست تا آنها را بحضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم نمايم. آنها را از وى گرفتم بحضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بردم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس! برو و يكى از اصحاب را بحضورم دعوت كن تا اين مرغ و نان را با او تناول نمايم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به اين اندازه اكتفا نكرد، بلكه عرض كرد:.. ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫