#عکسها_و_خاطرات
🍃 یادش بخیر همیشه که با آغ بابا می رفتیم تا به کُرتهای
#پسته سری بزنیم، او می گفت: مواظب مَره های درختان باشید سر مرا بشکنید شاخه های درختان را نشکنید! که ما در عالم بچگی به حرفهای پدربزرگ می خندیدیم و می گفتیم"آغ بابا چه گفایی مِزَنه!!" ولی او این حرف را با صداقت خاصی می گفت که محال بود به حرفش گوش نکنیم، و به خاطر مهربانی هایش، به درختان
#احترامی می گذاشتیم غیرقابل تصور؛
🍃 آغ بابا علاوه بر درخت پسته،
#روناس و خیار هم می کاشت عجب خیارهای (خربزه های) شیرینی بود که طعم خوش مزه ی آن خیارها دیگر در این
#شهر تکرار نشد؛ قابل توجه اینکه هنگام کاشت خیار، دَسَّمبول هم می کاشتن، که دَسّمبول شبیه طالبی های کوچکی بود که بوی خوبی داشت و از بوییدن آن سیر نمی شدی؛ تا یادم نرفته، اون روزا تخم مرغ های صبح عید را با روناس
#رنگ می کردند نه با رنگهای مصنوعی توی بازار؛
🍃 اصلاََ اون روزا هر چیزی
#برکت خاصی داشت؛ از
#انار برای شما نگفتم، وقتی که آبان ماه می رسید رونق خاصی در بین باغ دارها برپا می شد و همه ی اهل خانه برای برداشت این میوه ی بهشتی راهی
#باغها می شدند و به هم کمک می کردند؛ و شاید برداشت
#انار یکی از کارهای سخت بود چون شاخه های این درخت به دستان کسی رحم نمی کرد و خراش برداشتن پوست دست روی شاخَش بود و گاهی هم پیش می آمد که چشم نیز آسیب می دید اما هنگامی که
#لبخند انار را می دیدی جراحتها از یادت می رفت؛ و برداشت این
#میوه از یک طرف و رونق دانه کردن و رب پختنش از طرف دیگر،
🍃 راستی اون روزا انارهایی که چهارتا، چهارتا روی شاخه ها در جوار هم بودند حکم وسیله ای تزئیناتی را داشتند! که خانه های کشاورزان را رنگ و لعاب خاصی می بخشیدند و من همیشه این زیبایی هایی را که در عین سادگی بودند، می پرستیدم و دوست داشتم؛ زیرا نسل پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما از حداقل امکانات، حداکثر استفاده را می بردند و خود را از زیبایی های طبیعت محروم نمی کردند و از آن لذّت ویژه ای می بردند؛ که شاید این قصه ها و روایت ها برای نسل جدید
#غیرقابل فهم و غیر قابل تصور باشد.
🍃 آن نسل تکرار نشدنی، در پوششان نیز قابل ستایش هستند و نجابت خاصی در این پوشش نهفته، و اگر امروز از کوچه پس کوچه های شهر مخصوصاََ
#بافت_قدیم عبور کنی ، بی ادعاهای روزگار را خواهی دید که حتی با دیدنشان آرامش و انرژی خاصی خواهی گرفت، آرامشی مطلوب که فارغ از دغدغه های زمان من و توست، انگار این
#نسل، جنس باورشان با جنس باورهای من و تو فرق می کند و شاید به خاطر همین
#باورهاست که
#آرامش از وجودشان لبریز است؛
🍃
#حیف که دیگر
#تکرار نمی شوند... پس قدرشان را بدانیم و ساده از کنار آنها نگذریم و یادگاری هایشان که همان درختان پسته ی شهرمان هستند را با جان و
#دل نگه داریم و فراموش نکنیم این درختان فیلترهای
#طبیعی تصفیه ی هوای این شهر صنعت زده هستند.
📸 عکسها بهانه ای هستند
#شیرین برای نوشتن و یاد و نام آقا سید جلال میرحسینی و آقا ابراهیم چادرکافور بخیر، که حضورشان در این
#عکس، نجابت و متانت و سادگی و بزرگواریِ نسلشان را به یاد من و تو می آورد.
@zarrhbin