eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.9هزار دنبال‌کننده
67.5هزار عکس
11هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 پروژه ی اردکان در چه مراحلی از پیشرفت کار قرار داد⁉️ ⬅️ هر از چندگاهی به فاصله های زمانی مثلا یکبار خبری از پروژه های نیمه تمام در کانالهای خبری شهرستان به ارائه می شود که به قول دلسوزان جامعه اعلام این به نوعی رفع تکلیف از حوزه ی فعالیت افرادی است که مسئولیتی را برعهده دارند‼️ اما اینجاست که برای تکمیل یک پروژه در شهر ما علاوه بر مردم باید نیز داشته باشند، شاید آن زمان است که خبر اِتمام پروژه ای گوش هایشان را نوازش دهد‼️( ، شهرِ ما الحمدالله زیاد دارد البته اگر اولویتها را از یاد نبرده و درست و به جا خرج و هزینه شود.) ⬅️ هنوز مدت زمان زیادی از این در فضای مجازی (حقیقی) نگذشته است که در نشست با اساتید دانشکده ی معماری در خصوص ساماندهی بافت تاریخی اردکان و قنات های موجود در منطقه، همچنین مقدمات لازم برای امکان آن در ، نظرات تخصصی آنان را جویا شدند‼️ ⬅️ بعد از مطالعه ی این این سئوال برای پیش می آید که به صِرف جویا شدن از بدون فعالیت خاصی، آیا آب از آب تکان خورده است⁉️ یا همچنان محکم تر از است‼️ ⬅️ برای تکمیل پروژه ی چند نیاز است و چه کسی پاسخگوی است⁉️ آیا بقیه ی پروژه ها در این برای تکمیل شدن، قرار است همانندِ سالها به طول انجامد⁉️ برای شروع و تکمیل ، چه باید کرد⁉️ آیا در ساختِ این ، که تغییر کاربری زمین مربوطه است باید منتظر باشند تا ببینند آقایان در میدان ، چه سرنوشتی را برای رقم می زنند⁉️ قابل توجه اینکه امروز مسئولان نباید از نسل فضای رسانه ای اردکان غافل شوند، زیرا آنها به دور از هیاهو و جنجال های سیاسی را مطالبه خواهند کرد و تریبونِ نداشته ی آنها خواهند بود و اجازه نخواهند داد که در حد باقی بمانند. ⬅️ و امیدواریم مجتمع فرهنگی، ورزشی و رفاهی چادرملو مسیر را در پیش نگیرد، که هر روز دایه ای دلسوزتر از مادر سرپرستی آن را برعهده می گیرد‼️اما دریغ و درد که این هم نمی تواند آن را به برساند‌ و متاسفانه هنوز اندر خَمِ یک کوچه است و باز متاسفانه، به جای اینکه نفسی تازه کند به بوته ی سپرده شده است‼️ ⬅️ و کلام آخر اینکه در مورد ساخت مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی چادرملو هیچ اهمال و سستی از جانب پذیرفته نیست، همان که وقتی مردم گِله می کنند از شدن ، به جای دلجویی و نشان دادن اُفق های روشن، از آنها می خواهند شهر محل سکونتشان را تغییر دهند و کنند‼️ برادر عزیز برای همه که این امکان وجود ندارد که ساکن و شهرهای بزرگ کشور شوند!! و حتی اگر امکانش هم وجود داشته باشد عِرقِ به مانع می شود، پس از ما نخواهید که را به فراموشی بسپاریم و راهی دیار شویم، اما شما مسئول محترم می توانید با استفاده از اختیارات و که مردم با آرای خود بر دوش شما نهاده اند از درآمدهای این شهر به نفع و ایجاد برای به چشم نیامدن ، بهتر استفاده کنید. 📌 و بدانید که ما در ، لالایی برای نمی خوانیم پس سعی کنید نبرد و در مقابل پاسخگو باشید، و برای احداث مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی،هم به قول معروف، تا تنور است را به سینه ی آن و به خاطر مردم به دست کسی ندهید و آن را به تاخیر نیندازید.(گفتیم، نگید نگفتیم...) 🖋 یکی از جمعِ مردم @zarrhbin
پدرا، پدربزرگا، مادرا، مادربزرگا....🌷 🍃 آغ بابا نجّار بود و همیشه از خاطراتش با دکتر جواد حائریان که با هم نجّاری را آموخته بودند برایمان قصه ها روایت می کرد، اما زمانی که آغ بابا پا به سن گذاشت و دیگر توانایی حرفه ی نجّاری را در خود ندید، تصمیم گرفت که یک مغازه ی کیف فروشی برای خود دست و پا کند و خود را سرگرم مغازه نماید. بنابراین بچّه ها و دانش آموزان او را خوب می شناختند، زیرا هر سال با کیف های رنگارنگی که بر سر در مغازه اش نصب می کرد، نوید پاییزی زیبا و مِهری دلنشین را به آنها می داد. 🍂 صبر و حوصله ی آغ بابا همیشه مثال زدنی بود تا جایی که گاهی نامُرادیهای روزگار در برابر صبر و تحمل او زانو می زدند و سر تعظیم فرود می آوردند. پدربزرگ نخوانده بود اما مهربانیش در برابر کودکان زبانزد بود و گاهی پدر ومادرهای جوان از او اصول با کودک را می آموختند، راستی شریک زندگی آغ بابا، مادربزرگ نیز چند سالی بود به علت عارضه مغزی از ناحیه یک دست و یک پا فلج شده بود اما خوشبختانه پشتکارش به حدی بود که از پسِ زندگی بر می آمد و تا جایی که می توانست از کسی کمک نمی خواست. 🍃 پدربزرگ و مادربزرگ در بسیار فعال و کوشا بودند و سعی می کردند که با نظارت، روابط مابین فرزندانشان همیشه حَسنه باشد و اگر گاهی درگیری لفظی بین آنها رُخ می داد، مادربزرگ از آغ بابا می خواست تا بخواند و از این طریق از خدا مدد جویند تا کدورتها برطرف شود و هیچکدام از آنها کینه ای از هم به دل نگیرند. 🍂 روزگار بر همین منوال بر آنها می گذشت که بعد از سکته مغزی که منجر به فلج شدن مادربزرگ گردید اینبار نوبت به قلب مهربانش رسیده بود که درد می گرفت و این درد اَمانش را بریده بود تا اینکه پزشکان تشخیص دادند که قلب نَنه زری به باطری نیاز دارد بنابراین مادربزرگ خود را به تیغ جراحی داد و به سلامت نیز از زیر عمل بیرون آمد. 🍃 بعد از عمل تنها مشکلی که وجود داشت این بود که خانه ی آنها در قرار داشت و امکانات رفاهی آن چندان مضاعف نبود و مادربزرگ بعد از عمل نبایستی زیاد سرما بخورد. اما خانه های قدیمی به دلیل اینکه مطبخ (آشپزخانه) و سرویس بهداشتی بیرون و در فضای باز خانه قرار داشت، و این شرایط برای مادربزرگ مناسب نبود، بنابراین آغ بابا برای رعایت حال شریک زندگیش تصمیم گرفت خانه ی قدیمی به اضافه ی دستگاهها و وسایل نجّاری را بفروشد و یک خانه هال دار که چندین سال از ساختش گذشته بود را خریداری کند. 🍂 اما مادربزرگ چنان دلبسته ی بافت قدیم و خانه ی سنتی اش بود که زیاد از تصمیم پدربزرگ استقبال نکرد، اما مجبور بود به علت بیماری، کلبه ی خاطراتش را ترک کند، چرا که رای و نظر بچّه ها هم همین بود و بالاخره به آن خانه نقل مکان کردند، مادربزرگ علی رغم میل باطنیش سعی کرد با آن فضا کنار بیاید. بنابراین او روزها به درب خانه خیره می شد تا شاید کسی از در وارد شود و تنهایی او را پُر کند. 🍃 زیرا زمانیکه در بافت قدیم زندگی می کرد، صبح های زود بعد از نماز درِ خانه را می پاشید و به مرغ و خروس ها سری می زد و گلدانهای گل نازش را نیز نوازش می نمود و اگر دلش هم می گرفت سری به میدان مسجد حاج محمدحسین می زد و با همسایه ها به گفتگو می نشست و دانه های اخموی پسته را می شکست و گاهی از دور عابران پیاده را در خیابان نظاره گر بود، اما وضعیت جدید چنین نبود، ظهرها چشم به راه همسرش و شب ها چشم به راه فرزندان و نوه هایش بود، خلاصه مادر بزرگ بعد از آن بیماری چند سالی بیشتر دوام نیاورد و آن زمان بود که من به صفا و سرزندگی در خانه ی قدیمی که دارای صفه و مطبخ و حوض بود پی بردم و اینکه آدمی با وجود آدمهای دیگر زنده است و نفس می کشد، وقتی مادربزرگ از بافت قدیم رفت، . 🍂 بعد از رفتن مادربزرگ، آغ بابا طعم را چشید چرا که یک عمر مادربزرگ تلخی ها و شیرینی های زندگیش بود و با داری و نداری او ساخته بود و به خاطر سختی های زندگی هیچ وقت خَم به اَبرو نیاورده بود و آغ بابا تازه فهمید چه را از دست داده است. بعد از رفتن ننه زری، آغ بابا روزها به مغازه می رفت و شبها از ترس تنهایی هفته به هفته خانه ی یکی از فرزندانش بود؛ ⬅️ادامه ی داستان در پست بعدی‌👇👇
🔘شاه کلید🗝 قفل🔒 "پردیسان" به دست چه کسی است⁉️ 👈 چندی پیش در همین فضای مجازی و در کانالهای خبری شهرستان خواندیم که مجموعه ی #(مجموعه ی تفریحیِ سنتی در بافت قدیم) برای تکمیل و اتمام کار به شرکت تعاونی واگذار خواهد شد،که این خبر برای اهالی فرهنگ و دلسوزان بافت قدیم بسیار شیرین و امیدوار کننده بود، که البته این شادی و خوشحالی دوام چندانی نداشت، چون در حدِّ همان نشریات و کانالها باقی ماند تا اینکه دوباره اخبار جدیدی حاکی از سپردن این مجموعه برای تکمیل به ، گوشها را نوازش داد. 👈 حال این خبرها بماند سر جایش که ما به این وعده ها و وعیدها عادتی دیرینه دارند و از این وعده هایِ سرخرمن نیز بسیار شنیده اند و در حافظه ی تاریخی شان، گزینه ها ثبت شده، دارند.( اگر خدا توفیق داد تعدادی از این وعده ها که هرگز جامه ی عمل نپوشیدند و فقط به صورت یک زده شد تا فضای رسانه ای شهر خالی نباشد!، عنوان خواهیم کرد.) 👈 اما در اینجا ای کاش صورت می گرفت و به می گفتند که تصمیم گیری در مورد این بر عهده ی کدام نهاد یا اُرگان یا می باشد تا از طرف مردم به خاطر سوء مدیریتشان دریافت کنند!!! 👈 راستی تعریف و تمجید از نیز بماند سرجایش که از حوصله ی این مقال خارج است و بارها دوستان در این زمینه قلم زده اند و از سخنها روایت کرده اند، اما به عنوان زبان گویای مردم از شما محترم می خواهم هر از چندگاهی به بهانه ی زیارت حوض عباس و یا ثبت نام فرزندت در کلاس های طرح اوقات فراغت خانه ی سنایی ها بازدیدِ کوتاهی از بافت قدیم داشته باشید! ولی می دانم که فرصتش را ندارید و شاید اگر کلاهتان هم آنجا بیفتد با نی بر خواهید داشت، اما بگذار برایت تعریف کنم از مظلومیت این که متاسفانه امروز سکونتگاه افاغنه ی عزیز و مهاجرین درجه ی سه می باشد و چنان سکوتی بر آن حکم فرماست که فقط به دنبال بهانه ای چون می گردد تا دوباره نفس بکشد و فریاد بزند و حرفی برای گفتن داشته باشد. 👈 راستی چقدر سرمایه و چند دهه نیاز است تا تکمیل شود⁉️ ما که یدی توانا در استقرار و کارخانه های غول پیکر داریم چرا از پسِ "پردیسان" برنیامده ایم⁉️ شاید تکمیل آن را برای شعارهای انتخاباتی دوره ی بعد محفوظ نگه داشته اند⁉️( هنوز از شورای چهارم و سنگ اندازی های آن برای تکمیل پردیسان خاطره ها داریم.) 👈 راستی چرا را به سرانجام نمی رسانید تا بزرگانی که از بازدید می کنند دیگر برای رفع خستگی راهی یزد نشوند، چرا باید از صنعت فقط دود و آلایندگی های محیطی و فرهنگیش نصیب مردم اردکان شود، ولی افتخار میزبانی میهمانهای صنعت برسد به شهر ⁉️ 👈 تا یادم نرفته موضوع زمین که منتخبین مردم در عنوان کردند که تصمیم گیری در مورد آن در حیطه ی اختیارات آنها نیست و باید اُستانداری در مورد آن تصمیم بگیرد!!! که این سئوال برای من مخاطب ایجاد می کند که چطور می شود برای ساخت یک کارخانه ی که خوشبختانه امروز آلایندگیش هم بر کسی پوشیده نیست و از نظر بُعد مسافتی دورتر از زمین مورد نظر مجتمع تفریحی و رفاهی چادرملو است، به راحتی آب خوردن قد عَلَم می کند و کسی هم چیزی نمی گوید و امروز همان کارخانه که دورتر از زمین مورد نظر است در حریم شهر اردکان قرار گرفته و مردم نیز با نجابت هر چه تمام با آغوشی باز عوارضش را پذیرا هستند‼️،اما آن زمین برای احداث مجتمع تفریحی و رفاهی را باید اُستانداری بدهد‼️ای کاش برای ساختن این کارخانه نیز اُستانداری نظر می داد و تصمیم گیرنده ی نهایی بود، شاید تصمیم گیریهای بعدی بیشتر قابل هضم می شد. 👈 حال "پردیسان" نیمه تمام و مجتمع تفریحی و رفاهی چادرملو که هنوز وجود خارجی ندارد و کلنگش را با هم به زمینی کوبیدن، که تکلیفش را باید اُستانداری مشخص کند، بماند. 👈 فقط خواستم بگویم به اندازه ای که تکمیل و ساخت این برای مردم اهمیت دارد، ساختن کارخانه ها و توسعه ی نامتوازن اهمیّت ندارد، و خواهشا با هر چیز و هرکس بازی می کنید، با بازی نکنید. و اگر حرفی می زنید یا اقدامی می کنید، مردِ باشید و آن را به سرانجام برسانید و همانگونه که حلاوت و شیرینی به دل شما نشسته است، بگذارید حلاوت و شیرینیِ اتمام و تکمیل این پروژه ها نیز به دلِ مردم بنشیند. 📌 مجموعه ی ، تشکیل شده است از پنج خانه ی تاریخی که قدمتش از دوره ی صفویه تا قاجاریه می رسد. دیگر حرفی ندارم 🖋 یکی از جمعِ مردم
🍃 یادش بخیر همیشه که با آغ بابا می رفتیم تا به کُرتهای سری بزنیم، او می گفت: مواظب مَره های درختان باشید سر مرا بشکنید شاخه های درختان را نشکنید! که ما در عالم بچگی به حرفهای پدربزرگ می خندیدیم و می گفتیم"آغ بابا چه گفایی مِزَنه!!" ولی او این حرف را با صداقت خاصی می گفت که محال بود به حرفش گوش نکنیم، و به خاطر مهربانی هایش، به درختان می گذاشتیم غیرقابل تصور؛ 🍃 آغ بابا علاوه بر درخت پسته، و خیار هم می کاشت عجب خیارهای (خربزه های) شیرینی بود که طعم خوش مزه ی آن خیارها دیگر در این تکرار نشد؛ قابل توجه اینکه هنگام کاشت خیار، دَسَّمبول هم می کاشتن، که دَسّمبول شبیه طالبی های کوچکی بود که بوی خوبی داشت و از بوییدن آن سیر نمی شدی؛ تا یادم نرفته، اون روزا تخم مرغ های صبح عید را با روناس می کردند نه با رنگهای مصنوعی توی بازار؛ 🍃 اصلاََ اون روزا هر چیزی خاصی داشت؛ از برای شما نگفتم، وقتی که آبان ماه می رسید رونق خاصی در بین باغ دارها برپا می شد و همه ی اهل خانه برای برداشت این میوه ی بهشتی راهی می شدند و به هم کمک می کردند؛ و شاید برداشت یکی از کارهای سخت بود چون شاخه های این درخت به دستان کسی رحم نمی کرد و خراش برداشتن پوست دست روی شاخَش بود و گاهی هم پیش می آمد که چشم نیز آسیب می دید اما هنگامی که انار را می دیدی جراحتها از یادت می رفت؛ و برداشت این از یک طرف و رونق دانه کردن و رب پختنش از طرف دیگر، 🍃 راستی اون روزا انارهایی که چهارتا، چهارتا روی شاخه ها در جوار هم بودند حکم وسیله ای تزئیناتی را داشتند! که خانه های کشاورزان را رنگ و لعاب خاصی می بخشیدند و من همیشه این زیبایی هایی را که در عین سادگی بودند، می پرستیدم و دوست داشتم؛ زیرا نسل پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما از حداقل امکانات، حداکثر استفاده را می بردند و خود را از زیبایی های طبیعت محروم نمی کردند و از آن لذّت ویژه ای می بردند؛ که شاید این قصه ها و روایت ها برای نسل جدید فهم و غیر قابل تصور باشد. 🍃 آن نسل تکرار نشدنی، در پوششان نیز قابل ستایش هستند و نجابت خاصی در این پوشش نهفته، و اگر امروز از کوچه پس کوچه های شهر مخصوصاََ عبور کنی ، بی ادعاهای روزگار را خواهی دید که حتی با دیدنشان آرامش و انرژی خاصی خواهی گرفت، آرامشی مطلوب که فارغ از دغدغه های زمان من و توست، انگار این ، جنس باورشان با جنس باورهای من و تو فرق می کند و شاید به خاطر همین که از وجودشان لبریز است؛ 🍃 که دیگر نمی شوند... پس قدرشان را بدانیم و ساده از کنار آنها نگذریم و یادگاری هایشان که همان درختان پسته ی شهرمان هستند را با جان و نگه داریم و فراموش نکنیم این درختان فیلترهای تصفیه ی هوای این شهر صنعت زده هستند. 📸 عکسها بهانه ای هستند برای نوشتن و یاد و نام آقا سید جلال میرحسینی و آقا ابراهیم چادرکافور بخیر، که حضورشان در این ، نجابت و متانت و سادگی و بزرگواریِ نسلشان را به یاد من و تو می آورد. @zarrhbin
⬅️ در مورد تحقیق و تفحص هم فرمودند که این مسئله مربوط به شورای شهر است. ⬅️ در مورد ساختمان قدیمی مخابرات هم گفتند قرار است اعلام عمومی کنیم و سرمایه گذار بهتر انتخاب شود و بخش خصوصی در این مورد هزینه خواهد کرد. ⬅️ در مورد الکترودهای گرافیتی هم گفتند که سالانه هفتاد میلیارد تومان نیاز است تا این کارخانه در سال ۹۹ به بهره بردای برسد. ⬅️ در مورد سگ های ولگرد هم عنوان کردند که این مشکلی است که تمام شهرداری ها با آن روبرو هستند و کشتن سگ ها به هیچ وجه مجاز نیست و با پیگیرهای شورا و محیط زیست ما به فکر تهیه ی کمپ برای سگ ها هستیم ⬅️ سرمایه ی ثابت شهرداری همان ارزش افزوده ای است که به شهرداری ها تعلق می گیرد و این ارزش افزوده در حقیقت حقوق پرسنل شهرداری است. ⬅️ ستاد باز آفرینی را فعال کردیم و یکی از مجموعه هایی که پیشنهاد دادیم مجموعه ی است که میراث برای تکمیل این پروژه باید آن را به بخش خصوصی تحویل دهد ⬅️ ایشان در زمینه ی گفتند که مجموعه ی کتابخانه های سیار در نظر گرفته شده تا در محلات مختلف خدمات بدهند. ⬅️ ایشان در زمینه آسفالت خیابان ها فرمودند نیاز به دستگاهی داریم که آسفالت را جمع می کند و دوباره آن را مورد استفاده قرار می دهد که شهرداری نیاز به خرید این دستگاه دارد تا منبع درآمدی هم برای شهر باشد در سال ۹۸ نیاز شهرداری به آسفالت از طریق کارخانه ی آسفالت خود شهرداری برطرف خواهد شد و الان از آسفالت هامون استفاده می کنیم. ⬅️ مشکل روشنایی بلوار غدیر و کوثر و ورودی خرانق را نیز حل خواهد شد و خوشبختانه تیرهای روشنایی مسکن مهر نصب گردیده است. ⬅️ مناسب سازی شهر برای معلولان نیز در دستور کار شهرداری قرار خواهد گرفت و در مورد جابجایی تیرهای چراغ برق که هزینه ی سنگینی برای شهرداری دارد ولی این امر صورت خواهد گرفت و به بلوارها و خیابانهای فاقد روشنایی منتقل خواهد شد. ⬅️ در مورد کف سازی معابر که هشتاد درصد آن صورت گرفته و در مورد آقای غفوری خاطر نشان کردند که از سال ۹۸ یک تیم ویژه با لباس هایی مجزا در این بافت مشغول به خدمت رسانی خواهند شد و ما به جهانی شدن شهر نیز امیدواریم. ⬅️ در مورد پیشنهاد درختان مثمر ثمر گفتند با توجه به مسئله ی کمبود آب شهر و همچنین مشکل ریزگردها این کار عملی نخواهد بود اما در دستور کار ما قرار دارد و نمونه ی موفق آن هم کاشت رُزماری است که اقدامی موفق در این زمینه بوده است. ⬅️ در مورد سد معبر، ایشان فرمودند که یک سیستم تشویق و تنبیهی در نظر گرفته خواهد شد تا دیگر شاهد سد معبر آنچه که متعلق به افراد است در خیابانها و معابر نباشیم. ⬅️ در پایان نیز یکی از اصحاب رسانه در زمینه ی اِلمانهای مفهومی و زیباسازی شهر(با استفاده از نقاشی و خوشنویسی) و همچنین تابلوهای میادین و انتقال ایستگاه از میدان بسیج به بافت قدیم و همچنین جشنواره ی دوچرخه ها پیشنهاداتی را تقدیم شهردار نمودند ⬅️ و آخرین مسئله ای که در این دیدار به سمع مهندس غفوری رسانده شد آزادسازی بن بست های برخی از خیابانها بود که شهردار قول پیگیری آن را دادند. 📌 و ذکر این نکته خالی از لطف نیست که شهرستان اردکان با افتخار عنوان را به همراه داشته و دارد و خواهد داشت که در نشست دیشب شهرداری و بررسی مشکلات و ارائه ی راهکارها به عینه شاهد گفتگوی صمیمانه که ان شاءالله مثمر ثمر، بین شهردار و اصحاب رسانه بودیم. 🔍تیم‌‌‌خبری‌؛"ذره‌‌بین‌_در_شهر" 📝سمیه‌خیرزاده‌اردکان @zarrhbin