👈 پروژه ی #پردیسان اردکان در چه مراحلی از پیشرفت کار قرار داد⁉️
⬅️ هر از چندگاهی به فاصله های زمانی مثلا #شش_ماه یکبار خبری از پروژه های نیمه تمام در کانالهای خبری شهرستان به #مردم ارائه می شود که به قول دلسوزان جامعه اعلام این #خبرها به نوعی رفع تکلیف از حوزه ی فعالیت افرادی است که مسئولیتی را برعهده دارند‼️ اما #جالب اینجاست که برای تکمیل یک پروژه در شهر ما علاوه بر #صبر_ایوب مردم باید #عمر_نوح نیز داشته باشند، شاید آن زمان است که خبر اِتمام پروژه ای گوش هایشان را نوازش دهد‼️( #گنج_قارون، شهرِ ما الحمدالله زیاد دارد البته اگر اولویتها را از یاد نبرده و درست و به جا خرج و هزینه شود.)
⬅️ هنوز مدت زمان زیادی از این #خبر در فضای مجازی (حقیقی) نگذشته است که #نماینده_مردم_اردکان در نشست با اساتید دانشکده ی معماری #دانشگاه_شهید_بهشتی در خصوص ساماندهی بافت تاریخی اردکان و قنات های موجود در منطقه، همچنین مقدمات لازم برای امکان #ثبت_جهانی آن در #یونسکو، نظرات تخصصی آنان را جویا شدند‼️
⬅️ بعد از مطالعه ی این #خبرها این سئوال برای #مخاطب پیش می آید که به صِرف جویا شدن از #نظرات_متخصصان بدون فعالیت خاصی، آیا آب از آب تکان خورده است⁉️ یا همچنان #قفلها محکم تر از #اقدامات است‼️
⬅️ برای تکمیل پروژه ی #پردیسان چند #دهه نیاز است و چه کسی پاسخگوی #مردم است⁉️ آیا بقیه ی پروژه ها در این #شهر برای تکمیل شدن، قرار است همانندِ #پردیسان سالها به طول انجامد⁉️ برای شروع و تکمیل #مجتمع_تفریحی_ورزشی_رفاهی_چادرملو، چه باید کرد⁉️ آیا در #قدم_اول ساختِ این #مجتمع ، که تغییر کاربری زمین مربوطه است #مردم باید منتظر باشند تا ببینند آقایان در میدان #بازیهای_سیاسی، چه سرنوشتی را برای #شهر رقم می زنند⁉️ قابل توجه اینکه امروز مسئولان نباید از نسل #مطالبه_گر فضای رسانه ای اردکان غافل شوند، زیرا آنها به دور از هیاهو و جنجال های سیاسی #حق_مردم را مطالبه خواهند کرد و تریبونِ نداشته ی آنها خواهند بود و اجازه نخواهند داد که #خبرها در حد #تیتر باقی بمانند.
⬅️ و امیدواریم مجتمع فرهنگی، ورزشی و رفاهی چادرملو مسیر #پردیسان را در پیش نگیرد، که هر روز دایه ای دلسوزتر از مادر سرپرستی آن را برعهده می گیرد‼️اما دریغ و درد که این #مادر هم نمی تواند آن را به #سرانجام برساند و متاسفانه هنوز اندر خَمِ یک کوچه است و باز متاسفانه، #بافت_قدیم به جای اینکه نفسی تازه کند به بوته ی #فراموشی سپرده شده است‼️
⬅️ و کلام آخر اینکه در مورد ساخت مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی چادرملو هیچ اهمال و سستی از جانب #مسئولین_اردکان پذیرفته نیست، همان #آقایانی که وقتی مردم گِله می کنند از #صنعتی شدن #شهر، به جای دلجویی و نشان دادن اُفق های روشن، از آنها می خواهند شهر محل سکونتشان را تغییر دهند و #عوض کنند‼️ برادر عزیز برای همه که این امکان وجود ندارد که ساکن #پایتخت و شهرهای بزرگ کشور شوند!! و حتی اگر امکانش هم وجود داشته باشد عِرقِ به #زادگاه مانع می شود، پس از ما نخواهید که #اردکان_عزیز را به فراموشی بسپاریم و راهی دیار #غربت شویم، اما شما مسئول محترم می توانید با استفاده از اختیارات و #قدرتی که مردم با آرای خود بر دوش شما نهاده اند از درآمدهای #صنعت این شهر به نفع #آبادانی و ایجاد #زیرساختهای_کاملتر برای به چشم نیامدن #توسعه_نامتوازن، بهتر استفاده کنید.
📌 و بدانید که ما در #کانال_ذره_بین ، لالایی برای #کسی نمی خوانیم پس سعی کنید #خوابتان نبرد و در مقابل #مردم پاسخگو باشید، و برای احداث مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی،هم به قول معروف، #لطفا تا تنور #داغ است #نان را به سینه ی آن #بچسبانید و به خاطر مردم #بهانه به دست کسی ندهید و آن را به تاخیر نیندازید.(گفتیم، نگید نگفتیم...)
🖋 یکی از جمعِ مردم
@zarrhbin
پدرا، پدربزرگا، مادرا، مادربزرگا....🌷
🍃 آغ بابا نجّار بود و همیشه از خاطراتش با دکتر جواد حائریان که با هم نجّاری را آموخته بودند برایمان قصه ها روایت می کرد، اما زمانی که آغ بابا پا به سن گذاشت و دیگر توانایی حرفه ی نجّاری را در خود ندید، تصمیم گرفت که یک مغازه ی کیف فروشی برای خود دست و پا کند و خود را سرگرم مغازه نماید. بنابراین بچّه ها و دانش آموزان او را خوب می شناختند، زیرا هر سال با کیف های رنگارنگی که بر سر در مغازه اش نصب می کرد، نوید پاییزی زیبا و مِهری دلنشین را به آنها می داد.
🍂 صبر و حوصله ی آغ بابا همیشه مثال زدنی بود تا جایی که گاهی نامُرادیهای روزگار در برابر صبر و تحمل او زانو می زدند و سر تعظیم فرود می آوردند. پدربزرگ #روانشناسی_کودک نخوانده بود اما مهربانیش در برابر کودکان زبانزد بود و گاهی پدر ومادرهای جوان از او اصول #رفتار با کودک را می آموختند، راستی شریک زندگی آغ بابا، مادربزرگ نیز چند سالی بود به علت عارضه مغزی از ناحیه یک دست و یک پا فلج شده بود اما خوشبختانه پشتکارش به حدی بود که از پسِ زندگی بر می آمد و تا جایی که می توانست از کسی کمک نمی خواست.
🍃 پدربزرگ و مادربزرگ در #تحکیم_بنیان_خانواده بسیار فعال و کوشا بودند و سعی می کردند که با نظارت، روابط مابین فرزندانشان همیشه حَسنه باشد و اگر گاهی درگیری لفظی بین آنها رُخ می داد، مادربزرگ از آغ بابا می خواست تا #سوره_ی_یاسین بخواند و از این طریق از خدا مدد جویند تا کدورتها برطرف شود و هیچکدام از آنها کینه ای از هم به دل نگیرند.
🍂 روزگار بر همین منوال بر آنها می گذشت که بعد از سکته مغزی که منجر به فلج شدن مادربزرگ گردید اینبار نوبت به قلب مهربانش رسیده بود که درد می گرفت و این درد اَمانش را بریده بود تا اینکه پزشکان تشخیص دادند که قلب نَنه زری به باطری نیاز دارد بنابراین مادربزرگ خود را به تیغ جراحی داد و به سلامت نیز از زیر عمل بیرون آمد.
🍃 بعد از عمل تنها مشکلی که وجود داشت این بود که خانه ی آنها در #بافت_قدیم قرار داشت و امکانات رفاهی آن چندان مضاعف نبود و مادربزرگ بعد از عمل نبایستی زیاد سرما بخورد. اما خانه های قدیمی به دلیل اینکه مطبخ (آشپزخانه) و سرویس بهداشتی بیرون و در فضای باز خانه قرار داشت، و این شرایط برای مادربزرگ مناسب نبود، بنابراین آغ بابا برای رعایت حال شریک زندگیش تصمیم گرفت خانه ی قدیمی به اضافه ی دستگاهها و وسایل نجّاری را بفروشد و یک خانه هال دار که چندین سال از ساختش گذشته بود را خریداری کند.
🍂 اما مادربزرگ چنان دلبسته ی بافت قدیم و خانه ی سنتی اش بود که زیاد از تصمیم پدربزرگ استقبال نکرد، اما مجبور بود به علت بیماری، کلبه ی خاطراتش را ترک کند، چرا که رای و نظر بچّه ها هم همین بود و بالاخره به آن خانه نقل مکان کردند، مادربزرگ علی رغم میل باطنیش سعی کرد با آن فضا کنار بیاید. بنابراین او روزها به درب خانه خیره می شد تا شاید کسی از در وارد شود و تنهایی او را پُر کند.
🍃 زیرا زمانیکه در بافت قدیم زندگی می کرد، صبح های زود بعد از نماز درِ خانه را #آب می پاشید و به مرغ و خروس ها سری می زد و گلدانهای گل نازش را نیز نوازش می نمود و اگر دلش هم می گرفت سری به میدان مسجد حاج محمدحسین می زد و با همسایه ها به گفتگو می نشست و دانه های اخموی پسته را می شکست و گاهی از دور عابران پیاده را در خیابان نظاره گر بود، اما وضعیت جدید چنین نبود، ظهرها چشم به راه همسرش و شب ها چشم به راه فرزندان و نوه هایش بود، خلاصه مادر بزرگ بعد از آن بیماری چند سالی بیشتر دوام نیاورد و آن زمان بود که من به صفا و سرزندگی #مادربزرگم در خانه ی قدیمی که دارای صفه و مطبخ و حوض بود پی بردم و اینکه آدمی با وجود آدمهای دیگر زنده است و نفس می کشد، وقتی مادربزرگ از بافت قدیم رفت، #پژمرد.
🍂 بعد از رفتن مادربزرگ، آغ بابا طعم #تنهایی را چشید چرا که یک عمر مادربزرگ #شریک تلخی ها و شیرینی های زندگیش بود و با داری و نداری او ساخته بود و به خاطر سختی های زندگی هیچ وقت خَم به اَبرو نیاورده بود و آغ بابا تازه فهمید چه #نعمتی را از دست داده است. بعد از رفتن ننه زری، آغ بابا روزها به مغازه می رفت و شبها از ترس تنهایی هفته به هفته خانه ی یکی از فرزندانش بود؛
⬅️ادامه ی داستان در پست بعدی👇👇
🔘شاه کلید🗝 قفل🔒 "پردیسان" به دست چه کسی است⁉️
👈 چندی پیش در همین فضای مجازی و در کانالهای خبری شهرستان خواندیم که مجموعه ی #(مجموعه ی تفریحیِ سنتی در بافت قدیم) برای تکمیل و اتمام کار به شرکت تعاونی #دهیاری_ها واگذار خواهد شد،که این خبر برای اهالی فرهنگ و دلسوزان بافت قدیم بسیار شیرین و امیدوار کننده بود، که البته این شادی و خوشحالی دوام چندانی نداشت، چون در حدِّ همان #تیتر نشریات و کانالها باقی ماند تا اینکه دوباره اخبار جدیدی حاکی از سپردن این مجموعه برای تکمیل به #چادرملو، گوشها را نوازش داد.
👈 حال #شیرینی_و_تلخی این خبرها بماند سر جایش که #مردم ما به این وعده ها و وعیدها عادتی دیرینه دارند و از این وعده هایِ سرخرمن نیز بسیار شنیده اند و در حافظه ی تاریخی شان، گزینه ها ثبت شده، دارند.( اگر خدا توفیق داد تعدادی از این وعده ها که هرگز جامه ی عمل نپوشیدند و فقط به صورت یک #تیتر زده شد تا فضای رسانه ای شهر خالی نباشد!، عنوان خواهیم کرد.)
👈 اما در اینجا ای کاش #شفاف_سازی صورت می گرفت و به #مردم می گفتند که تصمیم گیری در مورد این #پروژه بر عهده ی کدام نهاد یا اُرگان یا #شخصی می باشد تا از طرف مردم به خاطر سوء مدیریتشان #نشان_لیاقت دریافت کنند!!!
👈 راستی تعریف و تمجید از #بافت_قدیم نیز بماند سرجایش که از حوصله ی این مقال خارج است و بارها دوستان در این زمینه قلم زده اند و از #یونان_کوچک سخنها روایت کرده اند، اما به عنوان زبان گویای مردم از شما #مسئول محترم می خواهم هر از چندگاهی به بهانه ی زیارت حوض عباس و یا ثبت نام فرزندت در کلاس های طرح اوقات فراغت خانه ی سنایی ها بازدیدِ کوتاهی از بافت قدیم داشته باشید! ولی می دانم که فرصتش را ندارید و شاید اگر کلاهتان هم آنجا بیفتد با نی بر خواهید داشت، اما بگذار برایت تعریف کنم از مظلومیت این #بافت که متاسفانه امروز سکونتگاه افاغنه ی عزیز و مهاجرین درجه ی سه می باشد و چنان سکوتی بر آن حکم فرماست که فقط به دنبال بهانه ای چون #پردیسان می گردد تا دوباره نفس بکشد و فریاد بزند و حرفی برای گفتن داشته باشد.
👈 راستی چقدر سرمایه و چند دهه نیاز است تا #پردیسان تکمیل شود⁉️ ما که یدی توانا در استقرار #صنعت و کارخانه های غول پیکر داریم چرا از پسِ "پردیسان" برنیامده ایم⁉️ شاید تکمیل آن را برای شعارهای انتخاباتی دوره ی بعد محفوظ نگه داشته اند⁉️( هنوز از شورای چهارم و سنگ اندازی های آن برای تکمیل پردیسان خاطره ها داریم.)
👈 راستی چرا #پردیسان را به سرانجام نمی رسانید تا بزرگانی که از #صنعت_اردکان بازدید می کنند دیگر برای رفع خستگی راهی #مشیرالممالک یزد نشوند، چرا باید از صنعت فقط دود و آلایندگی های محیطی و فرهنگیش نصیب مردم اردکان شود، ولی افتخار میزبانی میهمانهای صنعت #اردکان برسد به شهر #یزد⁉️
👈 تا یادم نرفته موضوع زمین #مجتمع_تفریحی_رفاهی_چادرملو که منتخبین مردم در #شورا عنوان کردند که تصمیم گیری در مورد آن در حیطه ی اختیارات آنها نیست و باید اُستانداری در مورد آن تصمیم بگیرد!!! که این سئوال برای من مخاطب ایجاد می کند که چطور می شود برای ساخت یک کارخانه ی #عظیم_الجثه که خوشبختانه امروز آلایندگیش هم بر کسی پوشیده نیست و از نظر بُعد مسافتی دورتر از زمین مورد نظر مجتمع تفریحی و رفاهی چادرملو است، به راحتی آب خوردن قد عَلَم می کند و کسی هم چیزی نمی گوید و امروز همان کارخانه که دورتر از زمین مورد نظر است در حریم شهر اردکان قرار گرفته و مردم نیز با نجابت هر چه تمام با آغوشی باز عوارضش را پذیرا هستند‼️،اما آن زمین برای احداث مجتمع تفریحی و رفاهی را باید اُستانداری #اجازه بدهد‼️ای کاش برای ساختن این کارخانه نیز اُستانداری نظر می داد و تصمیم گیرنده ی نهایی بود، شاید تصمیم گیریهای بعدی بیشتر قابل هضم می شد.
👈 حال "پردیسان" نیمه تمام و مجتمع تفریحی و رفاهی چادرملو که هنوز وجود خارجی ندارد و کلنگش را #همه_مسئولین_شهر با هم به زمینی کوبیدن، که تکلیفش را باید اُستانداری مشخص کند، بماند.
👈 فقط خواستم بگویم به اندازه ای که تکمیل و ساخت این #پروژه_ها برای مردم اهمیت دارد، ساختن کارخانه ها و توسعه ی نامتوازن #شما اهمیّت ندارد، و خواهشا با هر چیز و هرکس بازی می کنید، با #احساسات_مردم بازی نکنید. و اگر حرفی می زنید یا اقدامی می کنید، مردِ #عمل باشید و آن را به سرانجام برسانید و همانگونه که حلاوت و شیرینی #قدرت به دل شما نشسته است، بگذارید حلاوت و شیرینیِ اتمام و تکمیل این پروژه ها نیز به دلِ مردم بنشیند.
📌 مجموعه ی #پردیسان، تشکیل شده است از پنج خانه ی تاریخی که قدمتش از دوره ی صفویه تا قاجاریه می رسد.
دیگر حرفی ندارم
#و_من_الله_التوفیق
🖋 یکی از جمعِ مردم
#عکسها_و_خاطرات
🍃 یادش بخیر همیشه که با آغ بابا می رفتیم تا به کُرتهای #پسته سری بزنیم، او می گفت: مواظب مَره های درختان باشید سر مرا بشکنید شاخه های درختان را نشکنید! که ما در عالم بچگی به حرفهای پدربزرگ می خندیدیم و می گفتیم"آغ بابا چه گفایی مِزَنه!!" ولی او این حرف را با صداقت خاصی می گفت که محال بود به حرفش گوش نکنیم، و به خاطر مهربانی هایش، به درختان #احترامی می گذاشتیم غیرقابل تصور؛
🍃 آغ بابا علاوه بر درخت پسته، #روناس و خیار هم می کاشت عجب خیارهای (خربزه های) شیرینی بود که طعم خوش مزه ی آن خیارها دیگر در این #شهر تکرار نشد؛ قابل توجه اینکه هنگام کاشت خیار، دَسَّمبول هم می کاشتن، که دَسّمبول شبیه طالبی های کوچکی بود که بوی خوبی داشت و از بوییدن آن سیر نمی شدی؛ تا یادم نرفته، اون روزا تخم مرغ های صبح عید را با روناس #رنگ می کردند نه با رنگهای مصنوعی توی بازار؛
🍃 اصلاََ اون روزا هر چیزی #برکت خاصی داشت؛ از #انار برای شما نگفتم، وقتی که آبان ماه می رسید رونق خاصی در بین باغ دارها برپا می شد و همه ی اهل خانه برای برداشت این میوه ی بهشتی راهی #باغها می شدند و به هم کمک می کردند؛ و شاید برداشت #انار یکی از کارهای سخت بود چون شاخه های این درخت به دستان کسی رحم نمی کرد و خراش برداشتن پوست دست روی شاخَش بود و گاهی هم پیش می آمد که چشم نیز آسیب می دید اما هنگامی که #لبخند انار را می دیدی جراحتها از یادت می رفت؛ و برداشت این #میوه از یک طرف و رونق دانه کردن و رب پختنش از طرف دیگر،
🍃 راستی اون روزا انارهایی که چهارتا، چهارتا روی شاخه ها در جوار هم بودند حکم وسیله ای تزئیناتی را داشتند! که خانه های کشاورزان را رنگ و لعاب خاصی می بخشیدند و من همیشه این زیبایی هایی را که در عین سادگی بودند، می پرستیدم و دوست داشتم؛ زیرا نسل پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما از حداقل امکانات، حداکثر استفاده را می بردند و خود را از زیبایی های طبیعت محروم نمی کردند و از آن لذّت ویژه ای می بردند؛ که شاید این قصه ها و روایت ها برای نسل جدید #غیرقابل فهم و غیر قابل تصور باشد.
🍃 آن نسل تکرار نشدنی، در پوششان نیز قابل ستایش هستند و نجابت خاصی در این پوشش نهفته، و اگر امروز از کوچه پس کوچه های شهر مخصوصاََ #بافت_قدیم عبور کنی ، بی ادعاهای روزگار را خواهی دید که حتی با دیدنشان آرامش و انرژی خاصی خواهی گرفت، آرامشی مطلوب که فارغ از دغدغه های زمان من و توست، انگار این #نسل، جنس باورشان با جنس باورهای من و تو فرق می کند و شاید به خاطر همین #باورهاست که #آرامش از وجودشان لبریز است؛
🍃 #حیف که دیگر #تکرار نمی شوند... پس قدرشان را بدانیم و ساده از کنار آنها نگذریم و یادگاری هایشان که همان درختان پسته ی شهرمان هستند را با جان و #دل نگه داریم و فراموش نکنیم این درختان فیلترهای #طبیعی تصفیه ی هوای این شهر صنعت زده هستند.
📸 عکسها بهانه ای هستند #شیرین برای نوشتن و یاد و نام آقا سید جلال میرحسینی و آقا ابراهیم چادرکافور بخیر، که حضورشان در این #عکس، نجابت و متانت و سادگی و بزرگواریِ نسلشان را به یاد من و تو می آورد.
@zarrhbin
⬅️ در مورد تحقیق و تفحص هم فرمودند که این مسئله مربوط به شورای شهر است.
⬅️ در مورد ساختمان قدیمی مخابرات هم گفتند قرار است اعلام عمومی کنیم و سرمایه گذار بهتر انتخاب شود و بخش خصوصی در این مورد هزینه خواهد کرد.
⬅️ در مورد الکترودهای گرافیتی هم گفتند که سالانه هفتاد میلیارد تومان نیاز است تا این کارخانه در سال ۹۹ به بهره بردای برسد.
⬅️ در مورد سگ های ولگرد هم عنوان کردند که این مشکلی است که تمام شهرداری ها با آن روبرو هستند و کشتن سگ ها به هیچ وجه مجاز نیست و با پیگیرهای شورا و محیط زیست ما به فکر تهیه ی کمپ برای سگ ها هستیم
⬅️ سرمایه ی ثابت شهرداری همان ارزش افزوده ای است که به شهرداری ها تعلق می گیرد و این ارزش افزوده در حقیقت حقوق پرسنل شهرداری است.
⬅️ ستاد باز آفرینی را فعال کردیم و یکی از مجموعه هایی که پیشنهاد دادیم مجموعه ی #پردیسان است که میراث برای تکمیل این پروژه باید آن را به بخش خصوصی تحویل دهد
⬅️ ایشان در زمینه ی #کتاب گفتند که مجموعه ی کتابخانه های سیار در نظر گرفته شده تا در محلات مختلف خدمات بدهند.
⬅️ ایشان در زمینه آسفالت خیابان ها فرمودند نیاز به دستگاهی داریم که آسفالت را جمع می کند و دوباره آن را مورد استفاده قرار می دهد که شهرداری نیاز به خرید این دستگاه دارد تا منبع درآمدی هم برای شهر باشد در سال ۹۸ نیاز شهرداری به آسفالت از طریق کارخانه ی آسفالت خود شهرداری برطرف خواهد شد و الان از آسفالت هامون استفاده می کنیم.
⬅️ مشکل روشنایی بلوار غدیر و کوثر و ورودی خرانق را نیز حل خواهد شد و خوشبختانه تیرهای روشنایی مسکن مهر نصب گردیده است.
⬅️ مناسب سازی شهر برای معلولان نیز در دستور کار شهرداری قرار خواهد گرفت و در مورد جابجایی تیرهای چراغ برق که هزینه ی سنگینی برای شهرداری دارد ولی این امر صورت خواهد گرفت و به بلوارها و خیابانهای فاقد روشنایی منتقل خواهد شد.
⬅️ در مورد کف سازی معابر که هشتاد درصد آن صورت گرفته و در مورد #بافت_قدیم آقای غفوری خاطر نشان کردند که از سال ۹۸ یک تیم ویژه با لباس هایی مجزا در این بافت مشغول به خدمت رسانی خواهند شد و ما به جهانی شدن شهر نیز امیدواریم.
⬅️ در مورد پیشنهاد درختان مثمر ثمر گفتند با توجه به مسئله ی کمبود آب شهر و همچنین مشکل ریزگردها این کار عملی نخواهد بود اما #کاشتگیاهاندارویی در دستور کار ما قرار دارد و نمونه ی موفق آن هم کاشت رُزماری است که اقدامی موفق در این زمینه بوده است.
⬅️ در مورد سد معبر، ایشان فرمودند که یک سیستم تشویق و تنبیهی در نظر گرفته خواهد شد تا دیگر شاهد سد معبر آنچه که متعلق به افراد است در خیابانها و معابر نباشیم.
⬅️ در پایان نیز یکی از اصحاب رسانه
در زمینه ی اِلمانهای مفهومی و زیباسازی شهر(با استفاده از نقاشی و خوشنویسی) و همچنین تابلوهای میادین و انتقال ایستگاه #عکاسی از میدان بسیج به بافت قدیم و همچنین جشنواره ی دوچرخه ها پیشنهاداتی را تقدیم شهردار نمودند
⬅️ و آخرین مسئله ای که در این دیدار به سمع مهندس غفوری رسانده شد آزادسازی بن بست های برخی از خیابانها بود که شهردار قول پیگیری آن را دادند.
📌 و ذکر این نکته خالی از لطف نیست که شهرستان اردکان با افتخار عنوان #گفتگو را به همراه داشته و دارد و خواهد داشت که در نشست دیشب شهرداری و بررسی مشکلات و ارائه ی راهکارها به عینه شاهد گفتگوی صمیمانه که ان شاءالله مثمر ثمر، بین شهردار و اصحاب رسانه بودیم.
🔍تیمخبری؛"ذرهبین_در_شهر"
📝سمیهخیرزادهاردکان
@zarrhbin