مهمترین و بافضیلت ترین ذکر ماه رجب
لااله الا الله است . . .
درباره لااله الا الله چه میدانید ؟
از فضیلت و خواص این ذکر با ما بگویید ...
659.5K
مفهوم شناسی "لااله الاالله"
با رهیافت عرفانی . . .
آزاده عسکری(روشنا)
༺⃟•ུྃ
4_6042078383339211397.mp3
11.47M
#انسان_شناسی ۱۶
#استاد_شجاعی
#حجتالاسلام_قرائتی
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِين
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِين...
⚜ و به يقين، انسان را از عصارهاى از گل آفريديم
سپس او را [ به صورت ] نطفهاى
در جايگاهى استوار قرار داديم...» | مؤمنون ۱۲ و ۱۳
⁉️ قرار دادیم؟!
مگر خدا، یکی نیست؟!
پس چرا در بسیاری از آیات قرآن،
فعل جمع به کار برده شده است؟!
دست مرموزی که محققان
از آن با نام «هوش طبیعت» یاد میکنند،
در حقیقت، چه نیروییست؟!
@Ostad_Shojae
4_5794282023312949334.mp3
667.9K
#عاشقانه ۴۴
❣برای نزدیک شدن به خدا
باید از " من " گذشت!
🔻موسی....خشوع برد؛
کلیم الله شد!
👈باید از " من " گذشت...
تا به " او " رسید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب در دیدار دستاندرکاران همایش بینالمللی حمزه سیدالشهداء(ع)
#سلامتی_فرمانده_صلوات
انقلاب مردمی، مردم انقلابی ۶.m4a
4.85M
#انقلاب_مردمی ۶
#وظیفه_مردم
🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷
تفاوت اصلی ملت موسی علیه السلام با ملت اخرین پیامبر خدا
👈 در مردمی بودن هست
مردم پای هر کارخانه ی تعطیل شده بیان
👈 میتونن اوضاع رو تغییر بدن
میتونن اون کارخانه را سرپا کنن
صالحین تنها مسیر
#انقلاب_مردمی ۶ #وظیفه_مردم 🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷 تفاوت اصلی ملت موسی علیه السلام با ملت اخ
منتها نظامات سیاسی و فرهنگی ما اساسا چنین رویکردی رو ندارن😖
البته تا وقتی به اضطرار برسیم مردم میان الحمدلله
مثل سیل و زلزله و ...... که حضور مردم باعث میشه تو این مواقع فعال تر بشیم✅
اما سبک زندگی ما متاسفانه این طوری نیس
اگه تو همه ی کارها مردم رو دخیل می کردیم
الان خیلی از مشکلات حل شده بود
امام جامعه در فرمایش های اخیرش هم به این نکته اشاره کردن
که مردم رو در تصمیم گیری ها شریک کنید👌
در اقدام هم مردم رو شریک کنید
برید سحنرانی امام با مردم قم رو دوباره گوش کنید😕
این فرمایش ینی مشکلات با نقش دهی به مردم حل میشه
و این کار نیاز به قانون داره
نیاز به همکاری مردم و حاکمان داره
این حرفی نیس که بشینیم و نگاه کنیم و از کنارش فقط عبور کنیم😒
یکی از معنی های شریک کردن مردم در امور ینی این که
👈 عده ای از مردم جمع بشن بصورت غیر رسمی و در موضوع های مختلف وارد عمل بشن
و در امور شهر اثر بذارن✅
از شهر مواظبت کنن و به امور معیشتی و سیاسی شهر رسیدگی کنن
هم بار دولت رو کم کردن
و هم میتونن گلیم خودشون رو از اب بکشن😍
و مشکلات رو هم قطعا حل خواهند کرد به امید خدا
اگه مردم فقط به همون یک موعظه عمل کنن و برا خدا قیام کنن
قطعا و یقینا مشکلات رو حل خواهند کرد💪
قران می فرماید
👈 "ان الله لایغیر بقوم حتی یغیر ما بانفسهم"
درست شد؟؟؟ نقش مردم رو دیدید حالا؟؟؟
یه سوال می پرسم
از امشب تا روز میلاد امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
هر شب یه سوال می پرسم
و هر بزرگواری فعال بود؛ به قید قرعه ان شاءالله به سه نفر
هدیه ی ویژه خواهیم داد
سوال اول
👈چگونه مردم برای تغییر اوضاع قدم بردارند؟؟؟؟
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی (ره):
کوچه های دنیا همه بن بست است و اهل دنیا همه سرشان به دیوار ته کوچه خورده. سر و دست شکسته برمیگردند. (طلب دنیا و میل به دنیا)
ولی کوچه های آخرت انتهایش باز است. سخاوت از غنای خدا سر در می آورد. شجاعت به قدرت خدا میرسد.
دنیا کوچه بن بست است. لذا هرکه داخل کوچه شود. بالاخره برمیگردد، انا لله و انا الیه راجعون.
┈┈••✾❀💓✿💓❀✾••┈
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه وآله:
خوشا به حال کسی که
در روز قیامت در نامه عملش
زیر هر گناهی نوشته شده باشد....
«اسـتـغـفـرالله»
هر شب قبل از خواب اعمالمان را #محاسبه کنیم.
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
صالحین تنها مسیر
"رمان #پلاک_پنهان قسمت8⃣6⃣ ــ سهرابی با اون مرد اومدن بیرون ترسیدم بلایی سرتون اورده باشن عجیب
"رمان #پلاک_پنهان
قسمت9⃣6⃣
ــ برای آخرین بار میگم کمیل ،تمومش کن این قضیه رو
ــ چشم چشم
ــ کمیل امروز اگه تو نبودی و سمانه وارد دفتر می شد میدونی چی می شد؟
محمد نگاهی به چشمان خواهرزاده اش انداخت،رگ خوابش دستش بود،کافی بود
کمی او را غیرتی کند.
ــ اگه میگی آمادگی نداری و نمیتونی با سمانه زندگی کنی یا هر دلیل دیگه،بهم بگو تا من براش محافظ بزارم که همیشه مواظبش باشه.
صدای گرفته ی کمیل از حال خرابش خبر می داد:
ــ نمیخوام درگیر مشکلاتم بشه،من این همه سال به خاطر اینکه درگیر مشکلاتم
نشه ازش دور بودم،اونا خیلی به من نزدیکن که حتی از علاقهامبه سمانه خبر دار شدن و این بلارو سرش اوردن،به این فکرکن اگه زنم بشه قراره چه بلایی سرش میارن
ــ تو نمیزاری کمیل،تو به خاطر اینکه تو زندان نمونه خودتو به آب و آتیش زدی،پس از این به بعد هم میتونی مواظبش باشی،فقط تو میتونی مواظبش باشی فقط تو
ــ دایی من نمیتونم شاهد این باشم که به خاطر انتقام از من سمانه رو آزار بدن
ــ کمیل تو اگه ازش دور باشی بیشتر بهش آسیب میزنن،داری کیو گول میزنی،من که میدونم حاضری از جونت هم بگذری اما سمانه آسیبی نبینه پس تمومش کن،کمی هم به فکر خودت باش،داره ۳۰سالت میشه،
بوسه ای بر سرش گذاشت و از جایش بلند شد
ــ زندگی کن کمیل،یک بار هم که شده به خاطر خودت قدمی بردار
***
سمانه با تعجب به مادرش خیره شد:
ــ چی؟اینارو خود خانم محبی گفت؟
ــ نه،دخترش و پسر بزرگش
ــ دقیقا بگو چی گفتن
ــ دختر خانم محبی زنگ زد گفت داداشم دوباره میخواد بیاد خواستگاری ولی ما
راضی نیستیم اگه اومد سمت دخترتون تا باهاش صحبت کنه به سمانه بگید جوابشو نده ،منم گفتم این حرفا چیه خجالت هم خوب چیزیه خلاصه سرتو درد نیارم این قضیه تموم شد تا بعد یه مدت مثل اینکه برادره بیخیال نشده بود و اینبار داداش بزرگش زنگ زد و هی تهدید میکرد
ــ به بابا گفتید
ــ نه نمیخواستم شر بشه
ــ اینا چرا اینطورن؟اصلا به خانم محبی و پسرش نمیخوره
ــ خانم محبی بیچاره همیشه از این دو تا بچه هاش مینالید
ــ عجب ،چه آدمایی پیدا میشه
ــ خداروشکر که باهاشون وصلت نکردیم
تا سمانه می خواست جواب بدهد ،صدای گوشیش بلند شد،نگاهی به صفحه گوشی انداخت پیامی از کمیل بود سریع پیام را باز کرد و متن را خواند:
ــ صبح ساعت۱۰پارڪ جزیزه
سمانه لبخندی زد که با صدای مادرش سریع لبخندش را جمع کرد.
ــ به چی میخندی؟دیوونه هم شدی خداروشکر
🌹نویسنده:فاطمه_امیری
ادامه رمان
"رمان#پلاک_پنهان
قسمت0⃣7⃣
سمانه سریع وارد پارک شد و با چشم به دنبال کمیل می گشت،هوا سرد بودو ابرها گه گاهی غرش می کردند،پارک خلوت بود و از اینکه کمیل را پیدا نمی کرد کلافه شده بود،اما طول نکشید که کمیل را دید که به سمتش قدم برمیداشت،برای چند لحظه گونه هایش گل انداختن و خجالت زده سرش را پایین انداخت.
خودش هم حیرت زده شده بود،که از کی به خاطر روبه رو شدن با کمیل خجالت زده می شد،با صدای کمیل نگاهش را از بوت های مشکی مردانه ی کمیل گرفت و سرش را بالا اورد:
ــ سلام
ــ س سلام
ــ بریم تو الاچیق تا بارون نزده
سمانه سری تکان داد و به نزدیک ترین الاچیق رفتند،روبه روی هم نشسته
اند،سمانه کیفش را روی میز بینشان گذاشت و منتظر صحبت های کمیل ماند.
ببخشید نیومدم دنبالتون آخه نخواستم کسی بدونه با من هستید،چون این
حرفایی که میگم میخوام بین ما دو نفر بمونه فعلا
سمانه نگران پرسید:
ــ اتفاقی افتاده؟تورو خدا بگید
🌹نویسنده:فاطمه_امیری
ادامه دارد......