فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💺 #موشن_گرافی_معیشتی 16
قسمت شانزدهم
💰 تاریخچه پول
نقش پول در اقتصاد اسلامی
#پول
🇮🇷 @IslamlifeStyles
🌺 نکته ای از زیارت آل یس :🌺
🍂 وَديني نوُرَ الْبَصآئِرِ مِنْ عِنْدِكَ،
⚡️ ترجمه :
و دينم را مملو از نور بصیرت از سوی خود فرما.
🔴 دینداری انسان باید همراه بصیرت باشد تا فقط به پوسته ظاهری دین و ظواهر عبادات اکتفا نکرده و حقیقت دین را بشناسد و در موقعیتهای مختلف، وظیفه خود را تشخیص دهد.
🍁طبق روایات، اساس دین، ولایت است.
☘دیندار با بصیرت، در طول زندگی، همراه ولایت است و چنین کسی می تواند از یاران امام زمان علیه السلام باشد.
#آل_یس
🔴 #آبادان_قلب_ایران
✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درخواست یکی از مردم آبادان از رئیسجمهور
🔸انسانِ درختی و انسانِ بوتهای!🔸
یکی از مشکلات بشر بخصوص در آخرالزمان، و در دوران غیبت حجت خدا،
این است که انسانها کمریشه و سطحی باشند
ریشهدار شدن انسان خیلی مهم است.
اینکه کسی به فضای مجازی میرود و کافر برمیگردد، به این دلیل است که بیریشه بوده یا ریشهاش کم بوده و باد ریشهاش را کنده است.
این آیه را نگاه کنید: {أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ}.
اعتقاد محکم به خدا مثل درختی است که در برابر بادهای شدید مقاومت میکند.
{وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ}. شجرۀ خبیثه از بالای زمین ریشه زده و قراری ندارد. لذا یک باد تند، این بوته را از زمین میکَند.
اینکه بعضیها به فضای مجازی میروند و ضایع میشوند، به خاطر قدرت فضای مجازی نیست؛ بلکه به خاطر این است که اعتقاداتِ بوته ای و سطحی دارند، نه اعتقادات عمیق.
چگونه اعتقادات انسان درختی و ریشهدار میشود؟ در موجودات عالَم فکر کن. وقتی خدا را در این موجودات دیدی، اعتقاداتت درختی میشود.
چرا میگویند قرآن بخوانید؟ برای اینکه درخت بشوید.
چرا میگویند برای امام حسین (ع) گریه کنید؟ برای اینکه گریه بر حضرت، به اعتقاداتتان آب میدهد و ریشۀ این درخت، قوی و پایدار میشود. قدیمها هفتهای یک بار روضهخوان محله میآمد در خانهها روضه میخواند و مردم گریه میکردند. این مثل درختی است که هفتهای یک بار به ریشۀ آن آب میدهی.
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
با اعتقاد راسخ و خالصانه در #انتظار امام زمان باشیم
به خود مطمئن نباشیم که اول مسیر انحرافی است
و در این وادی رهزن فراوان است
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈• معراج السعاده
📢لطفا این کانال را به دیگر دوستان اطلاع رسانی کنید
✅ @saLhintanhamasir
خدا ڪند بہ دلٺ
مهر این ڪنیز افتد،
بہ رنگسرخشھــادت
درآورے ما را ..
°•|🌿🦋
▫️امام محمدباقرﷺ :
سوگند به خدا، ۳۱۳ نفر بدون وعده پیشین گرد میآیند که در میان آنان ۵۰ #زن است.
▫️ امام جعفرصادقﷺ:
همراه مهدیﷺ ۱۳ زن هستند .. آنان مجروحان را مداوا میکنند و از بیمارانجنگی، پرستاری میکنند؛ چنانچه زنان در زمان پیامبر اسلام همراه او بودند.
بحقزینبکبری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#نقطه_رهایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️شعرخوانی عالی «علیرضا قزوه» در واکنش به فیلم عنکبوت مقدس👌🏻
🔹چه اتصال شگفتی است بین ما و امام/ اگر گسستی است از...
🔺به جنگ با چه کسی آمدید، بیهنران؟
که قهرمان شما،خود، عروسک فحشاست🔻
#تحریم_سلبریتیهای_خائن
#همه_خادم_الرضاییم
#سلام_فرمانده
🦋
فتحالفتوح امام،
ساختن #جوانان مومن، مخلص، سالم، صادق و بیاعتنای به شهوات بود
و همه اینها در در حالتی است که دلهای این جوانان متوجه به سمت خدا بود.
#مقام_معظم_رهبری
🔹🔹
خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بیبهره بودم از دوره مظلومیت علیبن ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.
خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز ــ که جانم فدای جان او باد ــ قرار دادی.
بخشی از وصیت نامه سردار قلبها #حاج_قاسم_سلیمانی
#امام_خمینی
#جوان_مؤمن #جوان_انقلابی
#سرباز_روح_الله
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈•معراج السعاده
ZiyaratAleYasin1399.mp3
10.28M
🤲 قرائت زیارت #آل_یاسین
🎙 بانوای: #حاجمیثممطیعی
💠 قرار عاشقی در هیأت مجازی
18.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍جمعه ها دارن میگذرن
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
صالحین تنها مسیر
#نمنمعشق فصلدوم #قسمت_شصت_و_شش مهسو صدای درزدن اومد،یاسردرروبازکرد،یکی ازخدمتکارابود،پس خائن ای
#نمنمعشق
فصلدوم
#قسمت_شصت_و_هفت
مهسو
باشنیدن صدای در زیرپتوخزیدم…
حرفش توی مغزم اکو میشد…
#دستمنامانتی
#بادلمبازینکن
اشکی از چشمم چکید…
کدوم رو باور کنم؟امانت بودنم؟یااینکه به دلت راه پیداکردم رو؟
دلم آتیش گرفته بود…
حس زنی رو داشتم که پسش زدن…
درسته چیزخاصی نبود..ولی…
شایدمیتونست باشه…اگرامانت نبودم..اگرعشقش بودم،اگراونم مثل من عاشق بود…
با گریه چشمام رو بستم…
یک هفته بعد
گوشیم داشت خودش رو میکشت…شماره ی مهیاربود..
_جونم داداشی…
+مهسو…
باصدای هق هقش شوکه شدم… با من من گفتم…
_مهیارچیشده؟حرففف بزن
+آبجی…بیا….بابا،مامان..
_چی شده مهیاااار…
_کشتنشون….تصادف کردن…
گوشی ازدستم رها شد و بعد….
سیاهی مطلق…
یاسر
_دکترحالش چطوره؟
+یاسرجان متاسفانه شوک عمیقی بهش واردشده،اگرصلاح میدونی برش گردون ایران…تالااقل پیش برادرش باشه…
درضمن،باضربه ای که به سرش واردشده..آسیبی ندیده ولی…
باوحشت گفتم
_ولی چی دکتر؟نگید که حافظش داره برمیگرده…
+متاسفانه احتمالش خیلی بالاست
چون هم شوک هم ضربه باهم واردشدن..
بادرموندگی گفتم
_ممنون دکتر…نیازبودبازهم تماس میگیرم
**
_مهسوجان….خانم گل…نمیخوای بیدارشی؟
باناله ی ضعیفی چشماش روبازکرد…
+یاسر…
_جانم…
_مامانم…بابام…
بعدهم اشکهاش یکی یکی جاری شدند…
دستش رو گرفتم و گفتم..
_آروم باش گلم،توفعلاخوب شو…گریه برات خوب نیست جانکم..
+بروبیرون..
_چی؟
+میگم بروبیرون میخوام تنهاباشم…
_باشه،باشه…دادنزن…میرم…چیزی خواستی صدام کن…
#سهممنازخورشیدتاریکیست
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
#نمنمعشق
فصل_دوم
#قسمت_شصت_و_هشت
ـ
اشکهام یکی یکی راه خودشونوپیدامیکردند وجاری میشدن…همش منتظربودم مهیارزنگ بزنه و بگه که همه ی اینا یه شوخیه مسخره و بی نمک بوده برای اذیت کردن من…بعدهم گوشی به پدرومادرم بده تاباهاشون صحبت کنم…
به عمق تنهاییم پی بردم….چقدرتنهاو بی پناه شده بودم…
توی کشورغریب خبرکشته شدن خانوادم رودریافت کردم و من مثل بی عرضه ها فقط دارم زارمیزنم…من حق دارم لااقل یکباردیگه قبل از دفن کردنشون ببینمشون..بایدبه یاسربگم،اون مهربونه،منومیبره…میدونم…
یکهوسردردعجیبی که وحشتناک ترازسردردهای سابقم بود به سراغم اومد…
ناخوداگاه شروع کردم به دادزدن…
تصویری مثل فیلم جلوی چشمم جون گرفت…فیلمی روی دورتند…
دختر۸_۹ساله ای که بی شباهت به من نبود…دوریک حوض می دوید و میگفت..
«بدومیلاد،بدواگه تونستی منوبگیری»
یه پسر ۱۵_۱۶ساله هم دنبال دخترک میدوید و باخنده میگفت
«اگه بگیرمت هیچوقت نمیذارم دربریا..»
وهمون لحظه دخترک روی زمین افتاد و گوشه ی پیشونیش خونی شد…
تصویراز جلوی چشام کناررفت…ولی ناخوداگاه دستم رو روی پیشونیم گذاشتم..درست همونجایی که دخترک زخم خورده بود…
من هم همون نقطه از پیشونیم جای یه زخم کهنه بود….
یعنی…
توجهم به یاسر جلب شد که باچشمهای اشکی بهم زل زده بود…
یاسر
ازین به بعد میدونستم اوضاعش همینه…انتظاربدترازایناروهم داشتم…
_خوبی عزیزم؟
+یاسرمن چم شده؟اولش اون سردردای شدید…الان هم…
بانگرانی بهش زل زدم
_الان هم چی مهسو؟
+چیزی نیست،نمیدونم…یه تصاویری جلوی چشمم جون میگیره.تصاویری که انگار مال ذهن خودمه…
نگرانی کل وجودموفراگرفت،لبخندملیحی زدم و گفتم
_مطمئنی مهسو؟
+من به تو دروغ میگم یاسر؟
_نه خب منظورم…خب توحال روحیه مناسبی نداری…
با حالت عصبی و عجیبی بهم زل زد و گفت
+میخوام برگردیم ایران،پیش برادرم…لااقل قبل از خاکسپاری پدرو مادرموببینم …
باکلافگی نگاهی بهش انداختم و گفتم…
_مهسوجان،متاسفم که اینومیگم ولی…نمیشه برگردیم..اونجا امن نیست…
یکدفعه جوش آورد و با دادگفت
+چی؟به درک که امن نیست،اینجا امنه که جامون لورفته و خائن پیداشده بین اون خدمتکارا؟هوم؟چرالالمونی گرفتی؟
بعد اشکاش سرازیرشدند و بالحن ارومتری گفت
+ببین یاسر،تاامروز هرچی گفتی مثل غلام حلقه به گوشت قبول کردم…ولی قسم به همون خدایی که میپرستیش ازت نمیگذرم..تاعمردارم نفرینت میکنم اگرمنو به مراسم نرسونی…
حرفهاش عین حقیقت بود…دلم شکست…آخه خدایا…کرمتو شکر…من چکارکنم حالا؟
#منبهغمگینترینحالتممکنشادم
#توبهآشوبدلمثانیهایفکرنکن
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
#نمنمعشق
فصل_دوم
#قسمت_شصت_و_نه
مهسو
دوسه روز بعدازروزی که بایاسراتمام حجت کردم به سراغم اومدوخبردادکه وسایلم رو جمع کنم و برای بازگشت به ایران آماده بشم…
توی این چندروز تماس های مکررم بامهیار قطع نشده بود و طبق رسوم مسیحیت تا یک هفته فرصت داشتیم تا فرد فوت شده رو دفن کنیم…و مهیار منتظر بازگشت من بود…
امشب قراربه بازگشت داشتیم…
یاسر و امیرحسین توی این چندروز به شدت عصبی بودن و هیچکس توی خونه حوصله حرف زدن نداشت…کار منم شده بود گریه و زاری…من به خانوادم وابسته نبودم…یعنی دراصل هیچوقت حضور نداشتندکه بخوام بهشون وابسته بشم،ولی مرگشون…خیلی برام سخت بود..خیلی…
دیگه به جز مهیاروشاید یاسر پشتوانه ای نداشتم…دیگه یه پدر قوی نداشتم..
صدای دراتاق اومد…برگشتم و یاسررودیدم که واردشده…
ته ریش کم پشتی که داشت و حالا به احترام پدرومادرمن کوتاهش نکرده بود…ولباس مشکی اش که مثل همیشه جذابش کرده بود…ازچهره اش غم و خستگی میبارید…
+سلام
_سلام…
+اومدم حرف بزنیم
_پس بشینیم…
یاسر
_مهسو،اگراون روز قسم نخورده بودی عمرأمیذاشتم واردایران بشی،چون برات اصلا امن نیست…هرچند به قول تو اینجاهم دیگه امن نیست،ولی ازایران بهتره…
توی این چندروز با انواع و اقسام سردارو سرهنگ سروکله زدم و حرف شنیدم…تا خواسته ی دل تو انجام بشه،تافقط خیالم بابت دل توراحت باشه…
مکث کردم و گفتم
تاهمونجورکه به بابات قول دادم نزارم آب توی دلت تکون بخوره..
دارم ریسک میکنم…روی جون تو،جون خودم،همکارام،موقعیت شغلیم…همه چی…
وبرت میگردونم ایران،اینارونگفتم که خودت رومدیون من بدونی،ایناروگفتم که بدونی برام مهمی…بدونی که منم راضی به زجرکشیدنت نیستم،درک میکنم حالاتتوولی تنهاکاری که صلاحه انجام دادنش حفظ امنیتته…فقط امنیت…
لبخندی زد و یکهودستاش رو دورگردنم حلقه کرد…شوکه شده بودم…
+ممنونم یاسر توخیلی خوبی خیلی…یه دنیاممنونم…
بعدانگارکه تازه متوجه وضعمون شده باشه…سریع ازمن جداشد وگفت
+خب برودیگه…میخوام آماده بشم…
لبخندی زدم وگفتم
_تنهاچیزی که بهت نمیادهمین خجالته…من رفتم..فعلا..
وازاتاق خارج شدم…
#مندلمرابهتودادم…
✍نویسنده: محیا موسوی
🍃کپی با ذکر صلوات...🌈
.*°•❤️❤️🔥⃝⃡✨💕❥•°*.
.....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
🔵 امام خمینی ( رحمة الله علیه) :
🌕 مسئولان جمهوری اسلامی اگر به فکر ایجاد حکومت جهانی حضرت حجت نباشند خائن و خطرسازند. حتی اگر به مردم خدمت کنند.
📚 صحیفه امام جلد ۲۱ ص ۱۰۷
🏴 سی و سومین سالگرد ارتحال معمار کبیر انقلاب #امام_خمینی(رحمة الله علیه) را محضر امام عصر ارواحنا فداه ، مقام معظم رهبری و دیگر منتظران حضرتش تسلیت عرض می نماییم.
4_5823186113832946914.mp3
5.89M
🏴 السلام علیک یاروح الله
🔉 مداحی ویژه رحلت حضرت امام خمینی(ره)
📖لبیک یاخمینی(ره)
🔳مداح:حاج مهدی رسولی