کنترل خانه ۲.m4a
4.56M
#کنترل_خانه ۲
#جایگاه_پدر
🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷
بررگ ترین امتحان رو خدا از بهترین بنده هاش گرفته
و اونم امتحان عشق و علاقه پدر و پسر بوده😍
پدر یک موجود مقدس در دین و فرهنگ ما معرفی شده
و احادیثش رو هم شما از کودکی شنیدید و بهش عمل کردید✅
مطلبی که می خوام امشب و چند جلسه ی آینده خدمتتون عرض کنم
صالحین تنها مسیر
#کنترل_خانه ۲ #جایگاه_پدر 🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷 بررگ ترین امتحان رو خدا از بهترین بنده هاش
♡مسافــــــر بهـــــــشت♡:
جایگاه پدر در خانواده و تاثیرات ان بر سرنوشت اعضای خانواده است😊
جایگاهی که اگه به هر دلیلی جابه جا بشه و در جای خودش نباشه
خسارت های زیادی رو نه فقط اعضای خانواده😖
بلکه به تمام جامعه وارد میکنه😐
بعضی وقت ها شوخی هایی با این جایگاه میشه که زیاد جالب نیس
مثلا الان بین بعضی از جوان ها مساله اینه که
👈 چرا باید کنترل خانه دست بابا باشه؟؟؟
بذارید با همین جمله بحث رو ادامه بدیم
اتفاقا می خوام بگم بهتون که
دقیقا کنترل خونه باید دست پدر باشه👌
البته کنترل خونه، نه کنترل تلویزیون؛ بین این دو زمین تا آسمون فاصله است😖
پدر باید مدیریت جریان کلی خونه و خانواده رو بدست بگیره و کنترل کنه
نه این که تماشاچی باشه😏
و منتظر باشه تا هر چه بادا باد.
البته منظورمون این نیس که پدر جای تک تک اعضای خانواده تصمیم بگیره🚫
منتهی نباید نسبت به خونواده اش نقشی خنثی داشته باشه
برا این که مطالب بیشتر واضح بشه باید انواع پدر در خانه رو بیان کنیم✅
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی🦋
گوشه چشمی به دل شب زده ام داشته باش...
خیلی دلتنگتم آقا...
❤️🧡💛💚💙💜
💜❤️#اعمالشبنیمهماهرجب❤️💜
شب نیمه ماه رجب، شب شریفى است و در آن انجام چند عمل ذکر شده است:
🌿💖1- غسل
🌿💖2- احیاء آن شب به عبادت.
○○○○○○○○○○○○○○○○
🌿💖3- زیارت امام حسین علیه السلام . (اگر از نزدیک میسر نشد از دور زیارت شود )
○○○○○○○○○○○○○○○
🌿💖4- شش ركعت نماز كه در شب سیزدهم ذكر شد.
○○○○○○○○○○○○○○○
🌿💖5- اقامه 👈سى ركعت نماز که در هر ركعت حمد و
ده مرتبه 👈سوره توحید قرائت شود. این نماز را سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم صَلَّى اللهِ علیه و آله نقل كرده است که فضیلت بسیار دارد.
○○○○○○○○○○○○○○○
💖🌿6- دوازده ركعت نماز که هر دو ركعت به یك سلام ختم میشود که در هر ركعت هر یك از سورههای حمد، توحید، فلق، ناس، آیة الكرسى و قَدْر 👈چهار مرتبه قرائت شود. و بعد از سلام چهار مرتبه گفته شود:
🍃💐"اَللهُ اَللهُ رَبّى لا اُشْرِكُ بِهِ شَیْئا وَلا اَتَّخِذُ مِنْ دُونِه وَلِیّا". 💐🍃و پس از اتمام نماز، اقامه کننده آن، هر حاجتی که دارد را از خداوند متعال درخواست کند. این نماز را سیّد بن طاووس از امام صادق علیه السلام روایت كرده است.
ولكن شیخ در مصباح ذکر کرده که داود بن سرحان از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده كه ایشان فرمود:
☘💖در شب نیمه رجب دوازده ركعت نماز اقامه کنید که در هر ركعت حمد و توحيد👈یکبار تلاوت شود و پس از اتمام نماز، سورههای حمد و معوذتین و سوره اخلاص و آیة الكرسى را 👈چهار مرتبه تلاوت میکنید و سپس ذکر🔹☘ «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللهُ وَاللهُ اَكْبَرُ » 🔹☘👈چهار مرتبه گفته شود .
پس از آن ذکر🔹☘ «اَللهُ اَللهُ رَبّى لا اُشْرِكُ بِهِ شَیْئا وَ ما شاَّءَ اللهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ»☘🔹 گفته شود.
انجام این عمل برای شب بیست و هفتم رجب نیز توصیه شده است .
نماز و حضرت زینب سلام الله علیها.mp3
7.87M
🎙#پادکست
🔶 تطبیق شخصیت حضرت زینب سلام الله علیها با آیه قرآن
📌برگرفته از جلسات « جهاد فرهنگی حضرت زینب »
🏴 سالروز وفات حضرت زینب کبری سلام تسلیت باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و خواهری که دلش برای برادر از جای کَنده شد ...
#استوری
#رحلت_حضرت_زینب(س)
4_5960817215551833920.pdf
733.1K
✅ کتاب زیبا و کم حجم مقام حضرت زینب سلام الله علیها
👌خواندنیست
🔰وفات شهادت گونه این بانوی مکرمه اسلام، تسلیت باد
#وفات_حضرت_زینب
مداحی آنلاین - تو خیمه هنوز من سرلشکرتم - کریمی.mp3
7.65M
🔳 #وفات_حضرت_زینب(س)
🌴تو خیمه هنوز
🌴من سرلشکرتم
* #مرگ #رشد #حضرت_زینب #مشکلات
🔻برای ما خیلی ابهام هست که چه به سرمان می آید. بعد از مرگ، کجا می رویم؟ چه کار می کنیم؟
🔸لذا می ترسیم؛ چون نمی دانیم آن طرف چه خبر است. اگر کوچکترین لطمه به ما بخورد، آن را ضرر می پنداریم. در حالی که همیشه اینطور نیست.
🔹گاهی یک فردی که ضرر مالی یا ضرری در زندگی به او وارد میشود، این ضرر باعث میشود که او در یک کار خیر وارد شود؛ مثلا حفظ قرآن را شروع میکند و بعد از چند سال، حافظ قرآن میشود. بعد از چند سال که نگاه می کند، میبیند فلان اتفاق، باعث شد که حافظ قرآن شود؛ لذا هیچ وقت به این اتفاق به دید یک ضرر نگاه نمی کند؛ چون بزرگتر از آن نصیبش شده است که آن را نفع میبیند.
🔸اگر انسان در محدوده وظایف خود، این حس را پیدا کرد و اینگونه رشد کرد، آن وقت مانند جریان حضرت زینب علیهاالسلام می شود که فرمود:
ما رأیت الا جمیلا؛
ندیدم مگر زیبایی...
🔹اتفاق هرقدر هم بزرگ باشد چون او رشد کرده، در این قضیه خسارت ندیده است، رضای خدا و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را به دست آورده است، وفاداری خود را ثابت کرده است. همه اینها امتیاز است و در این وقت است که دنیا در نظر انسان، زیبا میشود.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🔺 حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
15.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صالحین تنها مسیر
"رمانپلاک-پنهان قسمت 6⃣8⃣ کمیل ماشین را کنار یک رستوران نگه داشت ،پیاده شدند،کمیل در را برای سما
"رمان #پلاک_پنهان
قسمت7⃣8⃣
ــ حواستونو جمع کنید،نمیخوام اتفاقی بیفته
امیرعلی لبخندی زد و گفت:
ــ سرمونو خوردی شاه دوماد،برو همه منتظرتن ما حواسمون هست
کمیل خندید و رفت،اما با صدای امیرعلی دوباره برگشت:
ــ چی شده؟
ــ کت و شلوار بهت میاد
کمیل خندید و دیوانه ای نثارش کرد و به طرف محضر رفت،سریع از پله ها بالارفت،یاسین به سمتش آمد و گفت:
ــ کجایی تو عاقد منتظره
ـ کار داشتم
باهم وارد اتاق عقد شدند،کمیل روبه همه گفت:
ــ ببخشید دیر شد
کنار سمانه نشست،سمانه با نگرانی پرسید:
ــ اتفاقی افتاده
ــ اره
ــ چی شده؟
ــ قرار عقد کنم
سمانه با تعجب به او نگاه کرد و زمزمه کرد:
ــ این اتفاقه؟
ــ بله،یک اتفاق بزرگ و عالی
سمانه آرام خندید و سرش را پایین انداخت
با صدای عاقد همه سکوت کردند،سمانه قرآن را باز کرد و آرام شروع به خواندن
قرآن کرد،استرس بدی در وجودش رخنه کرده بود،دستانش سرد شده بودند،با صدای زهره خانم به خودش آمد:
ــ عروس داره قرآن میخونه.
و دوباره صدای عاقد:
ــ برای بار دوم....
آرام قران می خواند،نمی دانست چرا دلش آرام نمی گرفت،احساس می کرد دستانش از سرما سر شده اند.
دوباره با صدای زهره خانم نگاهش به خاله اش افتاد:
ــ عروس زیر لفظی میخواد
سمیه خانم به سمتش
امد و ست طلای زیبایی به او داد سمانه آرام تشکر کرد،و جعبه ی مخملی را روی میز
گذاشت،دوباره نگاهش را به کلمات قرآن دوخت،امیدوار بود با خواندن قرآن کمی از لرزش و سرمای بدنش کم شود،اما موفق نشد،با صدای عاقد و سنگینی نگاه های بقیه
به خودش آمد:
ــ آیا بنده وکیلم؟
آرام قرآن را بست و بوسه برآن زد و کنار جعبه مخملی گذاشت،سرش را بالا اورد، که نگاهش در آینه به چشمان منتظر کمیل گره خورد،صلواتی فرستاد و گفت:
ــ با اجازه بزرگترها بله
همزمان نفس حبس شده ی کمیل آزاد شد ،و سمانه با خجالت سرش را پایین
انداخت،و این لحظات چقدر برای او شیرین بود
🌹نویسنده:فاطمه_امیری
ادامه رمان
"رمان#پلاک-پنهان
قسمت8⃣8⃣
بعد از بله گفتن کمیل فضای اتاق را صلوات ها و بعد دست زدن ها در بر گرفت.
بعد از امضای دفتر بزرگی که جلویش قرار گرفت که هر کدام از آن امضاها متعلق بودن بهم را برای آن ها ثابت می کرد و چه حس شیرینی بود،سمانه که از وقتی خطبه ی عقد جاری شده بود احساس زیبایی به کمیل پیدا کرده بود به او نگاه کوتاهی کرد،یاد حرف عزیز افتاد که به او گفته بود که بعد از خوندن خطبه عقد مهر زن و شوهر به دل هر دو می افتد.هر دو سخت مشغول جواب تبریک های بقیه شدهبودند،صغری حلقه ها را به طرفشان گرفت،و سریع به سمت دوربین عکاسی رفت،آقایون از اتاق خارج شدندو فقط خانم اطراف آن ها ایستادند،آرش کنارشان ماند هرچقدر
محمد برایش چشم غره رفته بود قبول نکرد که برود،و آخر با مداخله ی کمیل اجازه دادند که کنارش بماند.
کمیل حلقه را از جعبه بیرون آورد و دست سرد سمانه را گرفت،با احساس سرمای زیاد دستانش ،با نگرانی به او نگاه کرد و گفت:
ــ حالت خوبه؟
اولین بار بود که او را بدون پسوند و سوم شخص صدا نمی کرد،سمانه آرام گفت:
ــ خوبم
کمیل حلقه را در انگشت سمانه گذاشت که صدای صلوات و دست های صغری و آرش در فضا پیچید،اینبار سمانه با دستان لرزان حلقه را در انگشت کمیل گذاشت و دوباره صدای صلوات و هلهله....
سمانه نگاه به دستانش در دستان مردانه ی کمیل انداخت،شرم زده سرش را پایین انداخت که صدای کمیل را شنید:
ــ خجالت نکش خانومی دیگه باید عادت کنی
سمانه چشمانش را از خجالت بر روی هم فشرد ،کمیل احساس خوبی به این حیای سمانه داشت،فشار آرامی به دستانش وارد کرد.
دست در دست و با صلوات های بلندی از محضر خارج شدند،کمیل در را برای سمانه باز کرد و بعد از اینکه سمانه سوار شد به طرف بقیه رفت،تا بعد از راهی کردن بقیه سری به امیرعلی و امیر که با فاصله ی نه چندان زیاد در ماشین مراقب اوضاع بوند،بزند.
در همین مدت کوتاه احساس عجیبی به او دست داد باورش نمی شد که دلتنگ
کمیل بود و ناخوداگاه نگاهش را به بیرون دوخت تا شاید کمیل را ببیند،بلاخره موفق شد و کمیل را کنار یاسین که با صدای بلند آدرس رستورانی که قرار بود برای صرف شام بروند را میگفت.
کمیل سوار ماشین شد سمانه به طرف او چرخید و به او نگاهی انداخت،کمیل سرش را چرخاند و وقتی نگاهش در نگاه کمیل گره خورد،سریع نگاهش را دزدید،کمیل خندید و دوباره دستان سمانه را در دست گرفت و روی دنده ماشین گذاشت،دوست داشت دستان سمانه را گاه و بی گاه در دست بگیرد تا مطمئن شود که سمانه الان همسر او شده.
لبخندی زد و شیطونوار روبه سمانه که گونه هایش از خجالت سرخ شده بودند ،گفت:
ــ اشکال نداره راحت باش من به کسی نمیگم داشتی یواشکی دید میزدی منو
وسمانه حیرت زده از این همه شیطنت کمیل آرام و ناباور خندید
🌹نویسنده:فاطمه-امیری
ادامه دارد....
#سلام_امام_زمانم
سختی مسیر با تو آسان بشود
روزی کویرِ خشک باران بشود
ای منجی عالم به خداوند قسم
با آمدنت جهان گلستان بشود