┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_روح_الله_عمادی 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۲
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت
#شهید سید #روح_الله_عمادی از فرزندان نهضت #حضرت روح الله(ره) در #خطه مازندران است که در عملیات محرم و در پی دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شرف #شهادت نائل آمد.🕊🌹
#سیدحسین عمادی از دوستان، همکاران و اقوام شهید سید روح الله عمادی است که از روزهای بودن با این #شهیدعزیز می گوید:↪️
#روح_الله به ورزش های هیجانی علاقه مند بود🔆
بنده از #کودکی با سید روح الله دوست بودم او از کودکی به ورزش های #هیجانی علاقه مند بود بسیار #مودب بود هر وقت در جمع دوستانهمان جمع میشدیم و شوخی میکردیم همیشه #جملات مثبت و پر معنا می خواند خیلی #مبادی آداب بود و ما برای همین موضع #حسابی سر به سرش میگذاشتیم.
🌟شهید عمادی به #سرعت بخاری را بغل کرد و به بیرون رفت👌
هر دو در #هنرستان درس میخوانیدم. یک شب در روستا بودیم و هوا خیلی سرد بود، قیف #بخاری نفتی داخل خانه که نفت از آن به صورت چکه چکه می ریخت خراب شده بود و #ناگهان بخاری به سرعت الو گرفت؛ #آتشی که تا سقف رفت، #سید روح الله به سرعت بخاری را #بغل کرد و به بیرون رفت، به قدری آتش شدید بود که اگر #دیرتر می جنبید خانه به آتش کشیده می شد. #شب را داخل خانه سرد خوابیدیم اما از این همه #شجاعت روح الله حیرت کرده بود.
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۶
#شعرموردعلاقه
شهید #طاهرنیا از این شعر که بر روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته بود #روحیه میگرفت و حتی بارها گفته بود به این شعر حس عجیبی دارد #میگفت از این شعر خوشم میاد و به من روحیه میده
درد شیعه غم زهراست
غم یاس خم زهراست
بخدا سوز دل من
همه از ماتم زهراست
و من #مطمئن هستم نوشتن این شعر بر روی لباسی که قرار بود در روز عملیات بپوشه هدفی جز گرفتن روحیه نبود و برای #انتقام از این داغ وارد صحنه جنگ شد...
ایام #فاطمیه همیشه خودش رو به مراسمات عزا مادر میرسوند 🏴
و تا جایی که از دستش بر می آمد به برگزاری این مراسمات #کمک مالی میکرد.
حتی در روز درگیری #اتیکت ی که همراه داشت جمله #معروف
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
نوشته شده بود.
#نقل_قول_ازهمرزم_شهید
💠 #خاطره
یادم میاد #مقداری از موهای اطراف سرش کمی #سفید شده بود...هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دید
آه #حسرتی می کشید و میگفت: #آخر_پیر_شدیم_و_شهید_نشدیم...
آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را #بیان میکرد که اشتیاق بشهادت را در کلامش میدیدم، او با این #جملات مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز....🕊🌹
#نقل_قول_ازهمسرشهید
💠 #بهشت_زهرا🕊🌹
سال 85رفتیم بهشت زهرا
نزدیک غروب بود...
#اتفاقی رسیدیم اینجا...
فانوس ها روشن بودن میان این درخت ها یک صحنه ای #خلق شده بود که هردو مانده بودیم نگاه های خیره به #نورفانوسها....قبورشهدای #گمنام....و درختها.....
صحنه ای تکرار نشدنی برایمان رقم خورد...
آقاسجاد #ارادت زیادی به شهدای گمنام داشت در میان قبور مطهر قدم میزد و گاها می ایستاد و به قبر #نگاه میکرد و دوباره قدم میزد گاها می نشست بالای قبری...
منم هم گوشه ای #ایستاده بودم...
حال و هوای این محل مرا #گرفته بود و زیر چشم به آقا #سجاد نیز توجه داشتم...
زمان به سرعت سپری میشد مدت زیادی بودیم ولی هیچ #نفهمیدیم...
آقا سجاد راضی نبود آنجا را ترک کند هنوز از بین قبرها بیرون نشده بود #گفت باز هم بیایم...
من هم به نشانه تایید حرفش سرم راتکان دادم...#دوباره گفت باید زیاد اینجا بیایم حال و هوای #عجیبی دارد،
اینجا انگار قطعه ای از #بهشت بود...🕊🌹
#نقل_قول_ازدوست_شهید
✍️مطالب به همت برادر ولایی ومدیرمحترم کانال شهید طاهرنیا تهیه گردیده است