eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
75 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ که برای آمدند، ابتدا ايشان از ، روحيات و فعاليت هايي كه داشت صحبت كرد. مقداري هم در رابطه با كاريش و از اينكه امكان دارد جذب سپاه شود و سختي ها و مشكلاتي كه شايد به همراه داشته باشد، مطالبي كرد. بعد ازايشان من شروع به صحبت کردم و : من براي ازدواج ايمان، تقوا و اخلاق است، ماديات براي من زياد مهم نيست اما خيلي اهميت دارد. :من حتي حاضرم با شما در يك كلبه خرابه زندگي كنم اما در زندگيمان عشق به خدا و محبت اهل بيت نشود. بعد از عقد هميشه مي گفت: من از يك حرف شما در جلسه اول خيلي خوشم آمد. این که با به خدا و اهل بيت زندگيمان را كنيم و با اعمال و كردارمان توشه اي براي آخرت مهيا كنيم، تا فرداي قيامت شهدا نباشيم. از آنجائيكه خاصي به حجت السلام محمدی امام جمعه نكا داشتند، عقد در منزل ايشان توسط حاج آقا خوانده شد. اين نكته را بايد يادآوري كنم كه شهيد علاقه زيادي داشت به مقام معظم رهبري خطبه عقد ما را بخواند اما متاسفانه قسمت نشد. بدون تشريفات، خيلي ساده و برگزار شد. ⏯ ◀️ادامه دارد،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۳ به اول وقت خیلی تاکید داشتند، همه به او علاقه ای قابل تأمل داشتند 💞 و احترام ویژه براش قائل بودند ، با او زیاد درد دل میکردند و او اسرار خیلی ها بود.بسیار راز دار و قابل بود اگر هم در پیشش غیــــــــــبت میکردی در چهره اش نمایان میشد ،😔 کلیه خانواده او را دوست داشتند و بسیار به آنها محبت میکرد ویک خاصی به ای داشتند، به محرمات دقت میکرد دائما از شدن به فریضه امربه معروف ونهی ازمنکر ناراحتی میکرد، به کمک میکرد و بسیار بودند،مشکلات دیگران را بر مشکلات خود ترجیح میداد و در حل آن مشکل میکرد. احترام ای به سادات میگذاشت وقتی تو مسیر تهران قم با عمامه مشکی میدید بلافاصله میگفت بزن کنار سوارش کنیم... که ماشین توقف میکرد سریع از ماشین پیاده میشد و روحانی رو با اصرار صندلی جلو سوار میکرد و عقب مینشست.... این احترام به خاطر عشق به حضرت (سلام الله علیها) بود ،که از آقا نشأت میگرفت شب عملیات ش که متن زیر شده بود همراه داشت: «میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم»😭 آقا سجاد علاقه زیادی به داشت آخر هفته ها توفیق داشت پای درس استاد شود و خیلی مواقع همراه استاد میشد تا تهران و بردن استاد تا جلسه تهران رو به درخواست خودش قبول کرده بود هر چند یکبار استاد مبلغی به ایشان میداد که ایاب و ذهاب این مسیر باشد و ایشان این مبالغ رو در گوشه ای نگه داشته تا ایام میرسید و همه مبالغ جمع شده را به دفتر استاد و از استاد میخواست این مبالغ را برای بی بی که هر ساله در دفتر برپا میشد هزینه بی بی کند . ادامه دارد،،⏮
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۶ شهید از این شعر که بر روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته بود می‌گرفت و حتی بارها گفته بود به این شعر حس عجیبی دارد از این شعر خوشم میاد و به من روحیه میده درد شیعه غم زهراست غم یاس خم زهراست بخدا سوز دل من همه از ماتم زهراست و من هستم نوشتن این شعر بر روی لباسی که قرار بود در روز عملیات بپوشه هدفی جز گرفتن روحیه نبود و برای از این داغ وارد صحنه جنگ شد... ایام همیشه خودش رو به مراسمات عزا مادر میرسوند 🏴 و تا جایی که از دستش بر می آمد به برگزاری این مراسمات مالی میکرد. حتی در روز درگیری ی که همراه داشت جمله میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم نوشته شده بود. 💠 یادم میاد از موهای اطراف سرش کمی شده بود...هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دید آه می کشید و میگفت: ... آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را میکرد که اشتیاق بشهادت را در کلامش میدیدم، او با این مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز....🕊🌹 💠 🕊🌹 سال 85رفتیم بهشت زهرا نزدیک غروب بود... رسیدیم اینجا... فانوس ها روشن بودن میان این درخت ها یک صحنه ای شده بود که هردو مانده بودیم نگاه های خیره به ....قبورشهدای ....و درختها..... صحنه ای تکرار نشدنی برایمان رقم خورد... آقاسجاد زیادی به شهدای گمنام داشت در میان قبور مطهر قدم میزد و گاها می ایستاد و به قبر میکرد و دوباره قدم میزد گاها می نشست بالای قبری... منم هم گوشه ای بودم... حال و هوای این محل مرا بود و زیر چشم به آقا نیز توجه داشتم... زمان به سرعت سپری میشد مدت زیادی بودیم ولی هیچ ... آقا سجاد راضی نبود آنجا را ترک کند هنوز از بین قبرها بیرون نشده بود باز هم بیایم... من هم به نشانه تایید حرفش سرم راتکان دادم... گفت باید زیاد اینجا بیایم حال و هوای دارد، اینجا انگار قطعه ای از بود...🕊🌹 ✍️مطالب به همت برادر ولایی ومدیرمحترم کانال شهید طاهرنیا تهیه گردیده است