eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
12.3هزار ویدیو
152 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴💐🍀🌺🍀💐🌴 مي‌فرمايد : مرد شريف و را مي‌شناسم به نام . او بار با پاي به مشرّف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طي‌الارض دارد . او يك سال به آمد ، من حضوراً با او كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم . او گفت : يك سال با به طرف به راه افتادم . حدود يا نُه منزل بيشتر به نمانده بود كه براي انجام كاري تعلّل كرده ، از عقب افتادم . وقتي به خود آمدم ، ديدم حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نمي‌شد . راه را گم كردم ، حيران و سرگردان وامانده بودم . از طرفي آن چنان بر من غالب شد كه از زندگي نا اميد شده و آماده‌ي بودم . ناگهان به ياد بشريّت افتادم و فرياد زدم : ! ! راه را به من نشان بده ! خدا تو را كند ! در همين حال ، از دور به نظرم رسيد ، به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير را در يك چشم به هم زدن و در كنارم ايستاد . بود و زيبا با لباسي پاكيزه كه به نظر مي‌آمد از باشد . بر سوار بود و مَشك با خود داشت . كردم . او نيز مرا به نيكي ادا نمود . : تشنه‌اي؟ گفتم: آري ، اگر امكان دارد كمي آب از آن مَشك مرحمت بفرماييد ! او مَشك آب را به من داد و من آب نوشيدم . آنگاه فرمود : مي‌خواهي به برسي؟ گفتم : آري . او نيز مرا بر ترك خويش سوار نمود و به طرف به راه افتاد . من عادت داشتم كه هر روز دعاي « حرز يماني » را قرائت كنم . مشغول قرائت شدم . در حين گاهي به طرف من برمي‌گشت و مي‌فرمود : اين طور بخوان نگذشت كه به من فرمود : اين‌جا را مي‌شناسي؟ كردم، ديدم در حومه‌ي شهر هستم . گفتم : آري مي‌شناسم . : پس پياده شو ! من پياده شدم، برگشتم او را ببينم ، ناگاه از ناپديد شد . متوجّه شدم كه او است . از گذشته‌ي خود شدم و از اين كه او را و از او جدا شده بودم، بسيار و ناراحت بودم. پس از هفت روز ما به رسيد ، وقتي مرا ، تعجّب نمودند ، زيرا يقين كرده بودند كه من جان به در نخواهم برد . به همين خاطر بين مشهور شد كه من دارم . ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝ اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── #──
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
‍ 🗞‌ برشى از مطلب گردآورى شده توسط شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) در رثاى همسنگر شهيدش مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم)؛ ⚫️ «سيدابراهيم» مى‌درخشيد و ما زخميان با شما مى‌گردد ... تو هميشه زنده‌اى و ما زندگانی بيش نيستيم ... جان، جهانى رها در صدايت بود و شرمگين از پروازت … به سرسبزى نخل … به اين آيه‌ها تناور … دلا، گر نه‌اى سنگ، بياور … دنياى تو بودند و ، ولى باید باشی تا به آسانى از آنها بگذرى … كل يوم و كل عرض … و اين جمله‌ايست كه پشت و شيطانيان را مى‌لرزاند كه هر روزمان عاشوراست و سيدابراهيم كه باشى خودت را به عاشورای سال شصت و يك هجرى مى‌رسانى و فراتر از و در عاشورائيان جا مى‌گيرى و مى‌دهى ... و خوب مى‌دانى كه روز را غروبى نيست و كربلا را مرزى … سيدابراهيم كه باشى تاسوعا مهمان علمدارى و همنشين اربابت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام غروب‌هاى دلگير است، كافيست دلت گير باشد. سينه‌ات مى‌سوزد. به بى‌بى كه فكر مى‌كنى دور از همسر و برادران و پدر و مادر باشى …. و گروهى هم چشم به حريمت داشته باشند؟ نداى هل من ناصر ينصرنى سال‌هاست كه در تاريخ مى‌پيچد و مى‌پيچد ... مگر مى‌شود باشى و نشنوى ...؟ سيدابراهيم باشى و فرا خواندت براى از خواهر و دخترش و نشنوی؟ به گوشت مى‌رسد و اگر باشى ميله‌هاى را نمى‌بينى و تن را مى‌شكنى و نه با پا كه با سر مى‌روى ... سيدابراهيم كه باشى صداى مولايت و تلخى عمه‌ات آرامت نمى‌گذارد. 💚 ❤️ 🆔 @sadrzadeh1