eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
12.3هزار ویدیو
152 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
''✨💛'' - - زمانی که را بنا کرد اصلا از نذرش اطلاعی نداشت. یک روز آمد خانه و با خوشحالی گفت: یک هیئت به اسم حضرت ( ع) زدم. 🌷خیلی خوشحال شدم و در چشم هایم جمع شد. وقتی دید دارم گریه می کنم با تعجب علتش را پرسید؟😔 اشک هایم را پاک کردم و گفتم: آخه تو رو نذر عمویم عباس(ع) کردم 🙏🌹 حالا خوشحالم که این کاروکردی . 🌷ازآنجا متوجه شدم که حسابی مصطفي را دارند. برای مصطفي خیلی اتفاقهای می افتاد و همیشه ختم بخیر می شد.🌹 🌷همیشه برایم عجیب بود که چقدر درمعرض خطر بوده و همیشه به خیر گذشته. کنجکاو حکمت خدا می شدم..... حالا خوب دلیلش را می فهمم. مصطفی را برای خاندان آل علی علیه السلام انتخاب کرد. - - 🌸⃟♥️¦⇢ ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
نُـــهُمین روز رسید و دلِ ما پُراحساس پَرزدورفت وگره خوردبه ضَریحِ (ع) بیاد شهیدی که ابالفضلی بود و ابالفضلی شهیدشد💔 شهیدحامد جوانی کانال شهیدمصطفی صدرزاده❤️ @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
💠مصطفی و نذرش🙏 زمانی که را بنا کرد اصلا از نذرش اطلاعی نداشت. یک روز آمد خانه و با خوشحالی گفت: یک هیئت به اسم حضرت ( ع) زدم. 🌷خیلی خوشحال شدم و در چشم هایم جمع شد. وقتی دید دارم گریه می کنم با تعجب علتش را پرسید؟😔 اشک هایم را پاک کردم و گفتم: آخه تو رو نذر عمویم عباس(ع) کردم 🙏🌹 حالا خوشحالم که این کاروکردی . 🌷ازآنجا متوجه شدم که حسابی مصطفي را دارند. برای مصطفي خیلی اتفاقهای می افتاد و همیشه ختم بخیر می شد.🌹 🌷همیشه برایم عجیب بود که چقدر درمعرض خطر بوده و همیشه به خیر گذشته. کنجکاو حکمت خدا می شدم..... حالا خوب دلیلش را می فهمم. مصطفی را برای خاندان آل علی علیه السلام انتخاب کرد. 🌷 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهدا🌹 زندگی در شهریار ، تاسیس هئیت حضرت علیه السلام🙏 مصطفي ساله بود که جذب بسیج شد و آنقدر برایش جذاب بود که خودش هم نیرو جذب می کرد.🌹 آنقدر خوب با دیگران مخصوصا بچه ها برخورد می کرد که در سن خیلی کم شد و در سن هفده سالگی خودش حضرت عباس ( ع) را بنا کرد.🌹 زمانی که هئیت راه افتاد؛ هر هفته ها مراسم داشت. می گفت: باید شام بدم. تعجب کردم و گفتم: هزینه اش زیاد میشه؛ ممکن نتونی از پسش بر بیایی. اما پافشاری می کرد و می گفت: مامان ، خدا بزرگه . ❤️🙏 بخاطر اینکه هزینه برایش زیاد نشود خودم هم در پخت غذا و تهیه مواد اولیه کمک می کردم. وقتی پرسیدم که چرا آنقدر داری حتما شام بدهی جواب داد: به دو دلیل، یکی اینکه اونجا از نظر مادی منطقه ضعیفی است و هم اینکه بتونن یک وعده غذای گرم بخورن باید خدا را شکر کرد. دوم اینکه کسی که غذای امام بخوره ایمن میشه و ان شاالله گناه نمیکنه.🙏 خیلی معتقد بود ومقید بود تا مسائل شرعی را رعایت بکند.💐 ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮ ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهدا🌹 مصطفی و نذرش🙏 زمانی که را بنا کرد اصلا از نذرش اطلاعی نداشت. یک روز آمد خانه و با خوشحالی گفت: یک هئیت به اسم حضرت ( ع) زدم. 🙏 خیلی خوشحال شدم و در چشم هایم جمع شد. وقتی دید دارم گریه می کنم با تعجب علتش را پرسید؟😔 اشک هایم را پاک کردم و گفتم: آخه تو رو نذر عمویم عباس کردم ،🙏🌹 حالا خوشحالم که این کاروکردی . ازآنجا متوجه شدم که حسابی هوای مصطفي را دارند.🙏 برای مصطفي خیلی اتفاقهای می افتاد و همیشه ختم بخیر می شد.🌹 همیشه برایم عجیب بود که چقدر درمعرض خطر بوده و همیشه به خیر گذشته. کنجکاو حکمت خدا می شدم..... حالا خوب دلیلش را می فهمم. مصطفی را برای خاندان آل علی علیه السلام انتخاب کرده بود.🙏🌹 ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮ ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
‍ 🗞‌ برشى از مطلب گردآورى شده توسط شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) در رثاى همسنگر شهيدش مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم)؛ ⚫️ «سيدابراهيم» مى‌درخشيد و ما زخميان با شما مى‌گردد ... تو هميشه زنده‌اى و ما زندگانی بيش نيستيم ... جان، جهانى رها در صدايت بود و شرمگين از پروازت … به سرسبزى نخل … به اين آيه‌ها تناور … دلا، گر نه‌اى سنگ، بياور … دنياى تو بودند و ، ولى باید باشی تا به آسانى از آنها بگذرى … كل يوم و كل عرض … و اين جمله‌ايست كه پشت و شيطانيان را مى‌لرزاند كه هر روزمان عاشوراست و سيدابراهيم كه باشى خودت را به عاشورای سال شصت و يك هجرى مى‌رسانى و فراتر از و در عاشورائيان جا مى‌گيرى و مى‌دهى ... و خوب مى‌دانى كه روز را غروبى نيست و كربلا را مرزى … سيدابراهيم كه باشى تاسوعا مهمان علمدارى و همنشين اربابت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام غروب‌هاى دلگير است، كافيست دلت گير باشد. سينه‌ات مى‌سوزد. به بى‌بى كه فكر مى‌كنى دور از همسر و برادران و پدر و مادر باشى …. و گروهى هم چشم به حريمت داشته باشند؟ نداى هل من ناصر ينصرنى سال‌هاست كه در تاريخ مى‌پيچد و مى‌پيچد ... مگر مى‌شود باشى و نشنوى ...؟ سيدابراهيم باشى و فرا خواندت براى از خواهر و دخترش و نشنوی؟ به گوشت مى‌رسد و اگر باشى ميله‌هاى را نمى‌بينى و تن را مى‌شكنى و نه با پا كه با سر مى‌روى ... سيدابراهيم كه باشى صداى مولايت و تلخى عمه‌ات آرامت نمى‌گذارد. 💚 ❤️ 🆔 @sadrzadeh1