eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
93 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 یکباره از فاصله دور به سمت خط می امدیم .یک خاکریز به سمت خط مقدم کشیده شده بود.احمد اقا از بالای خاکریز حرکت میکرد.ما هم از پایین خاکریز می آمدیم. فرمانده گروهان از دور شاهد حرکت ما بود. یکدفعه فریاد زد: برادر نیّری بیا پایین الان تیر می‌خوری. احمد آقا سریع از بالای خاکریز پایین امد. همین که کنار من قرار گرفت گفت: من تو این منطقه برام هیچ اتفاقی نمیفته. محل شهادت من جای دیگری است.! چند روز بعد دیدم خیلی خوشحاله. تعجب کردم و گفتم: برادر نیّری ندیده بودم انقدر شاد باشی؟! گفت: من تو تهران دنبال یک کتاب بودم ولی پیدا نکردم. اما این جا توانستم این کتاب رو پیدا کنم. بعد دستش را بالا اورد.کتاب "سیاحت غرب" در دست احمد آقا بود. 🌹 هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🔶 ▶️ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 راوی: رحیم اثنی عشری 💠خدا را شکر می کنم. من در آن روزها یک دفترچه همراهم داشتم که کوچکترین وقایع را یاد داشت می کردم. حدود سه دهه از آن زمان گذشته اما گویی همین دیروز بود که... ✨اواسط بهمن از منطقه پدافندی مهران به دوکوهه برگشتیم. بوی عملیات را همه حس می‌کردند. یک شب برادر مظفری جانشین گردان برای ما صحبت کرد.ایشان گفت که با پایان یافتن زمان حضور شما در جبهه، می توانید تسویه کنید و برگردید اما عملیات نزدیک است. اگر بمانید بهتر است. ✨اکثر بچه‌ها گفتند می مانیم. اما چند نفری از ما جدا شدند.من اعتقاد دارم گردان ما غربال شد چون کسانی از ما جدا شدند که هیچ بویی از معنویت نداشتند! ✨یادم هست که ۱۵بهمن، ما را به اردوگاه عملیاتی بردند. یک هفته آن جا بودیم. خبر شروع عملیات والفجر۸ را در بیستم بهمن، همان جا شنیدیم. دو روز بعد ما به آبادان رفتیم. روز بعد ما را به سوله کنار اروند آوردند. روز ۲۴بهمن ما را به آن سوی اروند منتقل کردند. دو شب در سنگر‌های پشتیبانی حضور داشتیم. ✨به ما گفتند: مرحله دوم عملیات در راه است.این مرحله بسیار سخت تر از حمله اول است چون دشمن در هوشیاری کامل است. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓ @sadrzadeh1 ┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_هفت
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💫شهید احمدعلی نیری💫 ادامه قسمت قبل 🌷شب۲۷بهمن بود.برادر نیّری وصیت نامه خود را نوشت.موقع غذا یک بسته حلوا شکری را باز کرد و گفت: بچه‌ها بیایید حلوای خودمان را قبل از شهادت بخوریم! 🌾نماز مغرب و عشا که تمام شد آماده حرکت شدیم.فرمانده گردان و مسئول محور برای ما صحبت کردند.گفتند: شما از پشت منطقه عملیاتی باید حرکت خود را آغاز کنید. 🌷شما مسیر جاده خور عبدالله را جلو می روید، از کار باتلاق‌ها عبور می کنید و از مواضع گردان حمزه هم رد می شوید. 🌾کمی جلوتر، به یک پل مهم می رسید، این پل باید منهدم شود.چون در ادامه عملیات احتمال دارد که نیروهای زرهی دشمن با عبور از این پل نیروهای ما را محاصره کنند. 🌷صحبت‌های فرمانده به پایان رسید.اما با توجه به هوشیاری دشمن و شدت آتش، احتمال موفقیت ما کم بود.برای همین گردان دیگری برای پشتیبانی گردان ما آماده شد. 🌾شرایط بدی در خودم احساس می کردم.مسئول دسته ما، رو به من کرد و گفت: دوست داری شهید بشی؟ گفتم: هرچی خدا بخواد.من اومدم که وظیفه‌ام رو انجام بدم. گفت: پس هیچی، مطمئن باش شهید نمی شی. برای شهادت باید التماس کرد.کسی همینطوری شهید نمیشه. حرکت گردان آغاز شد. هیچکس نمی دانست تا ساعاتی دیگر چه اتفاقی می افتد... 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💠گردان ما با عبور از نخلستان‌ها خودش را به جاده مهم خور‌عبدلله رساند. حرکت نیروها پشت سرهم در یک ستون آغاز شد. ☘برادر میرکیانی جانباز بود و نمی‌توانست پا به پای بچه‌ها حرکت کند‌، برای همین برادر مظفری گردان را هدایت می‌کرد. 💠رسیدیم به مواضع بچه‌های گردان حمزه. بارش خمپاره در اطراف ما شدت یافته بود‌. اکثر خمپاره‌ها داخل منطقه باتلاقی می‌خورد و منفجر نمی‌شد! ☘آن‌شب دسته سی نفره ما در سر ستون گردان حرکت می کرد. برادر نیّری هم که جانشین مسئول دسته بود جلوتر از بقیه قرار داشت.ما به سلامت از این مرحله گذشتیم. 💠ساعتی بعد با سکوت کامل خودمان را به مواضع دشمن نزدیک کردیم. صدای صحبت عراقی‌ها را می‌شنیدم. در زیر نور منور‌ها سنگر‌های تیربار دشمن را در دوطرف جاده می دیدم. نفس در سینه من حبس شده بود... بچه‌ها همین طور از راه می‌رسیدند و پشت سرهم می‌نشستند. 🌾یاد ساعتی قبل افتادم که همه‌ی بچه‌ها از هم حلالیت می‌خواستند‌‌. یعنی کدام از بچه‌ها امشب به دیدار مولایشان نائل می‌شوند!؟ 🔶ادامـــــه دارد...↩️ هرشب با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓ @sadrzadeh1 ┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🥀شهید گمنام🥀: #قسمت_هشتاد_و_دوم ادامه قسمت قبل 💠 در همین افکار بودم که یک منور بالای سر ما روشن شد!
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 🌷دستنوشته‌های شهید و خاطرات دوستان🌷 💠کل دوران حضور احمداقا در جبهه سه ماه بیشتر نشد. درست زمانی که دوره‌ی سه ماهه‌ی ایشان تمام شد و قرار بود کل گردان برگردند ، عملیات والفجر۸آغاز شد از حال و هوای احمداقا در آن دوران اطلاع زیادی در دست نیست. هرچه بعدها تلاش کردیم تا ببینیم کسی در جبهه با ایشان دوست بوده، اما کسی را پیدا نکردیم. 💠ما به دنبال خاطراتی از جبهه‌ی ایشان بودیم. اما چیزی به دست نیاوردیم، زیرا احمداقا بر خلاف بقیه‌ی دوستان به گردانی رفت که هیچ آشنایی در اطرافش نباشد! 💠در مدت حضور در جبهه کسی او را نمی‌شناخت، لذا از این لحاظ راحت بود! او می‌توانست به راحتی مشغول فعالیت‌های معنوی خود باشد، و این نشانه‌ی اهل معرفت است که تنهایی و گمنامی را به شهرت و حضور در کنار دوستان ترجیح می‌دهند! 💠فقط بعد از شهادت ایشان، یکی از رزمندگان به مسجد آمد و ماجرای شهادت ایشان را برای ما تعریف کرد. بسیاری از دوستان به دنبال درک روحیات احمداقا در جبهه بودند آن ها می گفتند: ✨انسان‌های عادی وقتی در شرایط دوران جهاد قرار می گیرند بسیار تغییر می کنند، حالا احمداقا که در داخل شهر مشغول سلوک الی الله بود چه حالاتی در جبهه داشته است؟! 🔷در یکی از نامه‌هایی که احمداقا برای دوستش فرستاده بود آمده: 🔹جبهه آدم می سازد.جبهه بسیار جای خوبی است برای اهلش! یعنی کسی که از این موقعیت استفاده کند، و جای خوبی نیست برای نا اهلش!🔹 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 ادامه قسمت قبل 🌷دفترچه خاطراتی که از احمداقا به جامانده و بعد از سال‌ها مطالعه شد کمی از حالات معنوی او در دوران جهاد را بازگو می کند ✨احمداقا در جایی از دفتر خود نوشته است: ▫️روز یکشنبه مورخ۱۳۶۴/۱۰/۲۹ درسنگر نزدیک سحر در عالم خواب دیدم که آقای حق شناس با دعاهایش نمی گذاشت ما شهید شویم. خیلی به آقا تضرع و زاری کردم، آقا خیلی صورت پر نور و مهربانی داشت و به من خیلی احترام خاصی گذاشت. یادر جایی دیگر آورده است: 🔸در شب۱۳۶۴/۱۱/۱۴ در خواب دیدم که امام خمینی با حالت خیلی عزادار برای آیت الله قاضی ناراحت است و در هنگام سخنرانی هستند و حتی.....« مفهوم نیست این قسمت» در همان شب برای آیت الله قاضی نماز خواندم و فیض عظیمی خداوند در سحر به ما داد. الحمدلله 🔶ادامـــــه دارد...↩️ هرشب با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓ @sadrzadeh1 ┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ 💫شهید احمدعلی ن
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 ادامه قسمت قبلی 🌷احمداقا در ادامه‌ی خاطرات می نویسد: 💮روز چهارشنبه می‌خواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به حضرت(عج)افتاد.... تاریخ۱۳۶۴/۱۱/۱۶ پادگان دوکوهه «خوشبحالت احمد آقا...😭» 🌷در جایی دیگر از این دفتر آورده: ✨در روز جمعه در حسینیه‌ی حاج همت پادگان دو کوهه در مجلس آقا امام زمان(عج) گریه ‌زیادی کردم. بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همه‌ی اشکی که ریختم یک قطره‌اش به زمین نریخته! گویا ملائک همه‌ را باخود برده بودند. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 خبر شهادت ✨راوی: مادرشهید✨ 💠سه ماه بود که احمدبه جبهه رفته بود.به جز یکی دو نامه، دیگر از او خبر نداشتیم.نگران احمدبودم، به بچه‌ها گفتم: خبری از احمد ندارید؟ من خیلی نگرانم. ✨یک روز دیدم رادیو عملیات پخش می کند.نگرانی من بیشتر شد.ضربان قلب من شدیدتر شده بود. 🌿مردم از خبر شروع عملیات خوشحال بودند، اما واقعا هیچکس نمی تواند حال و هوای مادری که از فرزندش بی خبر است را درک کند. 💠همه می دانستند احمدبهترین و کم‌آزارترین فرزند من بود.خیلی او را دوست داشتم. حالا این بی خبری خیلی من را نگران کرده بود، مرتب دعا می‌خواندم و به یاد احمدبودم. 🌿تا اینکه یک شب در عالم خواب دیدم کبوتری سفید🕊‌ روی شانه‌ی من نشست، بعد کبوتر دیگری🕊در کنار او قرار گرفت و هردو به سوی آسمان پر کشیدند حیرت زده از خواب پریدم، نکند که این دومین پرنده، نشان از دومین شهید خانواده ماست؟!اما نه، ان شاالله احمد سالم بر‌می گردد. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓ @sadrzadeh1 ┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 ادامه قسمت قبل 💠دوباره‌خوابیدم.این‌بار چیز عجیب‌تری دیدم. این بار مطمئن شدم که دیگر پسرم را نخواهم دید. در عالم رویا مشاهده کردم که ملائکه‌ی خدا به زمین آمده بودند! 🌿هودج یا اتاقکی زیبا که در روزگار قدیم توسط پادشاهان از آن استفاده می شد در میان دستان ملائکه است. 💠آن‌ها نزدیک ما آمدند و پسرم احمدعلی را در آن سوار کردند، بعد هم همه‌ی ملائک به همراه احمد به آسمان‌ها رفتند‌. 🌿روز بعد چند نفر از همسایه‌ها به خانه‌ی ما آمدند و سراغ حسین آقا را می گرفتند! گویا شنیده بودند که شهید محلاتی شهید شده و فکر می کردند حسین آقا همراه ایشان بوده. 🌷من گفتم حسین آقا در خانه است.من ناراحت احمدعلی هستم. آن روز مادر شهید جمال محمدشاهی را دیدم، این مادر گرامی را از سال‌ها قبل در همین محل می شناختم.ایشان سراغ احمدعلی را گرفت، گفتم: بی خبرم.نمی دانم کجاست. سیده خانم، مادر شهید جمال، هم رویای عجیبی دیده بود که بعدها برایم تعریف کرد. 💠ایشان گفت:« درعالم خواب، به نماز جمعه‌ی تهران رفته بودیم، آن قدر جمعیت آمده بود که سابقه نداشت. بعداعلام کردند که امام زمان(عج)تشریف آوردند و می‌خواهند به پیکر یکی از شهدا نماز بخوانند! من با سختی جلو رفتم.وقتی خواستند نام شهید را بگویند خوب دقت کردم.از بلندگو اعلام کردند: شهید احمدعلی نیری». 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 ادامه قسمت قبل 💠خلاصه همان روز بود که دیدم رفت و آمد در اطراف خانه‌ی ما زیاد شده. پسرم مرتب می آمد و می رفت. 🌷ظهر بود که از اخبار شنیدیم هواپیمای حامل شهید محلاتی مورد هدف قرار گرفته و ایشان به شهادت رسیده‌اند. و بعد هم آمدند منزل ما و خبر شهادت احمدعلی را اعلام کردند. 💠مراسم تشییع و تدفین و ختم احمد با حضور حضرت آیت الله حق شناس و عبارتی که ایشان در وصف پسرم فرمودند خیلی عجیب شده بود. 🌷بعد از اینکه حضرت آقای حق شناس این حرف‌ها را زدند، دوستان احمد هم آمدند و کراماتی که از او دیده بودند نقل کردند. 🌷عجیب اینکه پسر من در خانه که بود یک زندگی بسیار عادی داشت.اما هیچ گاه از او مکروه ندیدم، چه رسد به گناه! احمد رفت، اما می دانستم که او اهل این دنیا نبود. او در این جهان ماندنی نبود.او هرلحظه آماده‌ی رفتن بود. خدا هم او را در جوانی به نزد خود برد. 💠بعد از احمد تمام آنچه از او مانده بود را جمع کردیم، چندین جلد کتاب بود که همه‌ را به حوزه‌ی قم تحویل دادیم. 🌷یکی از علما می گفت: این کتاب‌ها برای چه کسی بوده؟این ها حتی برای طلبه ها سنگین است! 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓ @sadrzadeh1 ┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ 💫شهید احمدعلی
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 راوی: حاج مرتضی نیّری 💠نوروز سال ۱۳۶۵از راه رسید.مراسم چهلم احمداقا نزدیک بود، برای همین به همراه مجید رفتیم برای سفارش سنگ قبر. 🌷عصر یکی از روزهای وسط هفته با ماشین راهی بهشت زهرا(س) شدیم. سنگ قبر و تابلوی آلمینیومی بالای مزار را تحویل گرفتیم، بعد کمی سیمان و مصالح خریدیم و سریع به قطعه۲۴رفتیم. 🌷کسی در بهشت زهرا(س)نبود.نم نم باران هم آغاز شده بود.با خودم گفتم: کاش یکی دو نفر دیگه هم برای کمک می آوردیم. ☘همان موقع یک جوان، که شال سبز به گردن انداخته بود، جلو آمد و سلام کرد!! بعد گفت:اجازه می دید من هم کمک کنم؟ 🌷ما هم خوشحال شدیم و گفتیم: بفرمایید. 💠من همینطور که مشغول کار بودم خاطراتی که با احمداقا داشتم را مرور می کردم. 🌷من پسرعمو و داماد خانواده‌ی آن ها بودم.از زمان کودکی هم باهم بودیم. هر بار که به روستای آینه ورزان می رفتیم شب و روز باهم بودیم. 🌷احمد در دوران کودکی خیلی جنب و جوش داشت، به راحتی از دیوار بالا می رفت. فوتبال خوبی داشت و... اما وقتی نوجوان شد در مسیر معنویات قرار گرفت... 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 حاج اقا حق شناس به خوبی به زندگی احمد جهت داد و او را به قله معنوی رساند. کار نصب سنگ قبر انجام شد.برای اینکه تابلوی بالای مزار را نصب کنیم باید کمی از بالای قبر را گود میکردیم تا پایه های تابلو در زمین قرار گیرد. باران شدید شده بود.لحظات غروب بود.خاک انجا هم سست بود.من روی زمین نشستم و با دست مشغول کندن شدم. گودال عمیقی درست شد دست من تا کف گودال می رفت و خاک ها را بیرون میریخت.اما دیدم یک سنگ جلوی کار مرا گرفته... این قدر فکرم مشغول بود ک فکر نکردم گودال خیلی عمیق شده و ممکن است به محل قبر برسم.! دور سنگ را خالی کردم و ان را بیرون کشیدم. در آن لحظات غروب یم دفعه دیدم زیر سنگ خالی شد.! با تعجب سرم را پایین اوردم.دیدم سنگی که در دست من قرار دارد از سنگ بالای لحد است و اکنون یک راه به داخل قبر ایجاد شده...! رنگم پریده بود.چرا من دقت نکردم؟برای چی این قدر اینجارا گود کردم؟؟ همین که خواستم سنگ را به سر جایش قرار دهم ان چنان بوی خوشی به مشامم خورد که تا امروز هنوز شبیه آن را حس نکرده ام! می خواستم همین طور سرم را داخل گودال نکه دارم..... ❄️هدیه به روح پاکش صلوات❄️ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @sadrzadeh1
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 #قسم
یادی از برادر بارها دیده بودم که تابلویی به دست می گرفت و در تجمعات دانشجویی شرکت می کرد. او از بنیان گذاران گروه دانشجویان پیرو خط امام بود. وارد جمع گروه های کمونیستی میشد. شروع می کرد با آن ها بحث کردن. کسی تاب مقابله با استدلال های قوی و فن بیان او را نداشت. او به حق یکی از ذخایر انقلاب بود. مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که ضد انقلاب محیط دانشگاه را هدف قرار داده بود. درگیری به این محیط علم و دانش کشیده شد. می خواستند دانشگاه تربیت معلم در مرکز تهران را تصرف کنند. اما به آنها اجازه نداد. با جمعی از دوستان هم فکر خود در آنجا مشغول مقاومت شد. دانشگاه تربیت معلم تهران از گزند حمله مخالفان در امان ماند. حالا ساختمانی که از آن محافظت میکرد به نام خودش نام گذاری شده. به نام شهید حمید رضا نیّری.... 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 🔶 ↪️ ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 جنگ افغانستان اغاز شد. کشور اسلامی همسایه ما مورد حمله قرار گرفت.به یاری آنها رفت.می گفت: اسلام مرز ندارد.با پسر عمویش راهی دیار غربت شد. مدتی بعد برگشت. اما پسر عمویش محمد حسین در این نبرد به شهادت رسید.پیکر او هرگز بازنگشت. ضد انقلاب شهر های ایران را نا امن کرده بود.برای برنامه تبلیغی و دفاع از نظام راهی شمال کشور شد. در ان سالها لحظه ای ارامش نداشت. قلب تپنده او برای انقلاب و اسلام می تپید.با شروع جنگ از خانواده خداحافظی کرد.به ابادان رفت و به نیروهای ارتش پیوست. اما مدتی بعد از انها جدا شد و به نیرو های سید مجتبی هاشمی پیوست... 🔶 ↪️ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @sadrzadeh1 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
#قسمت_صدم #ادامه_قسمت_قبل یادی از برادر بارها دیده بودم که تابلویی به دست می گرفت و در تجمعات دانشج
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 روزهای اول جنگ بود و مناطق عملیاتی بسیار ناهماهنگ. تنها گروه جنگ‌های نامنظم بود که در خوزستان فعالیت می‌کرد. به آن ها پیوست و با دوستانش جلوی پیشروی ارتش عراق را گرفت. حمیدرضا در یکی از روزهای سرد زمستان ۱۳۵۹ به آرامش رسید.❤️ او پس از مبارزه‌ای سخت و نفس‌گیر در کنار جاده‌ی آبادان ماهشهر به شهادت رسید.🌷 پیکر حمیدرضا تا سال بعد در مناطق عملیاتی ماند. با عملیات شکستن حصر آبادان پیکر او پیدا شد. اکنون حمیدرضا نیری در اطراف مزار برادر در قطعه ۲۴ بهشت زهرا آرمیده است. تا روزی که برای یاری امام منتظر از جا برخیزد.🌷 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 🍂یکی از کارهای زیبایی که احمد آقا برای دوستان و شاگردانش انجام می داد نوشتن نامه بود. این نامه ها سرشار از ارشادات عرفانی و معرفتی بود.🌷 در ادامه نامه ای که را که سال 1362 برای آقای ماشاءالله محمدشاهی ارسال شده است، به اختصار می خوانیم؛ 👌اما به اعتقاد همه دوستان این نامه ها گویی برای امروزه‌ی ما نگارش شده. پس وقتی به این نامه ی عارفانه نظر می‌افکنید به این دیدگاه باشید که احمد آقا این نامه را برای ما نوشته است.❤️ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً (سوره اسراء :79) و قسمتی از شب را (از خواب برخیز) و قرآن (و نماز) بخوان این یک وظیفه ی اضافی برای توست. امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برساند. 💠مردی از امیرالمومنین ع از پاداش آن که شب به پا خیزد تا (نماز و قرآن) بخواند پرسید. آن حضرت در جواب مرد فرمودند: مژده اش بده که هرکس یک دهم شب را با اخلاص به خاطر جلب رضای پروردگار نماز بگذاردپروردگار به فرشتگانش می‌فرماید: از برای بنده ی من بنویسید پاداشی به شماره هر چه نی و خار و چراگاه و... است. ✨کسی که یک نهم شب را نماز بگذارد پروردگار به او دعای مستجاب عطا می فرماید و روز قیامت نامه عملش را به دست راستش می دهد. ✨کسی که یک هشتم شب را نماز بگذارد، در روز رستاخیز از قبرش که بیرون می آید صورتش مانند شب چهارده است و به همراه امان یافتگان از صراط می گذرد. ✨کسی که یک هفتم شب را نماز بگذارد از توبه کنندگان محسوب می شود و گناهان گذشته او آمرزیده می شود. ✨کسی که یک ششم شب را نماز بگذارد با ابراهیم خلیل در جایگاه مخصوصش همراهی می کند. ✨کسی که یک پنجم شب را نماز بگذارد در صف مقدم پیروزمندان قرار می گیرد. تا آنکه چون باد از پل صراط می گذرد و بدون حساب داخل بهشت می شود... 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @sadrzadeh1 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ #قسمت_صد_و_دوم
🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 ✨و کسی یک چهارم شب را نماز بگذارد فرشته‌ای نمی‌ماند مگر آنکه به مقام و منزلت او نزد پروردگار حسرت می‌برد و گفته می‌شود از هر کدام از درهای هشت گانه بهشت می‌خواهی وارد بهشت شو.🌸 ✨کسی که یک سوم از شب را نماز بگذارد اگر هفتاد هزار بارِ طلایش بدهند، با پاداش او برابر نخواهد بود و این کار افضل است از اینکه هفتاد بنده از اولاد اسماعیل آزاد کرده باشند.🌼 ✨کسی که یک دوم شب را نماز گذارد به اندازه ریگ بیابان از برای او حسنه است که کمترین حسنه‌اش یازده برابر از کوه احد سنگین‌تر است.🌺 💫✨و کسی که یک شب تمام به نماز ایستد، در حال تلاوت کتاب پروردگار عزوجل و در رکوع و سجود و ذکر باشد چنان پاداشی به او داده می‌شود که کمترین آن‌ها این است که مانند روزی که مادرش او را زایید از گناهان بیرون می‌رود🌷 و به شماره‌ی مخلوقات پروردگار برای او حسنه نوشته می‌شود و به همین اندازه درجه برای او منظور می شود و...🌻 🌾و چون سر از خاک برآورد از جمله ایمنی یافتگان خواهد بود و پروردگار تبارک و تعالی به فرشتگانش می‌فرماید: 🍀ای فرشتگان من، بنده‌ی مرا بنگرید که شبی را به خاطر رضای من بیدار مانده او را در بهشت فردوس جا دهید.❤️ و برای او در بهشت صدهزار شهر است که در هر شهری همه آنچه دلها بخواهد و دیده‌ها از آن لذت برد و به خاطر کسی خطور نکند مهیا است.💕 و همه‌ی اینها نیمی از کرامت‌ها و افزایش‌ها و مقام‌های قربی است که برای او آماده کرده‌ام.🍀 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 ✨🍀توصیف از لسان مبارک شهیدنیری🍀✨ 💕ای خدای ارحم الراحمین به من رحم کن. هنگامی که از میان شعله‌های آتش دوزخ فریادی برآید که (احمد نیری) کجاست؟😱😢 ⚡️همان کسی که با آرزوهای دراز و امروز و فردا کردن وقت گذرانی کرد و در کارهای زشت، عمر خود را تلف کرد.😔 🌱پس از این آواز، ماموران دوزخ با عمود آهنین شتابان و هول انگیز به سوی من آیند و مرا کشان کشان به سوی عذابی سخت برده و با سر در قعر دوزخ اندازند😰 🌴و می‌گویند بچش! که تو همانی که در دنیا آن چنان خود را عزیز و گرامی می‌داشتی😢 🌿و (من را) در جایی مسکن دهند که اسیر در آنجا برای همیشه اسیر است و آتش آن همواره شعله ور. 🍁نوشابه آنجا جحیم و جایگاه همیشگی‌ام دوزخ و حمیم باشد. شعله‌های فروزان مرا از جای بر کند ولی قعر دوزخ باز مرا در کام خود کشد. نهایت آرزویم آن باشد که بمیرم ولی از مرگ خبری نباشد.😭 🌾پاهایم بر پیشانی بسته شده و روی من از ظلمت گناه سیاه گشته، به هر طرف که روم فریادی می‌کشم. 🍂به هر سو رو آورم صیحه زنم که؛ ای مالک، وعده‌های عذاب درباره‌ی من محقق شده. ای مالک، ازسنگینی زنجیرهای آهنین توان ما از دست رفته است، ای مالک پوست‌های تن ما کباب شده، ای مالک ما را بیرون بیاور که دیگر به کارهای زشت باز نخواهیم گشت.😩 ⭕️پاسخ بشنوم که هرگز! اکنون هنگام امان یافتن نیست و از این جایگاه ذلت، روی تافتن نیست، زبان در کشید و سخن نگویید.🤐 ❌اگر به فرض محال از اینجا بیرون روید، باز به همان اعمال زشتی که از آن‌ها نهی شده بودید بازخواهید گشت.😡 🔸پس از این جواب به کلی ناامید می‌شوم و تاسف شدید و پشیمانی دردناک به من دست دهد، به رو در آتش بیفتم.💔 🔥بالای سر ما آتش، زیر پای ما آتش، سمت راست ما آتش، سمت چپ ما آتش، غرق در آتش. خوراک ما آتش، نوشابه ما آتش، بستر ما آتش، جامه ما آتش... آتش.😰 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @sadrzadeh1 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_صد_و_چهارم #ادا
🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 🌸🌸🌸 پس از عرض سلام خدمت برادر گرامی و عزیزم ماشاءالله محمدشاهی امیدوارم حالت خوب باشد و در پناه حق تعالی، معرفت الهی را کسب کرده باشی. ماشاءالله جانم، همان طوری که به عرضتان رساندم انسان باید حق تعالی را خوب بشناسد. وقتی که حق تعالی را شناخت دنبال اطاعت و بندگی او می رود. اما بعضی از ما خوب پروردگار را نشناختیم. با فکر خودمان اعمالی از ما سر می زند که اگر این اعمال را انجام دهیم به پروردگار نزدیک می شویم، ولی این طور نیست. بلکه هر لحظه از که این اعمال را انجام دهیم از حق تعالی دورتر می شویم. پس برادرم باید بیاییم و بسنجیم، اعمالی که ما از صبح تا شب و یا از شب تا صبح انجام می دهیم خوب وارسی کنیم. ماشاءالله، این چندین ساعت که در پیش تو بودم خیلی از دستت ناراحت شدم؛ چون کلی اخلاق تو فرق کرده! ماشاءالله خیلی عقب افتادی. بکوش، خودت را نجات بده. اگر باز تنبلی به خرج دهی، عقب تر می افتی. آن وقت است که آن طور که پروردگار (باید) به شما عنایت بکند نمی کند. آن وقت است که گرفتار نفس و شیاطین می شوی. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @sadrzadeh1 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ 🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 🌸🌸🌸 ماشاءالله فکر کنم (علت این مشکل) در اثر برخورد با زنان است که معاشرت می‌کنی، و در اثر برخورد با برادرانی است که هنوز در دامن نفس غوطه‌ور هستند. وقتی به برادران هم سن خودت می‌رسی عوض اینکه یک چیزی یاد بگیری و یا یاد بدهی، همه‌اش در خنده‌های بیهوده و صحبت‌هایی که شما را سرگرم کند و حرف‌هایی که حجاب می‌آورد مشغول هستی! یا اینکه در تنهایی که هستی عوض اینکه به پروردگار قرب پیدا کنی با فکرهای بیهوده وقت خود را می‌گذرانی. ماشاءالله یک فکری کن. یک کمی به عقب برگرد. ببین وقتی در تهران پیش رفقا و دوستانت بودی چه عنایتها داشتی، چقدر در یاد پروردگار بودی. هر روز حداقل چیزی یاد می گرفتی و یا به کسی چیزی یاد می دادی. اما حالا نه! به جای اینکه وقتی با کسی هم صحبت می شوی و چیزی (برای گفتن) نداری سکوت کنی، مدام حرف می زنی، ماشاءالله، خیلی ناراحت می شوم که تو را این گونه ببینم. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @sadrzadeh1 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_صد_و_ششم #ادامه_
🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 🌸🌸🌸 خیلی از دستت ناراحت شدم. وقتی (فلانی) در ماشین به من گفت: ماشاءالله مدتی است با من حرف نمی زند و حتی وقتی سلام می کنم جواب سلام مرا نیز نمی دهد. آیا ماشاءالله این طوری است؟ به خدا قسم اگر این گونه باشی، از پروردگار به دور هستی. آیا می خواهی... را به تو معرفی کنم. او کسی است که پروردگار به خاطر او مباهات می کند. او کسی است که امام زمان (عج) از او راضی و خشنود است... آن وقت توی بدبخت با او حرف نمی زنی؟ تو عوض اینکه مباهات کنی که پروردگار همچنین کسی نصیب شما کرده، از او جدا شده ای؟ آیا خجالت نمی کشی؟ آیا از پروردگار که این قدر حب تو را در دل مردم و دوستانت گذاشته و احترام تو را نزد مردم حفظ کرده خجالت نمی کشی؟ راستی جای شرم است. راستی جای خجالت است برای تو که این گونه باشی! ماشاءالله بدان اگر او را دیدی و دست و صورت او را نبوسی و از او معذرت خواهی نکنی، دیگر حقی که تو بر گردن من داری ادا نمی کنم، برو خجالت بکش... اگر بشنوم که از او هنوز جدا هستی، از پروردگار می خواهم که تو ار هدایت کند. که شاید مقام او را در خواب ببینی و وقتی که فهمیدی از پروردگار تشکر کنی که همچنین کسی نصیب شما کرده. برادرم ماشاءالله، امیدوارم که پروردگار شما را هدایت کند و همیشه در جلب رضای پروردگار باشی. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @sadrzadeh1 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 🌸🌸🌸 همان طور که در «روستای رینه» به شما گفتم، خیلی کارهای بچه گانه که در شأن تو نیست انجام می دهی. آن ها را کمتر کن. ان شاءالله پیروز می شوی. در جایی که خیلی پرده، بین تو و پروردگارت حائل می شود، نگاه کن ببین حرفی که می زنی آیا نفعی دارد یا نه؟! ماشاءالله از چیزی که به درستی آن را نمی شناسی طرفداری نکن. وقتی که خواستی از کسی طرفداری کنی خوب او را بشناس و کارهایش را خوب درک کن. بعدا از او طرفداری کن. ماشاءالله این را بدان وقتی که در اولین بار تو را در رینه دیدم، بالای آن پل خیلی ناراحت شدم! چون نور صورت تو خیلی رفته بود و خواستم نصیحتت کنم که نشد. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @sadrzadeh1 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_صد_و_هشتم #ادام
🥀شهید گمنام🥀: 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 🌸🌸🌸 🍃ماشاءالله جان، قرآن زیاد بخوان. کتاب درسی‌ات را هم فراموش نکن. احترام برادرانت را داشته باش. احترام دوستانت را هم داشته باش. اشتباه می‌کنی به کسی از دوستانت سوءظن پیدا نمایی. تو باید همیشه و در هرجا خودت را کوچکتر احساس نمایی. 🌿درباره‌ی... باید بروی پیش او و اگر ببینی که در گمراهی است نجاتش بدهی، نه اینکه او را ترک نمایی. همین حالا ببین چقدر عقب افتادی. آیا با کسی که از اهل دنیاست هم صحبت می‌شوی؟ پس بکوش خودت را به همان مقام قبل برسانی ☘و ماشاءالله... صحبت‌های بالا را به عمل برسان. ان شاءالله موفق شوی و ان شاءالله شیطان که تو را اسیر کرده از دست او نجات یابی. پیری و جوانی چو شب و روز بر آید ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم ☝️(عمل کن به این دو خط شعر) 🍀والسلام علی من اتبع الهدی🍀 🌺برادر کوچکت، احمدعلی نیری🌺 🔶پایان این نامه❤️ 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 🌸🌸🌸 برای احمد آقا حکم استاد را داشت. از کسانی که از خرمن وجود آیت الله حق شناس خوشه ها چیدند. او قبل از انقلاب دیپلم گرفت. از لحاظ ایمان و اعتقاد از بقیه جلوتر بود. برای پیروزی انقلاب هر چه در توان داشت به کار بست. در شجاعت و قدرت فرماندهی نظیر نداشت. به خاطر همین از مسئولین حفاظت از امام (ره) شده بود. اوایل سال 85 راهی کردستان شد. تجربیات خوب نظامی کسب کرد. همان سال کشور اسلامی افغانستان مورد حمله روس ها قرار گرفت. محمدحسین از حضرت امام کسب اجازه کرد و با دوستان خود راهی هرات افغانستان شد. می گفت اسلام مرز نمی شناسد. باید به برادرانمان کمک کنیم. در منطقه هرات نیروهای افغان را منظم و آماده مبارزه با دشمن کرد. محمدحسین وقتی مشغول مبارزه با دشمنان اسلام بود به شهادت رسید. دوستانش نتوانستند پیکر او را به عقب منتقل کنند. از محمدحسین هیچ خبری نشد. او به جرگه ی شهدای بی مزار پیوست. 🔶پایان رمان🔶 🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @sadrzadeh1 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖