✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #سی_وهشت
اگر آن روز دکتر اعصاب و روان #مرا از اتاقش بیرون نمی کرد، هیچ وقت نه من و نه ایوب برای #بستری شدن هایش زجر نمی کشیدیم.
وضعیت #عصبی ایوب به هم ریخته بود، راضی نمی شد با من ب دکتر بیاید.
خودم وقت گرفتم تا حالت هایش را برای دکتر شرح دهم و ببینم قبول می کند در بیمارستان بستریش کنم یا نه.
نوبت من شد، وارد اتاق دکتر شدم.
دکتر گفت
_پس مریض کجاست؟
گفتم:
_"توضیح می دهم همسر من..."
با صدای بلند وسط حرفم پرید:
"بفرمایید بیرون خانم...اینجا فقط برای #جانبازان است نه همسرهایشان.
گفتم:
_ "من هم برای خودم نیامدم، همسرم جانباز است. آمده ام وضعیتش را برایتان....."
از جایش بلند شد و به در اشاره کرد و داد کشید:
_"برو بیرون خانم با مریضت بیا..."
با اشاره اش از جایم پریدم.
در را باز کردم.
همه بیماران و همراهانشان نگاهم می کردند.
رو به دکتر گفتم:
_"فکر می کنم همسر من به دکتر نیازی ندارد، شما انگار بیشتر نیاز دارید.
در را محکم بستم و بغضم ترکید.
با صدای بلند زدم زیر گریه و از مطب بیرون آمدم.
#مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم که #مخصوص جانبازان #نبود.
دو ساختمان مجزا برای زن ها و مرد هایی داشت که بیشترشان یا مادرزادی بیمار بودند یا در اثر حادثه مشکلات عصبی پیدا کرده بودند.
ایوب با کسی #آشنا نبود.
می فهمید با آن ها فرق دارد. می دید که وقتی یکی از آن ها دچار حمله می شود چه کار هایی می کند.
کارهایی که هیچ وقت توی بیمارستان مخصوص جانبازان ندیده بود.
از صبح کنارش می نشستم تا عصر
بیشتر از این اجازه نداشتم بمانم.
بچه ها هم خانه #تنها بودند.
می دانستم تا بلند شوم مثل بچه ها گوشه چادرم را توی مشتش می گیرد و با التماس می گوید:
_"من را اینجا تنها نگذار"
طاقت دیدن این صحنه را نداشتم.
نمیخواستم کسی را که برایم #بزرگ بود، #عقایدش را دوست داشتم، #مرد زندگیم بود، #پدر بچه هایم بود، را در این حال ببینم
🕊🏴🌹🕊🌹🏴🕊
#سلام_بر_سه_ساله
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#نوید_صفری
همش می گفت :
توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم #رقیه_س ست.
شب سوم #محرم باهم #حرم بی بی جان بودیم ، روضه و #عزاداری که تمام شد گفت:
عجب شبی بود امشب ، انگار خود #حضرت_رقیه_س بین #عزادارا بود ... و تک بیت گر #دخترکی پیش #پدر ناز کند… را #زمزمه می کرد و با #خانم درد دل می کرد.
الحمدلله #نازدانه ارباب با همان #دستان کوچک #زخم خورده گره از کارش باز کرد و #عاقبت بخیرشد...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#ماه_محرم_امام_حسین
#محرم_حضرت_رقیه
#حجاب
#کانال_شهید_مصطفی_صدر_زاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
9.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یتیم…یتیم…💔
سفارش آخر #پدر😞
حسن…حسین…❤️
بچہیتیمایادتوننره😭
#حاج_مهدی_رسولی
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه وقتایی از کل دنیا دلت یه آغوش می خواد، یه آغوش گرم به نام پدر...🥲
#شهادت
#شهید
#مدافعان_حرم
#دلتنگی
#پدر
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه وقتایی از کل دنیا دلت یه آغوش می خواد، یه آغوش گرم به نام پدر...🥲
#شهادت
#شهید
#مدافعان_حرم
#دلتنگی
#پدر
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه وقتایی از کل دنیا دلت یه آغوش می خواد، یه آغوش گرم به نام پدر...🥲
#شهادت
#شهید
#مدافعان_حرم
#دلتنگی
#پدر
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
اردیبهشت 93 #آخرین_باری که باهم رفتیم خوزستان، 😔
دربین راه #فاطمه
می خواست نهایت استفاده را ببرد،
انگار فهمیده بود که ،فرصت زیادی برای در کنار پدر بودن نداره .💕😔
درطول مسیر هرجا که می ایستادیم برای بنزین و یا خرید،
فاطمه سریع می پرید تو #بغل_بابا ، 😭
جایی که ایستاده بودیم برای نهار و نماز ،
اسباب بازی هم داشت، #فاطمه فقط با باباش بازی می کرد 👏
آن قدر باهم #بازی کردن که نهارشون رو داخل ماشین خوردن ...❣
چه روز #زیبایی بود، فاطمه بر
شانه های #پدر وبه دور از #غم_فراق😭
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌹
خاطراتی از کودکی تا شهادت شهید مصطفی صدر زاده از زبان مادر بزرگوار و عزیزشان🌷
#شهیدمصطفیصدرزاده
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مصطفی_باصفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
اردیبهشت 93 #آخرین_باری که باهم رفتیم خوزستان، 😔
دربین راه #فاطمه
می خواست نهایت استفاده را ببرد،
انگار فهمیده بود که ،فرصت زیادی برای در کنار پدر بودن نداره .💕😔
درطول مسیر هرجا که می ایستادیم برای بنزین و یا خرید،
فاطمه سریع می پرید تو #بغل_بابا ، 😭
جایی که ایستاده بودیم برای نهار و نماز ،
اسباب بازی هم داشت، #فاطمه فقط با باباش بازی می کرد 👏
آن قدر باهم #بازی کردن که نهارشون رو داخل ماشین خوردن ...❣
چه روز #زیبایی بود، فاطمه بر
شانه های #پدر وبه دور از #غم_فراق😭
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌹
خاطراتی از کودکی تا شهادت از زبان مادر بزرگوار شهید مصطفی صدرزاده 🕊🌸
╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مصطفی_باصفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
+ولیبعدازشمادیگه،
هممونخانوادهشهـیدشدیم🙂❤️🩹!"
#پدر
#حاجقاسم
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مصطفی_باصفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
19.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهدا 🌹
#خاطراتمادرشهیدمصطفیصدرزاده
#قسمت_بیستم
خیلی از #پدر و مادرها سن #نوجوانی فرزندانشان برایشان دوران سختی است،
ولی برای من این طور نبود. 💕🌹
مخصوصا آقا #مصطفي بسیار #مطیع و باادب بود و خیلی بیشتر از سن خودش متوجه می شد.❤️
یکی از #ویژگی_های مصطفي این بود که، همین طوری حرف کسی را
قبول نمی کرد؛
مگر اینکه در موردش تحقیق و بحث
می کرد. 🙏
خیلی باحوصله چه با #بزرگترها و یا #کوچیکترها رفتار می کرد. 👏
رعایت ادب را هیچ وقت فراموش
نمی کرد.
حواسش بود که خدایی نکره
#دل کسی را نشکند . 👏🌹
اگراحساس می کرد کسی از او رنجیده خاطر شده، تا ازدلش در نمی آورد آرام نمیشد و قرار نمی گرفت.
╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مصطفی_باصفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
#دلتنگی_شهدایی🌱🌸 در گلویم گیر کرده زخم یک بغض غریب #شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️ + هر دو پاشون مجروح شده
خاطـــره📚
آقا مصطفی عاشقانه از سردار سلیمانی صحبت میکردند. دیدید وقتی که یک فرزندی خیلی پدرش را دوست دارد و پدرش برایش اسوه و اسطوره است، چطوری از پدرش در یک جمعی تعریف میکند. آقا#مصطفی هم با افتخار از سردار سلیمانی تعریف میکردند و همیشه به ایشان میگفتند#پدر.
چون ما نمیتوانستیم پشت تلفن خیلی واضح با همدیگر صحبت کنیم و مجبور بودیم رمزی با هم پشت تلفن صحبت کنیم.#سردارسلیمانی را به اسم #بابا صدا میکردند، «با بابا میخواهیم اینجا برویم، با بابا جلسه داریم». حتی برای اینکه بتوانند سردار را ببینند، کیلومتر و روز و ساعت و اینها برایشان اصلاً ملاک نبود.
در همان ایّام فروردین سال ۹۴، مصادف شده بود با ایّام#فاطمیه، از تهران تا#کرمان با ماشین رفتیم فقط صرفاً به خاطر اینکه بتوانیم در مراسم #شهادت حضرتزهراسلاماللّٰہعليها در بیت الزهرا شرکت کنیم وایشان بتوانند#سردار را ببینند..🥲♥️
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
🌹بسم رب الشهدا 🌹
#خاطرات_شهدا🌺🍃
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده❤️
💠خیلی از #پدر و مادرها سن #نوجوانی فرزندانشان برایشان دوران سختی است،
ولی برای من این طور نبود. 💕🌹
مخصوصا آقا #مصطفي بسیار #مطیع و باادب بود و خیلی بیشتر از سن خودش متوجه می شد.❤️
یکی از #ویژگی_های مصطفي این بود که، همین طوری حرف کسی را
قبول نمی کرد؛
مگر اینکه در موردش تحقیق و بحث
می کرد. 🙏
خیلی باحوصله چه با #بزرگترها و یا #کوچیکترها رفتار می کرد. 👏
رعایت ادب را هیچ وقت فراموش
نمی کرد.
حواسش بود که خدایی نکره
#دل کسی را نشکند . 👏🌹
اگراحساس می کرد کسی از او رنجیده خاطر شده، تا ازدلش در نمی آورد آرام نمیشد و قرار نمی گرفت.🙏
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🆔 @sadrzadeh1