فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨معارف قرآنی
#قرآن_کریم🦋
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 انتشار تصاویر آرشیوی از حمله به مقر داعش در سوریه توسط سپاه پاسداران مقتدر که در آن چند تن از فرماندهان سپاه بر بالای جسد ابوعمر(قاتل محسن حججی) ایستاده اند.
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ
ﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ، ﭘﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﭘﻴﺶ ﺳﺮﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ [ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﺍﺯﻧﺪ . ]
#رسانه
@SAGHEBIN | ثاقبین🤍
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
🔴 ایمان (۱۶)
🔷 زمانی که امام خمينی رحمت اللّه علیه فتوای اعدام سلمان رشدی را صادر کرد، عدهای مخالفت کردند که این فتوا با قوانين بين الملل سازگار نيست.
امام خمینی در جواب گفت به درک که سازگار نیست، این ملعون باید اعدام شود، من چه كار دارم به عکس العمل رسانههای دشمن، همه بد بگويند حكم خدا بايد اجرا شود...
🛑 یکی دیگر از خصائل مؤمن این است که در مسیر حق و حقیقت از سرزنش هیچ کسی نمیترسد، اهمیتی به هیچ ملامتی نمیدهد «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» (مائده/۵۴)
🔶 کسانی که در راه حق کار میکنند فقط از خدا میترسند.
این هم یک امتحان الهی است که مؤمن مورد توهین دیگران واقع شده و از خود مقاومت نشان دهد.
رسانههای دشمن با انواع ترفندها و توهینها به افراد مؤمن به ارزشهای الهی حمله میکنند، چه پولهایی خرج میکنند تا در مسیر حق انحراف ایجاد کنند، اما مؤمن ترسی از این تبلیغات مسموم ندارد و ذرهای در او اثر ندارد، مسخره کردن مؤمنین تازگی ندارد، همیشه وجود داشته و خواهد داشت، مؤمن باید صبور و مقاوم باشد...
«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون» (یس/30)
ای دريغ بر اين بندگان، هيچ پيامبری بر آنها مبعوث نشد مگر آنکه مسخرهاش کردند.
💠 در قرآن بر ترس از خدا تأکید شده که ترس زیبایی است، ترسی زشت است که از مردم بترسیم و حرف حقی را نزنیم به این خاطر که عدهای خوششان نمیآید.
«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَلَتِ اللَّهِ وَ يخْشَوْنَهُ وَ لَا يخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيبً» (احزاب/۳۹)
كسانى كه پیامهای خدا را میرسانند و از او می ترسند و از هيچ كس جز او نمى ترسند، خدا براى حساب کردن اعمالشان كافى است.
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
✍️ حبیبالله یوسفی
#معارف_قرآنی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت بیست و یکم نگاهی به زمین داشتم که نیفتم و ن
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
#داستان_شهدا
#خداحافظ_سالار
قسمت بیست و دوم
حتی اگر حسین هم یاد پدرم نمیکرد زیر نور کم سوی این شمع ها، یاد او می افتادم که همیشه از راه ميرسيد و این شعر را برایمان میخواند: شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند.
آن سالها من و خواهرانم زیر نور شمع برای پدرم حکم گل و پروانه و بلبل را داشتیم.
با یادآوری این خاطره جرقه انجام کاری توی ذهنم روشن شد، به نظرم رسید برای انجام رسالت زینبی که حسین به دوشم گذاشته، باید خاطراتم را ثبت کنم. توی همین افکار غرق بودم که باز حسین رفت. احساس کردم کم کم دوباره مانند قبل ترها دارم به این رفتنهای مکرر و بی وقت عادت میکنم و شدت نگرانیهایم از رفتن هایش کمتر میشود البته جاذبهی فکری هم که به سرم زده بود در این رفتنهایش حال بی تأثیر نبود. بعد از خداحافظی با حسین زیر نور لرزان همان شمع ها دفتری آوردم و شروع کردم به نوشتن خاطرات چند روز گذشته.
تا چند روز خبری از حسین نبود آهسته
آهسته با همه سرسختی ام که حاصل تجربه دوران دفاع مقدس بود دلتنگی داشت بر من غلبه میکرد که ابوحاتم آمد. پرسیدم از حاج آقا چه خبر؟»
گفت: «خوبن، فقط خیلی سرشون شلوغه منو فرستادن که ببرمتون زینبیه. اسم خانم و زیارت که آمد آسمان گرفته دلم باز شد. وقت حرکت، ابوحاتم کمی گنگ و خیلی تند جوری که هم حرفش را زده باشد هم نزده باشد گفت
ساک هاتون رو هم بردارید قراره بعد از زیارت بریم بیروت. ساکهاتون سارا و زهرا که گل از گلشان به واسطۀ شوق زیارت شکفته شده بود اصل حرف ابوحاتم را خوب فهمیدند و پژمرده رو به من و شاید در اصل خطاب به ابوحاتم گفتند: «ما نمیخوایم از اینجا بریم میخوایم تو سوریه بمونیم ابوحاتم هم که انگار مثل من، خودش را مخاطب اصلی حرف آنها دیده بود گفت: «ابووهب از من خواستن که برای یه مدت کوتاه ببرمتون بیروت و چاره ای جز این نیست.
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️
هفت شهر عشق قسمت بیستم.mp3
2.28M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت بیستم 0⃣2⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
📚مجموعه پنج جلدی «روایت تفکر»
این مجموعه نگاهی تازه به تمدنهای بشری رو برامون روشن کرده که تاریخ رو به شکلی کاوشگرانه مرور میکنه⤵️
🔆 از اولین تمدنهای مشرق زمین تا آبای کلیسا، از جمهوری روم تا میلاد مسیح و...
🔅این مجموعه زندگانی اقشار گوناگون و
شیوه اداره جوامع و حکومتهای مختلف رو برای مسئولان پژوهشگران و به ویژه جوانان آشکار میکنه
📘آسمان به زمین الصاق شد
📗دوباره به آسمان نگاه کن
📙من به قدرت رسید
📕این عصر قرمز است
📓در جهت عکس حرکت کن
#معرفی_کتاب
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
1.63M
اگر کلیپ خداحافظی آقای #صادق_شهبازی رو دیدی، این صوت رو هم حتما گوش کن.
تشکر
| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم |
💡سید فخرالدین موسوی
#بیداری
هفت شهر عشق قسمت بیست و یکم.mp3
3.47M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت بیست و یک 1⃣2⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
💬 اگر در هنگام وضوگرفتن در حین مسح سر یا پا، دست ما به طور سهوی و ناخودآگاه به محل مسح بخورد یا در حین مسح، از ادامه آن به دلایلی منصرف شویم، آیا میتوان در همان هنگام، محل مسح را بار دیگر خشک کرده و دوباره مسح بکشیم؟
✅ پاسخ:
🔹 همه مراجع تقلید: بله، میتوان محل مسح را دوباره خشک کرده و سپس مسح نماید و وضو صحیح میباشد.
📚 منبع: استفتاء آنلاین از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
📚 #احکام
@saghebin |ثاقبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیچ تاریخی قطعی است و مسیر به سمت انقلاب اسلامی دارد پیش می رود(۱۳۹۰)
⭕برژنسکی : شما چه بخواهید چه نخواهید، دنیا وارد پیچ تاریخی شده که تابلوهای این پیچ را آقای خمینی و خامنهای قبلاً نصب کرده اند.(۱۳۹۴- جلسه پیمان آتلانتیک شمالی ناتو)
🇮🇷پیش بینی حیرت آور رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد پیچ تاریخی
و با دیدن این ویدئو می توان گفت :
شرط عاقبت بخیری، میزان اعتقاد به این حکیم، دانشمند و عالم روزگار ما است.
مدت زمان : ۶:۴۱
حجم : ۱۳:۱۹
#رهبری
#انقلاب_اسلامی
@saghebin |ثاقبین
هفت شهر عشق قسمت بیست و دوم.mp3
1.46M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت بیست و دو 2⃣2⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙شخصیت محوری
🔻قسمت چهارم
👤استاد عباسی ولدی
#تربیت_فرزند
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
👈اخبار مهم را از خبرگزاری های معتبر پیگیری کنیم و از باور کردن و انتشار محتواهای ساختگی و شایعات، پرهیز کنیم.
#سواد_رسانه
@SAGHEBIN | ثاقبین
هفت شهر عشق قسمت بیست و سوم.mp3
2.16M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت بیست و سه 3⃣2⃣
#هفت_شهر_عشق
#اربعین
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
منبع ثروت و نعمت در جهان، خداونده، فقط باید بهش اعتماد کنی🦋♥️ #انگیزشی _ _ @SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
هفت شهر عشق قمت بیست و چهارم.mp3
1.56M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت بیست و چهار4⃣2⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
#اربعین
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
🔴 کرامت اخلاقی مسلمان (۱)
❌ معروف است که روزی مردی به خدمت فیلسوف بزرگ یونانی افلاطون آمد و نشست و از هر دری سخن می گفت.
در میان سخن خطاب به افلاطون گفت امروز فلان مرد از تو می گفت که افلاطون عجب مرد بزرگی است و هرگز کسی چون او نبوده است.
افلاطون چون این سخن بشنید سخت ناراحت شده و به فکر فرو رفت.
آن مرد گفت ای حکیم، از حرف من چنین دلتنگ شدی؟
افلاطون پاسخ داد مرا از تو رنجی نرسید.
ولی مصیبت بالاتر از این چه باشد که جاهلی مرا ستایش کند و کار من او را پسندیده آید؟
ندانم کدام کار جاهلانه کردهام که او خوشش آمده و مرا به خاطر آن ستوده است.
انسان کریم و عاقل هیچوقت همرنگ جاهلان نمیشود.
🔻ادامه دارد
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
✍️ حبیبالله یوسفی
#معارف_قرآنی
@SAGHEBIN | ثاقبین🤍
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت بیست و دوم حتی اگر حسین هم یاد پدرم نمیکرد
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
#داستان_شهدا
#خداحافظ_سالار
قسمت بیست و سوم
واقعاً چاره ای نبود. بچه ها با بی میلی ساکهایشان را برداشتند. هوای گرم و شرجی و عطش روزه، بی حالمان کرده بود. تنها چیزی که در این برهوت تنهایی آراممان میکرد، ایمان به این راه و زیارت خانم بود.
ماشینها عوض شده بودند، چند نفر از بچه های حزب الله لبنان با یک تویوتای دیگر، پشت سر ما می آمدند. مسیر هم عوض شده بود، ماشین از یک راه فرعی و از کنار دیوارهای بتنی به سمت زینبیه حرکت میکرد که یک مرتبه چند نفر با چهره هایی نیمه آشنا و لباسهایی نیمه نظامی جلویمان را گرفتند. ابوحاتم پیاده شد و به عربی چیزهایی به او گفتند. فوراً سوار ماشین شد و درجا دور زد که صدای تیر آمد. پرسیدم چرا برگشتید؟! اتفاقی افتاده؟
باشتاب و پرهیجان گفت: اطراف حرم درگیریه، نمیشه جلوتر رفت.
عجب حال و اوضاعی شده بود. اندوه رفتن از سوریه و دوری حسین را می خواستیم با زیارت جبران کنیم که حالا با بسته شدن راه حرم، آن هم امکان پذیر نبود.
سکوتی غمبار ماشین را پر کرده بود. ابوحاتم به دلداری و برای تلطیف فضا گفت: تا حالا چند بار تا نزدیک حرم اومدن اما نتونستن هیچ غلطی بکنن، این بار هم مثل دفعات قبل.
حرفهای ابوحاتم تمام شده و نشده، بغض زهرا شکست. با اینکه وجودم پر شده بود از درد، اما ناخودآگاه کلماتی بر زبانم جاری شد. قرص و محکم و مطمئن گفتم: دخترم! مطمئن باش دفعه بعد که بیاییم، دستمون به ضریح خانم میرسه، گریه نکن.
از دمشق دور شدیم سارا و زهرا، هرازگاهی سر می چرخاندند و مانند فرزندانی که زور از مادر جداشان کرده باشند، نگاهی پرحسرت به پشت سر می انداختند.
امین که در همین حضور چند روزه اش خیلی بیشتر از ما در متن حوادث قرار نه بود و این شرایط برایش بسیار معمولی تر از ما جلوه میکرد، با ابوحاتم گرم تعریف شد. من هم به قصد زیارت، آهسته و زیر لب دعای توسل را زمزمه کردم.
گاهی هم نگاهی به بیرون و اطراف جاده می انداختم. مثل بار قبل مردم آواره، به مشقت، با هر وسیله ای به طرف بیروت میگریختند. اذان که شد صبر کردیم تا به محل مناسبی برای خواندن نماز برسیم. نمازمان را که خواندیم دوباره راه افتادیم و دنبال ماشین بچه های حزب الله به مسیرمان ادامه دادیم تا به بیروت رسیدیم.
محل اسکانمان نزدیک جای قبلی بود. با همان قطع برق نیم روزه و هوای گرم دم کرده که تقریباً به آن عادت کرده بودیم و این عادت باعث میشد تا زودتر با این خانه به دوشی کنار بیاییم.
ابوحاتم بلافاصله پس از استقرار ما، مقداری مواد غذایی برایمان تهیه کرد و به دمشق برگشت. باز هم ما ماندیم و خودمان، البته این بار حضور امین کمی از حس غربتمان میکاست. برای اینکه روزگار زودتر و بهتر بگذرد، دستی به سرو روی اتاق و آشپزخانه کشیدیم.
آن روز از سربی میلی و خستگی، افطار فقط نان و هندوانه خوردیم. بعد از افطار هم دوباره رفتیم سراغ همسایههای ایرانی را گرفتیم و تا چند شب با آمدن یا رفتن به میهمانی افطار، خودمان را مشغول کردیم. زندگی در بیروت روال ساکن و یک نواختی داشت. نه مثل زندگی در تهران بود که کارهای خانه آن قدر مشغولم میکرد که گذر زمان را متوجه نمیشدم و نه مانند زندگی در دمشق بود که هر لحظه اش خبری بود و حادثه ای. از این فراغت و سکون زندگی در بیروت استفاده کردم و چند روزی را که آنجا بودیم ثبت خاطراتم را به صورت جدی آغاز کردم، تقریباً هر روز به صورت مداوم یادداشتهایی مینوشتم.
ماه رمضان که تمام شد، حسین از دمشق آمد پیش ما. دخترها از شادی در پوست خود نمی گنجیدند، مثل پرندگان رها شده از قفس، بال بال میزدند. حسین هم به وجد آمده بود و نمیتوانست شور و شوق درونی اش را پنهان کند. برای لحظاتی زهرا و سارا را در آغوش کشید و بوسید. من هم مثل پروانه، دور حسین می چرخیدم و به صورت نورانی او که مثل چراغ میدرخشید، نگاه کردم. امین مشتاق بود که اخبار سوریه را از زبان حسین بشنود و حسین مثل همیشه، طفره میرفت و با جمله هایی مثل «خوبه» یا همه چیز درست میشه، از زیر پاسخ دادن به سؤالات امین، شانه خالی میکرد.
پرسیدم: کی رسیدی؟
- دیروز دم غروب.
- پس چرا حالا... ؟
حرفم را برید و با شادی زایدالوصفی گفت: با سیدحسن نصر الله جلسه داشتم، اتفاقاً ازش یه هدیه ی خوب هم برای سارا خانم گرفتم.
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️
هفت شهر عشق قسمت بیست و پنجک.mp3
2.14M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت بیست و پنج5⃣2⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
_ _
@SAGHEBIN | ثاقبین 🤍
📗خودسازی به سبک شهدا
✨خودسازی به سبک شهدا، فقط یک کتاب نیست؛ درسنامهای است که شهیدان معلمانش هستند.
✨ما خودمان هم میدانیم که نیازمند خودسازی، محاسبه نفس و جهاد اکبر هستیم اما گاهی حس میکنیم بدون الگو، راه را بلد نیستیم؛ چه الگویی بهتر از شهدا؟!
آنها که از کلاس خودسازی، با نمره قبولی خارج شدند و به سوی بهشت برین پر کشیدند.🕊
#معرفی_کتاب
@SAGHEBIN | ثاقبین🤍