✅ #زیبایی_گفتار
🔹 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : جَودَةُ الكَلامِ فِي الاِختِصارِ.
🔹 امیرالمؤمنین عليه السلام فرمود:زيبايى گفتار، در كوتاه بودن آن است.
📚 المواعظ العدديّه صفحه 55؛ نثر اللآلي , جلد۱ , صفحه۶۰
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید علی آثاری:۱ـ از تمامی مسلمین می خواهم تحت لوای پرچم اسلام و قرآن با هم ید واحد بوده تا در سایه آن مقدمات ظهور حضرت مهدی (عج) فراهم آید .
۲ـ بر مردم مسلمان به خصوص مردم ایران واجب است تا آخرین نفس از امام امت پشتیبانی و پیروی نمایند.
۳ ـ همه مردم بدانند اگر می خواهند در دنیا و آخرت پیش خدا و خلق خدا سرفراز باشند راه پیروی از ولایت فقیه و جمهوری اسلامی را در پیش گیرند که این تنها فقط تنها راه سعادت و نجات است.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار علی آثاری قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار علی آثاری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
362.mp3
2.05M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار علی آثاری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
به آنچه #انجام داده ام #آگاه تری پس آنچه را از من #آگاهی بیامرز و مرا به قدرتت به آنچه #دوست داری برگردان.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
👧 #دختر
🔸قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : نِعْمَ اَلْوَلَدُ اَلْبَنَاتُ مُلْطِفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُونِسَاتٌ مُبَارَكَاتٌ مُفَلِّيَاتٌ
🔸 پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:دختران، خوب فرزندانى اند؛ با عاطفه، مددکار،یارو غمخوار، بابرکت، و پاكيزه كننده.
📚 الکافی جلد6 صفحه5
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید مهدی اسماعیلی روزبهانی:تنها وصیت من این است که: تا جایی که جان در بدن دارید دنباله رو خط رهبر عزیز باشید و حرف های ایشان را در زندگی خویش سرمشق قرار دهید که او نایب بر حق امام زمان "عج" است و از ایشان فرمان می گیرد در سر نمازها و در دعاها امام عزیز را دعا کنید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار مهدی اسماعیلی روزبهانی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار مهدی اسماعیلی روزبهانی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
363.mp3
1.76M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار مهدی اسماعیلی روزبهانی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
😇 #آمرزش
بعد از یک ماه از سفر برگشت. با دیدن لباس سیاه بر تن راضیه خشکش زد. گفت: زن، من که نمردم سیاه پوشیدی. به پیر به پیغمبر اونجا هیچ راه ارتباطی نداشتن.
راضیه خودش را در آغوش فؤاد پرت کرد. هق هق گریه اش در فضای خانه پیچید. فؤاد آهسته دست روی سرش کشید و گفت: واقعاً فکر کرده بودی مُردم؟ راضیه بین گریه بریده بریده گفت: خدا ... نکنه . فؤاد دستان ظریف او را درون دست های ضمخت خود گرفت و گفت: برام تعریف کن ببینم چی شده؟
راضیه بغضش را فرو خورد. فؤاد او را کنار خود روی مبل نشاند. راضیه اشک هایش را با پشت دست های بلورینش پاک کرد: وقتی رفتی بابام مریض شد. هر چی به گوشی خودت و همکارات زنگ زدم در دسترس نبودید. تو پیام رسانا و شبکه های اجتماعیم پیامت دادم؛ اما هیچکدوم تیک دریافت نخورد.
صدای دلینگ از داخل جیب فؤاد بلند شد. دست برد درون جیب کنار کاپشنش، گوشی را بیرون آورد. پرسید: وای فای روشنه؟ راضیه سرش را تکان داد. فؤاد گوشی را باز کرد. پیام های دریافتی را دید. گفت: پیامات الان رسیدن. راضیه با بغض گفت: پس خودت دیگه بخون. فؤاد گوشی را کنار گذاشت و آرام گفت: نه می خوام دلبرم برام تعریف کنه. یه ماهه ازش دور بودم. دلم براش یه ذره شده.
راضیه سرش را پایین انداخت. بینی اش را بالا کشید: خواستم به دیدن بابام برم، ولی بهم گفته بودی از خونه بیرون نرم. کسی رو هم به خونه راه ندم. فؤاد با صلابت گفت: همه لوازم آسایش رو برات تأمین کردم تا به احدی نیاز نداشته باشی. تو این دوره زمونه آدم به خودشم نمی تونه اعتماد کنه. خب حال بابات چطوره؟
اشک از گوشه چشمان راضیه جاری شد. آب دهانش را به سختی قورت داد : بابام حالش وخیم شد. چند روز پیش مرد. دلم لک زد یه بار دیگه ببینمش. زنگ زدم به حاج آقای محل ازش پرسیدم میتونم برا مراسم دفن بابام برم. اونم گفت اگه شوهرت اجازه نداده حق نداری بری.
فؤاد سرش را پایین انداخت: شرمنده خانومم. کف دستم رو بو نکرده بودم. نمیدونستم تا من برم همچین بلاهایی سر خانومم میاد. اونوقت شمام گوش به حرف حاج آقا دادی و نرفتی؟ راضیه همراه جریان تند گریه گردنش را به سمت زمین خم کرد.
فؤاد سرش را بالا گرفت. دست زیر چانه راضیه برد. چشم در چشمان سرخ شده او انداخت. با دستان زبر و کار کشته اش اشک های او را به آرامی پاک کرد: می دونستی خدا تو و پدرت رو با این کارت آمرزیده.
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
اگر #اندوهگین شوم تو #ذخیره و مایه #دلخوشی منی و اگر از هر دری محرومم کنند تو #محل رفت و آمد منی و اگر در #فشار و #سختی قرار گیرم #کمک خواهیم از وجود توست.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
✅ #بزرگوار
✨ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلْكَرِيمُ عِنْدَ اَللَّهِ مَحْبُورٌ مُثَابٌ وَ عِنْدَ اَلنَّاسِ مَحْبُوبٌ مُهَابٌ
✨ امام على عليه السلام فرمود:بزرگوار، نزد خداوند برخوردار از نعمت و پاداش است، و نزد مردم، محبوب و شكوهمند
📚 الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۱۲۴, حدیث 2146
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید نعمت الله پورفریدونی:اگر عزت داریم از خون شهدا است و اگر وحدت داریم از نماز جمعه ها داریم و اگر همت از مراسم عاشورا و یاد حسین(ع) داریم و اگر مجبور نیستیم که سر تسلیم جلو دیگران خم کنیم بخاطر این است که تنها خدا را می پرستیم و به او متکی هستیم.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار نعمت الله پورفریدونی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار نعمت الله پورفریدونی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
364.mp3
2.02M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار نعمت الله پورفریدونی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
هر گاه در #ارتباط با #دین یا #دنیا میان دو #کاهش قرار گرفتیم #کاهش را بر دنیایمان که زودتر از #دست می رود وارد کن و #توبه و انابه را در دینمان که #قوی تراست قرار ده.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
😖 #تلخی_دارو
🔸 قَالَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : مَنْ لَمْ يَحْتَمِلْ مَرَارَةَ اَلدَّوَاءِ دَامَ أَلَمُهُ.
🔶 امام على عليه السلام فرمود:هر كه تلخى دوا را تحمل نكند، درد و بيمارى اش ادامه يابد
📚 غررالحكم ,حدیث 9209؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل , جلد۱۶ , صفحه۴۴۱
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید ایوب محمدی:شهید همیشه و در هر حال ذکر خدا را به لب داشته باشید.
🌷 نوزدهم آذر ماه 1346 در روستای گروس از توابع شهرستان بیجار به دنیا آمد. ایشان تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و سپس به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر در دوم فروردین ماه 1367 با سمت جانشین فرمانده گروهان راه سازی در حلبچه عراق بر اثر ترکش به قلب به شهادت رسید. پیکر او را در امامزاده عقیل شهرستان اسلامشهر به خا ک سپردند.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار ایوب محمدی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار ایوب محمدی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
365.mp3
1.88M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار ایوب محمدی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
🎡 #پارچ
پدر زنگ در را فشار داد. سمیرا و سمیه و سعید برای باز کردن در از همدیگر سبقت گرفتند. مادر با خنده گفت: بچه ها صبر کنید منم بیام. همه به استقبال پدر رفتند. سمیرا و سمیه دستان پدر را گرفتند و با او وارد اتاق شدند. پدر نشست. مادر برایش شربت آورد. سمیرا و سمیه روی پاهای او و در آغوشش آرام گرفته بودند. سعید مثل مرد کنار پدر نشست. سمیه گفت: بابایی می بریمون پارچ؟ سمیرا دست زد و گفت: آخ دون چرخ و فلچ.
پدر نگاهی مرموز به مادر انداخت. با اشاره چشم و ابرو با هم پیام رد و بدل کردند. مادر گفت: بچه ها امروز اذیت نکردن گفتم بابا که بیاد با هم میریم پارک. پدر به بچه ها نگاه کرد. صدای زنگ گوشی همراهش همه را از جا پراند. پدر ارتباط را وصل کرد. گفت: آخ آخ شرمنده، اصلا یادم رفته بود به سمانه خانوم بگم. چشم چشم همین الان میاییم. پدر دخترها را بوسید و از روی پایش بلند کرد. رو به مادر شد و گفت: عزیزم شرمنده، مادرم امشب دعوت کرده بود فراموش کردم بهت بگم. بچه ها رو آماده کن زود بریم. إن شاءالله یه شب دیگه میریم پارک. بچه ها اخم هایشان درهم رفت. سمیرا و سمیه دست به سینه نشستند. سرشان را بالا انداختند و گفتند: نوچ ما نمیایم.
مادر به طرفشان رفت از روی زمین بلندشان کرد. صورتشان را بوسید و گفت: میریم خونه مامانی حتما غذای خوشمزه درست کرده باباییم برامون قصه های خوشگل میگه. بلند شید دخترای گلم. بلند شید. بلند شو پسرم. تو هم بیا لباساتونو عوض کنم تیپ بزنیم و بریم خونه مامانی ما رو که خوشگل ببینه کیف می کنه. یه شب دیگه هم میریم پارک.
همه آماده شدند. به خانه مادربزرگ رفتند. موقع رفتن پدر به بچه ها گفت: اگه وقتی خواستیم برگردیم خواب نبودید. پارکم می برمتون. موقع برگشت، همه بچه ها از شدت خستگی خواب شان برد.
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahele_aramesh