eitaa logo
ساحل رمان
8.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
991 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل پنجم / قسمت سی‌ویکم چشم بست و سر به دیوار تکیه داد و نالید: تمام اون‌چه آرزو داشتم شد کابوسم... کاش از اولش تو درگیر نباشی... آرام سرش را به دیوار کوباند کوباند کوباند و به خودش لعنت فرستاد که آن‌روز تلفن مادرش را برداشته بود؛ آن‌روز صدای زنگ موبایل که بلند شد نگاهش ماند روی شماره‌ای و اسمی که به اختصار بود، انگشتش دایرۀ سبز را کشید و صدایی و کلماتی که شنید ناباورش کرد و در بهت فروبردش. چرا نام مادرش را می‌برد و کلماتی به کار می‌برد که نامانوس بود! اولش گنگ بود، بعد حیرت کرد و بعد لرزید. این چه اتفاقی بود؟ فرد پشت تلفن وقتی جوابی نگرفت به گمان این‌که ارتباط قطع شده است، دوباره تماس گرفت و گوشی در دست جوادی بود که آوار شده بود روی مبل و تنها نگاهش به صفحۀ موبایل نشان زنده بودنش بود. بعد از چند بار زنگ خوردن، پیام‌ها آمد و جان جواد رفت. انگشت جواد بی‌اراده و خواست قلبی‌اش پیام‌ها را باز کرد، چشمش خواند و روحش جدا شد. نفهمید چگونه از خانه بیرون زد و چگونه قدم برداشت تا خیابان‌هایی که پر بود از زن و مرد، زن... مرد... زن... مرد... دیگر زن و مرد برایش بی‌مفهوم شده بود و ذهنش پر از سوالاتی که بیشتر از ترس بود تا خلا! ترس‌هایش سوالات را سرازیر ذهنش کرد و در هم پیچاندش؛ دنیا اصلا کسی را دارد که سرپرستی کند و مدیریت یا همه چیز هر طور است که هست بدون هیچ کنترلی؟ . . . ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر دل نبوَد کجا وطن سازد عشق؟ ور عشق نباشد به چه کار آید دل؟❣ . @SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•⛵️• نمی‌بینی جیکم‌ در نمیاد؟🌝 | |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل پنجم / قسمت سی‌ودوم قرار است این همه آدم به کجا برسند از کارهای کرده و نکرده؟ واقعا صبح را شب می‌کنند شب را صبح که به کجا برسند؟ به کجا می‌روند؟ یعنی زندگی چه بود؟ داشت دنیا به کدام سو می‌رفت؟ فصل شش - مهدی جان این چند روز که تعطیلی بچه‌هات رو ببر باغ! مادر سرش گرم پوست کندن میوه بود که این جمله را گفت. خنده‌اش را با نگاه به محبوبه کنترل کرد و همان‌طور که مشکوک نگاهش می‌کرد گفت: - دیگه چه‌کار دلش می‌خواد محبوبه خانم که براش انجام بدم؟ مادر ظرف میوه را مقابلش گذاشت و گفت: - به من نگاه کن نه به خانومت! - چشم! - این چشم برای نگاه و باغ با هم بود دیگه؟ سری به تهدید برای محبوبه تکان داد و با چشم برایش خط و نشان کشید و خندۀ موذیانۀ محبوبه را به خاطر سپرد و گفت: - بله فقط... هنوز حرفش کامل نشده بود که خندۀ محبوبه بلند شد و فراخوانش برای بچه‌ها، مهدی را در عمل انجام شده قرار داد. برای این چند روز برنامه‌ای جز همین نداشت منتها دلش می‌خواست خودش به عنوان عیدی مطرح کند که رودست خورده بود و حالا باید یک عیدی جدا هم تدارک می‌دید. حریف محبوبه بود اگر با مادر در یک تیم قرار نمی‌گرفتند اما این‌طور مواقع محبوبه هم زیرکی خودش را داشت. درگیر چیدن برنامۀ تلافی بود که مادر پرسید: - حال جواد بهتر شده؟ چشم درشت شده‌اش دنبال محبوبه گشت که در جا جواب داد: - با محبت نگاه کنی خوشحال می‌شم، مادرجون هم همیشه از همه چیز خبر داره، در ضمن گفتم تا دعا کنه براش! فکر کردی این همه کارات پیش می‌ره غیر از دعای مادرجونه! ‌ دستانش را به نشانۀ تسلیم بالا آورد و گفت... . . . ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گویند که در سینه غمِ عشق نهان کن! در پنبه چه سان آتشِ سوزنده بپوشم؟🔥 . @SAHELEROMAN |
ساحل رمان
•• کمی تا اندکی دیگر زمان باقی‌ست!⏰ @SAHELEROMAN | #سه_روز_مانده
•• داریم به لحظات ملکوتی "بای بای ما رفتیم" نزدیک می‌شیم!😃 @SAHELEROMAN |
ساحل رمان
•• یادی بکنیم از ...💕💍 همون رمان شیرینی که به بهانه‌ی خوندنش، برای اولین بار تو ساحل رمان دور هم جمع شدیم.🥲 ‌