eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال کمیل
#قسمت_اول (٢ / ١) #نظركرده! 🌷هنگامی که در عملیات رمضان اسیر شدم، مرا به بصره بردند و در سالنی که د
(٢ / ٢) ! 🌷....بالاى سرش داد زدم و گفتم: اسمت چیست؟ و چند بار تکرار کردم. او به آرامی گفت: محمدعلی. گفتم: نام فامیلت چیست؟ گفت: مرادی و خیلی آهسته گفت: مبارکه ‌ی اصفهان. یک سنگریزه برداشتم و اسم آن را روی دیوار نوشتم. بچه‌ ها دور او را گرفته بودند و گریه می‌ کردند. صحنه ‌ی غریبانه ‌ای بود. یک رزمنده ‌ی اسلام در غربت و زندان دشمن، داشت مانند شمع خاموش می‌ شد. عراقی ‌ها صدای ناله ‌ی بچه‌ ها را شنیدند و ریختند داخل و با مشت و لگد بچه ‌ها را زدند و همه را از اطراف محمدعلی دور کردند و از سالن خارج شدند. 🌷یکی از دوستان مشهدی به نام حامد کیومرثی که از همه ‌ی ما کم‌ سن‌ تر و چهره ‌اش نمایانگر پاکی بود، به من گفت: سید! بیا برای شفای محمدعلی یک دعای توسل بخوانیم! من یک قسمتهایی از دعا را حفظ هستم و شما هم قسمتهایی دیگر؛ چون ما از آمدن پزشک ناامید شده ‌ایم. حرف حامد به دلم نشست. با بچه‌ ها در میان گذاشتیم و همه رو به قبله نشستیم. حامد دعای توسل را با اشک و آه شروع کرد و بچه‌ ها خیلی گریه کردند. در دعا، شفای محمدعلی را طلب کردیم. هنوز دعا کاملاً تمام نشده بود که عراقی‌ ها، صدای ما را شنیدند و آمدند و دعا را بر هم زدند و ما پخش شدیم و هر کدام با حالتی اندوه بار در گوشه ‌ای نشستیم. 🌷همین که عراقی ‌ها بیرون رفتند، ناگاه صدای ضعیف محمدعلی را شنیدیم. بچه ‌ها خوشحال شدند و ریختند بالای سرش. او گفت: مرا بلند کنید! می‌ خواهم راه بروم. گفتیم:‌ چطور می‌ خواهی راه بروی؟ به هر حال او باز هم حرف خود را تکرار کرد و بچه ‌ها زیر بغلش را گرفتند و بلندش کردند. چند قدم که راه رفت، گفت:‌ مرا بر زمین بگذارید! پس از چند دقیقه گفت: مرا بلند کنید که راه بروم! و چند مرتبه این وضعیت تکرار شد. 🌷کل ماجرا همین بود و محمدعلی دیگر راه می‌ رفت. از بصره ما را به بغداد انتقال دادند. در آن‌جا من با محمدعلی بودم. تا اینکه به اردوگاه موصل بردند. آنجا محمدعلی را در زمین فوتبال می‌ دیدم و هیچ مشکلی نداشت. آن روزها هر چند وقت یک بار، من محمدعلی را در اردوگاه صدا می‌ زدم و در جای خلوت و بی‌سر و صدایی می‌ نشستیم. به او می‌ گفتم: محمدعلی! تو نظر کرده هستی. لایق بودی که مولا به تو نظر کند. با نظری که مولا به تو کرد، در واقع یک پیامی هم به ما داد و فرمود که ما در اینجا شما را زیر نظر داریم و رهایتان نمی ‌کنیم. 🌷....محمدعلی پس از گذشت بیش از هشت سال با بقیه ‌ی آزادگان به وطن بازگشت....
مي گويند ؛ خداوند داستان ابليس را تعريف کرد ، تا بدانی که نمی شود به عبادتت ، به تقربت و به جايگاهت اطمينان کنی! خدا هيچ تعهدی برای آنکه تو همانی که هستی بمانی ، نداده است شايد به همين دليل است که سفارش شده وقتی حال خوبی داری و می خواهی دعا کنی ، يادت نرود عافيت و عاقبت بخيری بطلبی پس به خوب بودنت مغرور نشو که شيطان روزی مقرّب درگاه الهی بود.
« »؛ رسم جوانمردی از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد ، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود... دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ... تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری؟ ما که تازه از حموم در اومدیم ، اونم اینهمه !!! دوستم گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جای گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!... پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه،... خودش برگشت تو حموم و صدا زد: نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ... !!! 📚
می‌ترسم از روزی که مرا فرا بخوانی و من هنوز آماده نباشم... می‌ترسم دلی را شکسته و ترمیمش نکرده باشم.... می‌ترسم گناهی کرده و توبه نکرده باشم... می‌ترسم با کوله باری از حق الناس به پایان راه رسیده باشم... می ترسم...
از #قم آمده بود به رشت در مزارشهدا🌷 دیدمش... گفت : آمده ام به #مادرم سربزنم و بروم. ماموریتی در پیش دارم. اگر همدیگر را ندیدیم #حلالم_کن برادر. بعد رفت سمت قبور مطهر #شهدا 🌷 می دیدم گردنش را کج کرده و با نگاه معصومانه ای به #قبور_شهدا خیره شده است #شهید_سجاد_طاهرنیا 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
4_345554935284237151.mp3
5.49M
🎶 بشنــوید عڪس تو میره ڪوچہ بہ ڪوچه توی قاب خونہ هـا تو یہ یاقوتی ، توی تابوتی میری روی شونہ هـا 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
گرگها خوب بدانند در اين ايل غريب گر پــــــدر رفت ، تفنگ پدری هست هنوز . . . لباس رزم پدر بر تن محمدامین نازدانه‌ی #شهید_علیرضا_بریری لحظه‌ی تدفین شهید بریری 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
هدایت شده از سلام برابراهیم
انفطار و ضحى - عبدالباسط.mp3
3.32M
شبتون آروم با نوای که آرامش بخش دلهاست ❤️
نَفَسَم گِرفت در هوایٍ این شهرِ پُر گناه حال و هوای جمع شهیدان دارد دِلَم...😔 شبیه🌷 #شهدا رفتار کنیم فقط کمی مراقبت میخواهد😉 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽نماهنگ رابطه پدرانه شهید مدافع حرم علیرضا بابایی با فرزندش😔 🌷یادش با #صلوات 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
خواستم از خونه برم بیرون گفتم یه چک کنم ببینم همه چی سرجاشه!! نجابت:حاضر√ حیا:حاضر√ پاکدامنی:حاضر√ غرور:حاضر√ چادر:؟ چادر:؟ چادرم میگه: اگر همگی حاضرن منم هستم وگرنه دوره من یکیو خط بکش ک آبرو دارم!! چه کنم چادر است دیگر! بدون حیا جایی با من نمی آید... 🍃وارث چادر زهرا ، نکند خون به دل مهدی زهرا بکنی... #چادرباحیاقشنگه😉 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴تموم عالم میدونن؛که دخترا بابایی اند... نامه ی دختر شهيد مدافع حرم مصطفی صدرزاده در مراسم ساگرد,به پدرش...😔 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
مردی که نابغه ایرانـ شد. در عمليات خيبر وقتي در محاصره بمباران شيميايي او ماسك خود را تقديم به پيرمردی كه راننده لودر بود كرد را همه به ياد دارند. براثر اين اقدام وي تا زمان شهادت از شامه بويايي بي بهره شده بود و تا پايان عمر اين موضوع را مخفی می كرد. 🌷یادش با
🌷|محمدامین 22 سال بيشتر سن نداشت، اما پايه 10 درس حوزوی و سطح سه و ترم شش رشته فلسفه بود. به زبان انگليسي و عربي تسلط داشت. برخي فكر مي‌كنند كساني كه براي دفاع از حرم شهيد مي‌شوند براي پول است اما پسرم در رفاه بزرگ شد، هيچ نياز مالي نداشت حتي زماني كه به سوريه اعزام مي‌شد هزينه بليت هواپيما را پدرش داد. محمدامین از يك دانشگاه در آلمان بورسيه شده بود، اما همه را رها كرد و براي جهاد به سوريه رفت🌷 🌷 🌹نخبه_حوزه_و_دانشگاه 🌷یادش با 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
4_5877484507728184457.mp3
1.09M
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌷شهید مهدی آقاجانی🌷 عزیزانم، لکه های سیاه نشسته برقلبتان را با اشک در دل شب برای حق تعالی پاک کنید، اشک قلبت را تمیز میکند و نور ایمان بر قلبت تابیده میشود ... 🌷یادش با
javadmoghaddam-@yaa_hossein.mp3
4.96M
🎵خدا رو چه دیدی چقدر نا امیدی، بگو که میمونی نگو که بریدی😔 🎤جواد 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🍃در مکتب پای درس سردار شهید 👈 بیت_المال استفاده از وسایل بیت المال برای او زجرآور بود. مرتب از منزل قلم و خودکار می برد و داخل سپاه جا می گذاشت .من شاهد بودم یک هفته سه خودکار را با خودبردو نیاورد،به او گفتم : با این حقوق سه هزار تومانی که به ما می دهند حداقل خودکارهایی که خودم گرفتم به سپاه مبر . او با آرامشی که از کلامش می بارید ،گفت :خودکار روی میز،داخل سپاه بود، می دانستم که از خودم است ولی با این حال شک کردم ودلم نیامد بردارم . همیشه می گفت: خانم راضی باش که از جیب ما به بیت المال برود ولی از بیت المال به جیب ما نباید. 🌹راوی همسر شهید 🌷یادش با 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
مَحال است به خنده اش نگاه کنی و حال دلت عوض نشود! خندیدنش فرق دارد از عمق وجودش می خندد از جایی که اسمش "حَـرمُ الله " ست 🌷شهید ابراهیم هادی
کانال کمیل
مَحال است به خنده اش نگاه کنی و حال دلت عوض نشود! خندیدنش فرق دارد از عمق وجودش می خندد از جایی که ا
: 🌷شهدای ما زنده اند اعمال من و شما را میبینند آن وقتی که در راه رامستقیم حرڪت میڪنیم آنها خوشحال میشوند... ❤️
هادی دلها❤️ دلم یک جرعه شهادت میخواهد به اعمالم که مینگرم لیاقتش را ندارم😔 کرم وعطای شهیدان را که نگاه میکنم مصرتر میشوم... میشود مرا بپذیرید؟؟؟😔
کانال ، هر کس را به جائی می‌برد؛ اما بعضی‌ها غرق در یک کانال‌اند! کانالی از جنس محاصره و پنج روز تشنگی.. با مردانی که چون کوه ایستادند، و همچنان در کانال ‌مانده‌اند... مردانی چون"ابراهیم" 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌷در کلاس شهادت ظهرکه از مدرسه برگشت ،دیدم رفته گوشه‌ ی اتاق نشسته، داره گریه میکنه. گفتم : محمد حسن، پسرم چرا گریه می‌کنی؟ بچه‌ها اذیتت کردند؟ گفت : نه ،آخه یکی از بچه‌ها لباسهایش کهنه بود، وقتی آمد سر کلاس بچه ها بهش خندیدند. 😔می شه براش لباس بخری؟... او برای خنده ی دیگران به گریه افتاده بود... شب عید لباس براش خریدم پوشید رفت بیرون وقتی اومد دیدم لباس کهنه تنش هست گفتم کو لباسهای نو گفت دادم به کسی که بیشتر از من احتیاج داشت و نمی تونست لباس شب عید بخره ، من لباس نو نمیخوام 🌷راوی مادرشهید 🌸🍃یادش با 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
4_203801476710007037.mp3
218.7K
🎵 صوتِ شهید #سردار_شهید_حاج_احمد_کاظمی 🌹 19 دی ماه 1384 سالروز شهادت شهید احمد کاظمی و 10 تن از سرداران سپاه (شهدای عرفہ) در سانحہ هوایی را گرامی میداریم . 🌷شهدا رو یاد کنیم با ذکر #صلوات 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#عملیات_کربلای_پنج #رمزعملیات_یازهرا_سلام_الله_علیها ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ از جبهه جنوب شلمچه و شرق بصره در منطقهای به وسعت ۱۵۰ کیلومتر مربع، با هدف آزادسازی شلمچه ، جزایر و مناطق شرق بصره، در سه مرحله با ۲۲ لشکر از سه قرارگاه آغاز شد و پس از ۵۰ روز با دستیابی رزمندگان به همه‌ی اهداف عملیات با موفقیت پایان یافت.