📚برشی از کتاب #سربلند
شرح زندگی #شهید_محسن_حججی
📝شبی که #محسن میخواست برود از چهره اش فهمیدم که دیگر برگشتنی نیست. من این چهره ها را توی جبهه #شبهای_عملیات زیاد دیده بودم.
📝قیافه هایی که می دانستی #آخرین بار است نگاهشان میکنی. خداحافظی آخر محسن هم آب پاکی را روی دست ما ریخت. زیاد بغلش نکردم. وقتی #پایم را بوسید سریع جدایش کردم.
فاصله را حفظ کردم.
همه برای بدرقه اش رفتند ترمینال ولی من نرفتم. وقتی زنگ میزد باهاش حرف نمیزدم. وقتی هم #اسیر شد دعانکردم که برگردد.
توی باجه #بانک بودم که پدرخانمش زنگ زد گفتم توی بانکم. طاقت نیاورد. آمد پیشم و گفت:این بچه رو گرفتن
از #سپاه آمدند خانهمان. گفتند:چون عکسش رو پخش کردن احتمال #مبادله هست. گفتم:خودتون رو خرج نکنید. ما راضی نیستیم.
می دانستم محسن آمدنی نیست. #سرباز نبود که بالاجبار ببرندش. کسی که دنیـا را دوست ندارد نمیتوانی به زور نگهش داری. دعاکردم #شهید شود.
مادر و خواهرهایش بیقراری میکردند. همان شب خبر #شهادتش آمد. وقتی گفتند پیکرش قرار است بیاید رفتیم #تهران. من و خانم و پدرخانمش. #پنجشنبه بود.
منتظر بودیم. گفتند که امروز نمی آید. امشب توی #سوریه برایش مراسم میگیرند. گفتم:اگه میشه #ما رو ببرید سوریه حتی اگه شده با هواپیمای باربری . قبول کردند.وقتی رفتیم خبری ازش نبود. فهمیدیم برای اینکه دل ما نشکند اینطور گفتهاند.
گفتند باید آزمایش #دیانای انجام بدهیم. شاید تکههایی که به ما تحویل دادهاند مال یک بدن نباشد و #دروغ گفته باشند.بعد از آن هم چندبار شایعه شد که آورندش؛ ولی حاج قاسم #سلیمانی گفته بود به کسی اعتماد نکنید تا خودم زنگ بزنم.
حاجقاسم زنگ زد و گفت:وقت آمدنه. چی صلاح میدونید گفتم:اگه میشه ببریمش #مشهد برای طواف. چون اذن شهادتش رو از #امامرضا گرفته.
مشهد که رفتیم قضیه لو رفت و مراسم باشکوهی برایش گرفتند. روز بعد در حسینیه امام خمینی #آقا به تابوتش #بوسه_زد و بعد هم آن تشییعهای باشکوه. میدانستم محسن #شهید میشود؛ اما این اتفاقات را پیش بینی نمیکردم.
فیلم اسارتش را که دیدم توقع نداشتم #محسن آنطوری ظاهر بشود. اگرچه محسن خودش نبود. داشت از جایی هدایت میشد. هدفی داشت و داشت میرفت #سمتش. حتی به اطرافش نگاه نمیکرد. هیچوقت برای شهادتش حسرت نخوردم فقط حسرت این را خوردم که چرا نشناختمش و خوبی هایش را بعد از #شهادتش از این و آن شنیدم.
(به روایت پدر)
#شهید_محسن_حججی
خدا رحمت کنه #آیت_الله_احمدی_میانجی رو...
به من میگفت:
آقا محمد حسین؛
این انقلاب تعزیه خونی قبل ظهوره...
یه عارف میگفت...
یکی میره جبهه!
یکی نمیره!
یکی جنگ نرم میاد،یکی نمیاد...
همینه دیگه!
فکر میکنی شِمر یهو از آسمون اومد رو سینه #امام_حسین؟
#چمران چی میگه؟
وقتی شیپور جنگ نواخته میشه مرد از نامرد تشخیص داده میشه،پس ای شیپور چی بنواز!
.
بچه ها جنگ با همه ی عظمتش شروع شده...
کجای جنگی؟
کجای خاکریزی؟
این خاکریز نمی شکنه...
خیالت راحت راحت...
خیالتو راحت کنم؟
این #انقلاب هیچ طوریش نمیشه...
#امام گفته...
#آقا گفته...
#اینا_نائب_امام_زمانن_عج
#حاج_حسین_یکتا
کانال کمیل
شرکت کننده شماره 3⃣ 📝کاربر محترم : یازهرا 💔سلام حضرت زهرا ، 🍃سلام امام زمان 😔 میدونم خیلی توبه ک
شرکت کننده شماره 4⃣
📝کاربر محترم : دلتنگ حضرت مادر
مادر🍂
بچه سید نشدم دست خودم نیست ولی وسط روضه دلم خواست بگویم ....مادر ..🌹
▪️آجرک الله یا صاحب الزمان (عج)
آقا یا صاحب الزمان...گفتی اگر خدا را به عمه جانت حضرت زینب قسم بدم میای😭
خدا یا تورا به عمه جان ، حضرت زینب (س)قسم میدم سرور مارا بفرس🌹
#آقا شرمنده ام که مدام شرمنده ام
آقا شب قدر منتظرت بودم ...آقا نیمه شعبان منتظرت بودم آقا هر جمعه منتظرتم........
تو را به جان مادرت فاطمه بیا
😭😭😭😭😭😭
آقا شدید دلمون از دنیا گرفته.....آقا شدید دلمون براتون تنگ شده
شرمندتم بس تو به کردم و توبه شکستم....😔
#حلالمون_کن_آقا
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ
خون زيادے از پای من رفتہ بود. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. #زير_لب فقط مےگفتم:
يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی
هوا تاريڪ شده بود.
#جوانے خوش سيما و نورانے بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم.
مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام.
من دردے حس نمےڪردم!
آن #آقا ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. #او_دوست_ماست!
لحظاتے بعد #ابـراهيـم آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن #جمال_نورانی، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش...
📚 سلام بر ابراهیم
🍃 #هادی_دلها❤️
🌷یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
یادمان نرود!
#شیطان در کمین #امام_شناس ها بدجور نشسته!
یک موقع میبینی داری اوج میگیری
همه چی سرجاشه!
کارای معنوی
کارای فرهنگی
درس هات
همه چی!
نیت کردی حتی آب خوردنتم برای #امام_زمان باشه!
بعد به خودت میای!
میبینی این اوج گرفتنه اشتباهی بوده!
اواسط راه دست شیطانو گرفتی رفتی!
تویی که ثانیه به ثانیه زندگیتو وقف امام زمانت کرده بودی دیگه از گریه ها و درد و دلای شبانه خبری نیست!
تو که درس خوندنت برا #آقا بوده دیگه درگیرش شدی و از بی قراری هات کاسته شده!
توکه برا آقات #کار_فرهنگی میکنی درگیر جزئیات بی اهمیتش شدی یا غرور برت داشته و فکر کردی کسی هستی و دیگه #اخلاص اولیه رو نداری!
تویی که ظواهرتم مثل پسند امام زمانت کردی دیگه #تواضع و #فروتنی از ظاهر و باطنت رخت بسته و رفته!
فکر نکن اومدی تو این راه
دیگه اصلا سمت گناه نمیری!
نه عزیزم!
شکلشون عوض میشه!
شیطان کار بلده
عهداتو بستی با #آقا یا نه ...؟!
فقط میگما ؟
بدنیست این همه مدت منتظر سیصد و سیزده نفره ؟
#سالهاست_منتظر_سیصدواندی_مرد_است
#آنقدر_مرد_نبودیم_که_یارش_باشیم!
میتونست مثل خیلیا همون جلسه ی اول خواستگاری یه تمام نگاهی به شغل پسر داشته باشه😏
یه شغل راحت با حقوقِ جوندار!
میتونست مثل یه سری از دخترخانومای مذهبی اول دنبال #آسایش باشه بعد #آرامش و بگه:
رو دیوار خونمون باید پُر باشه از عکس #شهید و #آقا ولی تو خونه ی بزرگ و غیر اجاره ای...❗️
ماشین هم باید داشته باشیم چون هر هفته میریم گلزار❗️
میتونست مثل این دخترخانومای مثلاً مذهبی دنبال بازی باشه ولی نبود...
[زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست... انعام/۳۲]
مسیر رو آگاهانه انتخاب کرد شد زنِ یه بچه #بسیجی با وضع مالیِ تعطیل ...😕
نه از این بسیجی نماها که گوششون پُر از آهنگ ماهنگ و صدا خش دار مش دارِ نه...
بچه بسیجی که گوشش پر از صدای آقا مجتباست..😇😍
گذشت و بعد چند وقت مَردش تو سوریه پَر کشید...😭😔
یه دخترخانم جوان شد #همسر_شهید...
هرهفته چندبار ، با بچه بغل و مفاتیح میره سر مزار شهیدش و ...
پیش خودم میگم،این خانوم میتونست مثل خیلی از زوجای مذهبی زندگی راحت و بدون #دغدغه و #اینستایی داشته باشه، بگن و بخندن 🙂🙃
از مسافرتاشون، ✈️
از شامِ تو رستورانشون🍕
از کادوی تولدشون،🎁🎈
از لباسی که برا هم خریدن، 👔
از شیرین کاری بچشون،👼
از چایی که برا هم ریختن...
پُست بزارن، عکس سلفی دوتایی بندازن،
بزارن خلق الله ببینن...😒
خواسته یا ناخواسته زندگی راحتشونو به رُخ بکشند و به فکر کوتاهشونم نرسه که شاید یه دختر بخاطر وضع بد باباش نمیتونه ازدواج کنه و با دیدن اینا ...
بگذریم ...
️
لُبِ کلوم یا به قول جماعت تحصیل کرده مخلص کلام:⇩⇩⇩
فرق #زن تا #زن زمین تا آسمونه
مذهبی داریم تا مذهبی...
مذهبی دغدغه مند و مذهبی تعطیل ...
حزب اللهی معتقد و #حزب_اللهی_اینستایی
کم نیستن از این خانومهای مجاهد که خدایی زندگی میکنن...
که سبک زندگیشون فاطمیه و صبرشون زینبیه
به رسم تکلیف و وظیفه برای این بانوان باعظمت و همسران مدافع حرم دعا کنیم
#مذهبی_ها_عاشق_ترند