eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
همسر شهید همت می گوید : اخلاقم طوری بود که اگر میدیدم کسی خلاف شرع می گوید ، با او جر و بحث میکردم یک روز بهم گفت :باید با منطق حرف بزنی بهش گفتم :ولی آدم رو مسخره می کنن . گفت : می دونی ما در قبال تمام کسانی که راه کج میرن مسئولیم ؟ حق نداریم باهاشون برخورد تند کنیم ؛ از کجا معلوم که ما توی انحراف اینا نقش نداشته باشیم ؟ وقتی بهش گفتم : آخه تو کجایی که مقصر باشی؟ گفت :چه فرقی میکنه ؟ من نوعی ، با برخورد نادرستم ، سهل انگاریم ، کوتاهیم ، همه اینا باعث انحراف میشه.... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
4_5931625362223005773.mp3
8.4M
🍃باز میخونم...تو لحظه ‌ی تحویل امسال 🎤 کربلایی جواد مقدم عید شیعه لحظه ظهور توئه اقاجون❤️ 💔جمعه آخر... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🕊🌸اولین بار که به صورتش خیره شدم سر سفره ی عقد بود. وقتی داشتم انگشتر فیروزه را دستش میکردم. نذر کرده بودم قبل از ازدواج به هیچ کدام از خواستگارهایم نگاه نکنم تا خدا خودش یکی را برایم پسند کند. و حالا او شده بود جواب مناجات های من. درست مانند رویاهای کودکی و تخیلات نوجوانی ام بود ،با چشمانی درشت، مهربان و مشکی.❤️ ❤️هر عیدی که می رسید سریع خبرم می کرد تا برویم النگویی، انگشتری یا زیوری بخریم، و من هربار این جواب را داشتم «بیشتر از این زمین گیرم نکن. چشم هایت به قدر کافی بال و پرم را بسته.» و او هر بار میخندید و مجنونم میکرد و میگفت: «اگر جز این میگفتی مایه ی حیرتم بود.»❤️ 👼🏻 هم او بچه دوست داشت و هم من. آرزویش این بود که دختری داشته باشد تا در سه سالگی با شیرین زبانی بابا صدایش کند؛ و من آرزوی کودکی را داشتم که چشم هایش درست عین بابایش باشد. 🌺با جعبه ای شیرینی به خانه آمد. میدانست که من بیشتر از هر چیز هوس چیزهای شیرین میکنم. وقتی سلام کرد و کنارم نشست، دخترم در شکم به تکان تکان افتاد. مگر میشود دختر جواب سلام بابا را ندهد؟ 🌺 لبخندی زد. از همان لبخند های مست کننده اش. محو صورتش بودم . گفت دیگر موقعش رسیده 🌹جعبه را باز کرد و شیرینی در دهانم گذاشت. گفتم: خیر است انشا الله. گفت: خیر است. وقتش رسیده به عهدمان وفا کنیم. اشک هایم می ریخت. بی اختیار. «خدایا به این زودی فرصتم تمام شد؟» 💔 نمیخواست مرد بودنش را با گریه کم رنگ کند، ولی نتوانست بغض گلویش را مخفی کند.❤️❤️ 💞گفت: میدانی که اگر مردان ما آنجا نمی جنگیدند آن جانور ها حالا به یزد و کرمان هم رسیده بودند و شکم زنان باردارمان را می دریدند؟ 💞گفتم: میدانم. 💞گفت: میدانی عزت در این است که مردمی بیرون از خاک خود برای امنیت شان بجنگند؟ 💞گفتم: میدانم. ولی در این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و جواهرند، کسی قدر میداند این مهربانی تو را؟ 💞و باز هم مست شدم از لبخندش. 💞گفت: لطف این کار در همین است. ❤️وقتی در تشییع پیکرش قدم بر میداشتم همین جمله اش را زیر لب تکرار میکردم.❤️ 🌹و حالا هم که روی تخت بیمارستان رقیه اش را برای اولین بار به دستم داده اند همان جمله را زیر لب تکرار میکنم.🌹 ❤️«دختر کوچک من! چشم های باباییت را باز کن تا برایت بگویم شرح مردانگی اش را.❤️ 🌷همسر شهید میثم نجفی 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
آنقدر شهید با تیر و ترکش دیده ایم که یادمان می رود #جنگ_نرم هم شهید دارد جانباز دارد شیمیایی دارد درد دارد ...! #بجنگید
!! 🌷به قول امروزی ها، حاجی خیلی «فدایی» داشت. بچه ها صف کشیده بودند جلوی بیمارستان و سر اهدای کلیه به حاجی، جر و بحث می کردند. هر کسی می خواست قرعه به نام او بیفتد. بچه ها سر از پا نمی شناختند. هر لحظه به تعداد بچه ها اضافه می شد. 🌷....لحظه شماری می کردند برای اهدای کلیه. اما هر کاری کردند حاجی زیر بار نرفت و گفت: «من شرعاً راضی نیستم که شما جان خودتان را به خطر بیندازید و به من کلیه بدهید. هر چه خدا بخواهد، همان می شود.» 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد يدالله كلهر ❌ ميم مثل مسئول ❌ ميم مثل كلهر!
همه مارفتنی هستیم خوشا بحال آنانکه پاک آمدندوپاک رفتند ✅در اخرین جمعه سال شهدا رو یاد کنیم با ذکر صلوات
من شنیدم که شما فصل بهاری آقا به دل خسته ی ما صبر و قراری آقا عمر امسال گذشت و خبری از تو نشد هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟ در هیاهوی شب عید، تو را گم کردیم غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا راستی بی نفست حال که تحویلی نیست چه شود سر به سر خسته گذاری آقا هفت سین، سین سرور قدمت کم دارد زرد هستیم اگر سبز نباری آقا اگر از آب، هوا، قافیه تحریم شویم نیست غم تا نظر لطف، تو داری آقا
لباسش رو که پوشید به بچه ها گفت بچه های خوبی باشین همینجا تو اتاق بازی کنین تا من و مامانتون بریم و برگردیم . با تعجب نگاش کردم گفتم کجا بریم ؟ گفت بریم حرم دعای وداع و بخونیم و بیایم گفتم پس بچه ها چی ؟ گفت بچه ها میمونن دیگه ... یه بارم من و تو تنها بریم حرم مکث نکردم سریع آماده شدم کوچه خلوت بود چند قدم که رفتیم آروم دستام و گرفت گفتم عه ! زشته گفت ولش کن بابا یه بارم حرف دلمونو گوش بدیم تو کل مسیر سرم و بالا نمیکردم که مبادا با کسی چشم تو چشم بشم و خجالت بکشم . نزدیک حرم که رسیدیم دیدم راهشو کج کرد به طرف بازار ! گفتم مگه نمیخوای بریم حرم ؟ گفت چرا ولی اول به بازار بریم یه چیز واسه خودت بخر . بازار شلوغ بود منم بخاطر اینکه حرفش و زمین نندازم یه روسری گرفتم و یه چادر نماز گل گلی هم واسه فاطمه ... رفتیم حرم تو همون حیاط صحن رضوی نشستیم کلی ازم عکس انداخت کلی ازش عکس انداختم... دعا خوندیم و... این شد آخرین باری که آقا محمد به حرم مشرف شدند . به این میگن هوای دو نفره (دلنوشته همسر شهید) آخرین زیارت(دو ماه قبل اعزام به سوریه) 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
هدایت شده از کانال کمیل
37667_خداییخدا-غریبه.mp3
5.89M
💔خدایی خدا غریبه... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
در جوشن کبیر یک عبارتی هست که مى‌گوییم: "یا کٓریمٓ الصَّفْح" معناش خیلى جالبه؛ وقتی کسی تو رو می‌بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یک‌جوری نگات می‌کنه که تو می‌فهمی هنوز یادش نرفته؛ یه‌جورایی انگار که سابقه‌ی بدت رو مدام به یادت میاره. ولی یک وقتی، یک کسی تو رو می‌بخشه و یک‌طوری فراموش می‌کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی. اصلا هم به روت نمیاره. به این نوع بخشش میگن صَفح. و خدای ما این‌گونه است... از صمیم قلب می‌گویم: "یا کٓریمٓ الصَّفْح" بیاییم در واپسین روزهاى سال ببخشیم و بگذریم ...❤️
کانال کمیل
در جوشن کبیر یک عبارتی هست که مى‌گوییم: "یا کٓریمٓ الصَّفْح" معناش خیلى جالبه؛ وقتی کسی تو رو می‌بخ
🌷نه برگ گلی.. 🍃به شاخه ها می ماند 🌷نه هیچ کسی به جز... 🍃 می ماند 🌷خوب باش و بدی مکن 🍃که ازما تنها 🌷یک و.. 🍃یک به جا می ماند
هدایت شده از کانال کمیل
ramezani-12.mp3
1.93M
دلم گرفته رفقا... دوباره هوای صحبت باشمادارم... 💔میخوام امشب براتون از رهبرم دم بزنم از غریبیش بگم و عالم رو برهم بزنم... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
❣مےگفت چند روز اول نتونستیم امام و زیارت کنم یک شب طاقتم طاق شد نیمه شب رفتم روی پشت بوم یکے از ساختمون ها که مشرف بود به اتاق امام. اتفاقا برق اتاق روشن بود امام داشتند نماز شب مےخوندند. میگفت وقتی به خودم اومدم دیدم دارم اشک مےریزم. 🌹 🌹 📚منبع: سایت سبک بالان 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌹 «جلوه ی ناب» الا ای نور روشن تر زِ مهتاب تجلی گاه عشق وجلوه ی ناب کجا سر در گریبان گریه کردی کجا راز ونیاز ومویه کردی فریب کار دنیا دردسرشد وغافل از تو گشتن هم هنر شد هوای روی تو در سر دگر نیست دلیل بی وفایی بشر چیست؟ دلا تا کی نشستن وندیدن از تو رویی گره اندر گره در وصل مویی تو خود کاری بکن با اشک وآهت به قربان رُخِ زیبا چو ماهت دلم بشکسته است از غیبت تو خوشا چشمی که بیند هیبت تو تمام درس وبحث ومشق دنیا شود هیچ از فضیلتهای آقا بخوانیم‌از دعاهاومناجات شبانه در آن لحظه که اشک میریزد روانه دعاها ومناجات رابخوانیم که در وقت حضورش جا نمانیم 💚تقدیم به ساحت مقدس عالم امکان حضرت بقیة الله الاعظم آقاصاحب الامر وزمان مهدی موعود عج 💚
از ولایت فقیه تبعیت کنید؛ چراکه تداوم راه شهدا در گرو پشتیبانی از ولایت فقیه است، همچنین خواهران را به حفظ حجاب سفارش میکنم که موجب کرامت زن است شهید عبدالرحیم کریمی 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
دنیا اگر گذاشت که پیدا کنم تو را فرصت بده به من که تماشا کنم تو را پیچیده‌ای شبیهِ معما شبیهِ شعر هی فکر می‌کنم که چه معنا کنم تو را 💐 اولین دیدار #همسر_شهید سید جوادی اسدی بعد از حدود سه سال
مراسم عروسیمان یک مراسم خدا پسند بود☺️ مولودی خوانی بود و ... همسرم تاکید داشت در این مراسم کاری نکنیم که طبق دستور و خواست خدا و ائمه اش نباشد به همه تاکید کرده بود که ترقه بازی نکنند و باعث آزار همسایه ها نشوند💥.یکی از همسایه های مسن محل بعد از مراسم به منزل ما آمد و به محمد جواد گفت:خیلی دعایت کردم🍃.ان شاءالله هرچه از خدا میخواهی به تو بدهد که نگذاشتی ترقه بزنند!😊 شهید مدافع حرم محمدجواد قربانی 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌷 تو آموزشی تیراندازیش محشر بود هیچ کس نمیتوانست وسط سیبل بزنه ولی محمدحسین میزد تو خال... تو عمرم جوانی به پاکی و نجابتش ندیده بودم... به جای بچه ها نگهبانی میداد اگر کسی سیر نمیشد سهم غذاش رو میداد.... 📝برشی از وصیت نامه یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب س نبود امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمیکرد... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#اے_شـــ‌هدا فاصــله ها دروغ می‌گویند.. کہ بین من و شما ایستاده‌اند... وقتی گرمای #حضورتان را هرلحظه احساس می‌کنم... ای کاش میدانستید که این روزها دلم بیشتر از هر روز بی تاب شماست و درمان این حال خرابم انتهای راه شماست ، #شهادت... درعشق اگرچه منزل آخرشهادت است تکلیف اول اما شهیدانه زیستن است... شهدا شمارو به بی بی دوعالم قسم کمکمون کنید #رهرو شما باشیم نه #شرمنده ...😔 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#أین_عمار؟ وقتی یاد این جمله میفتم ماجرای امان نامه ی شمر برایم روشن تر میشود زیرا ماجرای امان نامه ثابت ڪرد ابالفضل هم که باشی، دشمن برای جدا ڪردنت ازولایت برنامه دارد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ فقط روایتگر یک دقیقه و چند ثانیه از درگیری ها، لحظات مجروحیت و شهادت رزمندگان مقاومت و مدافعان حرم تو سوریه ست. چه خون هایی که برای آرامش من و شما غریبانه روی خاکریزها ریخت. چه جوون هایی که برای صلابت پرپر شدن و چه بزرگانی که برای دفاع از کیان و منافع ملی کشور، ریششون به خون سرشون خضاب شد.
! 🌷قبل از عملیات محرم داخل سنگر نشسته بودیم که یکی از بچه‌ ها آمد و گفت: «مژده بدید! مژده بدید!» گفتم: «چی شد؟ چه اتفاقی افتاد؟!» با خوشحالی تمام گفت: «واحد اطلاعات عملیات، از ١٥ نفر جان بر كف برای مواقع اضطراری ثبت نام می‌ کردند که من هم موفق به ثبت نام شدم و قرار است از فردا آموزش ببینیم.» 🌷گفتم: «گروه جان بر كف چه کار می‌ کند؟» همان طور که لبخند به لب داشت، گفت: «مثلاً اگر میدان مینی به موقع معبرش باز نشود، این گروه داوطلبانه خود را به روی مین می‌اندازد.» وقتی این جمله ‌اش را شنیدم مو تو بدنم سیخ شد، سعی کردم او را از کارش منصرف کنم ولی قبول نکرد، از اینکه می‌ دیدم یک جوان ١٩، ٢٠ ساله این‌ گونه به سوی شهادت آغوش گشوده است، باورم نمی‌ شد. 🌷بعد از آموزش به سراغم آمد و گفت: «دعا کن بتوانیم از عهده کار بربیایم.» خیلی دوست داشتم بدانم نحوه آموزش‌ شان چگونه بود برای همین از او خواستم کمی از نحوه آموزش‌ شان صحبت کند. گفت: «بیشتر آموزش‌ مان حول محور خنثی کردن میادین مین در مواقع ضروری بود.» و بعد شروع کرد به توضیح این که چه کار باید بکنیم تا مین‌ های بیشتری را با پرتاب کردن خود روی مین منفجر کنیم. 🌷وقتی داشت با شور و علاقه خاصی نحوه غلتیدن روی مین را صحبت می‌ کرد، تو دلم گفتم: «انگار می‌ خواهد عسل بخورد که این قدر با شور و حرارت دارد برایم توضیح می‌ دهد.» از خدا خواستم کاری بکند تا از وجود این عزیزان استفاده نشود. شب عملیات بر و بچه‌ های تخریب به نحو احسن کارشان را انجام دادند و دیگر نیازی به جان برکفان نشد. راوی: رزمنده شعبان محمدیان ❌ بعضى مسئولين جان بر كف زمانه كه نيستن هيچ، پا در گلو نشين، شدن!!!!
❣دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود. نان را برداشت و گفت: ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟! نان خیلی سفت بود. بعد یک تکه سنگ برداشت. ❣همینطور که دور هم نشسته بودیم شروع به خُرد کردن نان نمود حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند. پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود. 🌹 🌷یادش با 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
⚠️خواهرم 🔹حواست هست که از کجا شروع شد و دارد به کجا کشیده میشود 🔸مقصر بودی که باعکس شماره یک، رقابتی شوم را آغاز کردی ⛔️خراب کردی بانو این تبلیغ حجاب نبود..! ❌ بود، بود. شکست برابر بود.. 👈اخلاص درحجاب🌹جز برای رضای خدا کاری نکن.. 💢اونی که چادر رو درک کرده ، پروفایلش پراز خودنمایی باچادر نیست😊 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
4_5960557979915780174.mp3
4.59M
❗️مهم❗️ ⛔️حجت الاسلام باقری ⛔️موضوع:حجابی که حجاب نیست👆 🔸لطفا آنقدر نشر بدهید تا به گوش تمام وارثان حجاب برسد