#همسر_شهید #هادی_کجباف :
همسر من مدافع حرم #حضرت_زینب_(س) بود و من هم در عمل به ایشان اقتدا کردم.
من از پیکر ایشان گذشتم و آن را به خدا سپردم با اینکه شنیدم بعد از مخالفت ما با پرداخت پول ، پیکر ایشان را به رگبار بستند و به جنازه ایشان جسارت کردند و در شبکه های اجتماعی هم گذاشتند .
برای بازگشت پیکر همسر شهیدم حاضر نیستم یک ریال به تکفیری ها پرداخت شود .
ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده ایم و آنچه را که در این راه دادیم پس نمی گیریم .
#صلوات
💢ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻣﻴﮕﻦ :
ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷه، کافیه.
#نماز هم نخوندی نخون...
#روزه نگرفتی نگیر.
به #نامحرم نگاه کردی اشکال نداره و.........
فقط سعی کن دلت پاک باشه!!!!!!
#ﺟﻮﺍﺏ_ﺍﺯ_ﻗﺮﺁﻥ :👇
✅ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺁﻣﻨﻮﺍ
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ :
[ ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ ]
ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .
ﺍﮔﺮ ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .❗️
ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ .❗️
ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ .
✅ﻫﻢ ﺩﻝ ؛ ﻫﻢ ﻋﻤﻞ
از پاهایی که نمی توانند ما را به ادای نماز ببرند،
انتظار نداشته باشیم که ما را به بهشت ببرند.
🕊به یاد نمازهای عارفانه و عاشقانه شهدا ...
التماس دعا در لحظات ناب عاشقی
#طنز_جبهه
نمی دانم
تقصیر حاج آقای مسجد بود که نماز را خیلی سریع شروع میکرد
و
بچه ها مجبور بودند
با سر و صورتی خیس
در حالی که بغل دستی هایشان را خیس میکردند،
خود را به نماز برسانند
یا
اشکال از بچه ها بود که
وضو را می گذاشتند دم آخر و
تند تند یا الله می گفتند و
به آقا اقتدا می کردند و
مکبّر مجبور بود
پشت سر هم
یا الله بگوید و
اِنَّ الله معَ الصّابرین... بنده خدا حاج آقا
هر ذکر و آیه ای بلد بود میخواند
تا کسی از جماعت محروم نماند.
مکبّر هم کوتاهی نکرده، چشم هایش را دوخته بود به ته سالن تا اگر کسی وارد شد
به جای او یا الله بگوید و
رکوع را کش بدهد .
وقتی برای لحظاتی کسی وارد نشد، ظاهراً بنا به عادت شغلی اش بلند گفت:
یاالله نبود ... ؟؟؟؟
حاج آقا بریم.
نمی دانم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده
ولی بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن... 😊😂
کسانی به امام زمانشان خواهند رسید، که اهل سرعت باشند و الا تاریخ کربلا نشان داده ، که قافله حسینی معطل کسی نمی ماند شهیدسیدمرتضی آوینی
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_حسین_معز_غلامی
وقتی منتظر کسی باشی و دیر کند، سر قرار شروع میکنی به راه رفتن و وجبکردن خیابان تا بلکه انتظارت به سر بیاید
اما خودمانیم
ما کدام خیابان را زیر باران برای آمدنت قدم زدهایم؟
#امام_زمان
#سیره_شهدا
#ریاى_بى_ريا....!!
🌷محمد پاشو! پاشو چقدر می خوابی؟ _چته نصفه شبی؟ بذار بخوابم. _پاشو، من دارم نماز شب می خونم؛ کسی نیست نگاه کنه. هر شب به ترفندی برای نماز شب بیدارمان می كرد. عادتمان شده بود....
❌ مردانِ بى ريا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷یک روز پسرخاله اسماعیل از فاو آمد اهواز، شهرک پایگاه شهید بهشتی تا سری به ما بزند و خستگی ای در کند. دو تا چتر منور خوشگل هم با خودش آورد. می خواست برای یادگاری با خودش ببرد شمال. با کلی سماجت، راضی اش کردم یکی از [آن را] بدهد به من.
🌷بی خبر از همه چیز، فکر کردم چتر پرواز است. رفتم بالای ساختمان خانه مان. از فاصله سه متری بالای خانه در حالی که جفت دست هام، محکم دسته ی آلومینیومی منور را چسبیده بود، پریدم پایین، به هوای این که چتر، وسط سقوط آزاد باز می شود!! ثانیه ای بعد، آه و ناله ام بلند شد. مادر، خواهر و پسرخاله ام سراسیمه پریدند بیرون. ولو شده بودم کف باغچه ی بیرون خانه.
🌷متوجه کارم که شدند، همه شان زدند زیر خنده. من هم با آنها شروع کردم به خندیدن تا خاطره ی تلخ پرش با چتر منور بشود خاطره ی بانمک و به یاد ماندنی من از بازی های ایام نونهالی در شهرک پایگاه شهید بهشتی اهواز.
راوى: جواد صحرایی رزمنده، نوجوانى كه از ٩ سالگى در جبهه حضور داشت.
منبع: سايت نويد شاهد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#دفاع_مقدس
4_5845862579083151233.mp3
2.93M
✅ جوان موفق از دیدگاه حضرت علی (ع)
🔴 بزرگترین فریب
🎤 #حاج_اقا_عالی
کانال کمیل
وقتی درونت پاک باشد خداچهره ات راگیرا میکند این گیرایی از زیبایی وجوانی نیست این گیرایی از نور ایما
💠مرا آنجا دفن کنید💠
مراسم هیئت که تمام شد به سمت حیاط امامزاده رفتیم،
شور و اشتیاق عجیبی داشت و تأکید میکرد که به حرفش گوش بدهم. با انگشت اشاره کرد و گفت:
وقتی شهید شدم مرا آنجا دفن کنید. من که باورم نمیشد، حرفش را جدی نگرفتم.
نمیدانستم که آن لحظه شنونده وصیت پسرم هستم و روزی شاهد تدفین او در آن حیاط میشوم.
حدود ساعات دو تا سه نصفه شب خواب عجیبی دیدم، خانه مان نورانی شده بود و من به دنبال منبع نور بودم.
دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانه ام شده اند.
همه جا را پر کردند و با لباس نظامی و سربند روی سرشان دست در گردن یکدیگر به هم لبخند می زنند.
مات، نگاهشان کردم و متوجه شدم منبع نور از دو قاب عکس برادران شهیدم هست.
آن شب برادر شهیدم محمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت که نگران نباش، محمدرضا پیش ماست.
آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم.
بعدها گفتند همان ساعت سه هواپیمای حامل پیکر محمدرضا و بقیه شهدا روی زمین نشست.
🌸از زبان پدر شهید🌸
#شهید_محمد_رضا_دهقان
#صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از طلبه شهید #مدافع_حرم سعید بیاضی زاده
🌷 لحظه های قبل از شهادت
شهادت - محرم ۱۳۹۵
کانال کمیل
فیلمی از طلبه شهید #مدافع_حرم سعید بیاضی زاده 🌷 لحظه های قبل از شهادت شهادت - محرم ۱۳۹۵
🌷سخنان شهید #مدافع_حرم سعید بیاضی زاده در مورد اینکه چرا میریم به سوریه؟!🌷
✨از زبان خود شهید✨
یکی از بچه ها گفت: به شهید رضایی گفتیم: حاج آقا ما برای چی اومدیم سوریه؟
گفت: اومدیم اینجا این تیرا به ما بخوره به حرم حضرت رقیه(س) نخوره..
این تیرا به ما بخوره به حرم زینب(س) نخوره..
یک نکته ای رو بهتون بگم بچه ها شاید با خودتون بگین مگه ما پول نداریم دوباره بریم حرم رو بسازیم..
چرا می ریم دفاع می کنیم؟
چرا نمیذاریم هرکاری دلشون می خواد بکنن بعدا دوباره می ریم حرم ها رو می سازیم!
آقا جان! حرم حضرت زینب(س) مظهر ولایته، مظهر امام زمانه...
اگه ما میریم پای حرم حضرت زینب(س) جونمون و می دیم میگیم آقا جان...
این که مظهر شماست، این که پرچم شماست.. ما جونمون و می دیم..
شماهم بیاین ما حاضریم جونمون و بدیم..
ولی میگیم زینب جان..
ما حاضریم خونمون ریخته بشه، ولی دیگه نمی ذاریم شما به اسارت کشیده بشید،
ما دیگه نمی ذاریم حرم اهل بیت دست دشمن بیفته،
یکبار اسارت برای زینب(س)بسه...
💠 خاطره ای از شهید #مدافع_حرم_سعید_بیاضی_زاده در دوکوهه (کاروان #راهیان_نور )
شب بود نزدیک 24 ساعت تو راه بودیم که بالاخره رسیدیم پادگان دوکوهه البته توی راه کلی سر به سر حاجی بیاضی گذاشتیم که بنده شخصا چند بار سر اذیت کردن حاجی کتک خوردم(ماشاءالله دسته بزن خوبی داشت بر خلاف ظاهرمظلومش)😂
داشتم میگفتم که رسیدیم همه میخواستن بخوابن اما چی ؟؟ جا نداشتیم گفتن اول یه شام مختصری بخورید یعنی فقط داشتن کش میدادن که جا پیدا کنن بعد از شام گفتن توی همین ساختمون های پادگان اسکان داریم اول بچه ها نق زدن ولی از بس بچه ها خسته بودن نفری 2 تا پتو ورداشیم رفتیم سمت ساختمونا بعد از اسکان توی واحدی که به ما داده بودن یکی از بچه ها که سید بود اومد گفت :
سید:حاجی کیف من کو ؟
حاجی:سید برو گمشو(😂 بچه ها زدن زیر خنده)
سید:عه حاجی این چه حرفیه،جان من بگو این کیف من کو
حاجی:سید برو گمشو(😂 بچه ها زدن زیر خنده)
سید:حاجی دوباره سیمات قاطی شدن ها،من که نصف شبی حال ندارم من رفتم😒
حاجی همین طور که میخندید دوید دنبال سید گفت یه دقیقه وایسا بهت بگم چی شده داشتم سر به سرت میذاشتم .
حاجی:راستش ما که اومدیم اینا... داشتیم میخندیدیم یکی از همسایه ها( که از یه استان دیگه اومده بودن اونجا) اومد گفت شما آب ندارید منم وسط خنده گفتم نههههه طرف دوباره پرسید شما آب ندارید همه با هم گفتیم نهههههه خیر طرف شاکی شد گفت برید گمشید😲
ما تعجب کردیم خوب مگه هر کی آب نداشت باید بره گمشه😐
یکی از بچه ها گفت حاجی این طرف داشت میگفت خواب ندارید
که دوباره همه زدن زیر خنده که یه مشت آدم داغون دور هم جمع شدیم اومدیم راهیان نور😁
خلاصه حاجی دست سید رو گرفت و عذر خواهی کرد سید هم فهمید و خندید و چون حاجی سر به سرش گذاشته بود خواست اذیتش کنه گفت حاجی خودمونیم ها عجب دست نرم و دخترونه ای دارید😃 که حاجی میخواست بزنتش فرار کرد 😂
حاجی کل پادگان رو دنبال سید دوید که بزنتش
مونده بودیم چطور 22 نفری که حال راه رفتن نداشتن نصف شبی یه ربع دویدن☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری طلبه شهید #مدافع_حرم سعید بیاضی زاده در سفر به سرزمین #راهیان_نور
کلیپی زیبا از تصاویر شهید
گفتم کجا، گفتا دمشق - گفتم چرا، گفتا که عشق
گفتم وَ کِی، گفتا که حال - گفتم بمان، گفتا محال
گفتم مرو، گفتا که لا - برپاست آنجا کربلا
باید ولی یاری کنم - زینب علمداری کنم
گفتم چه داری با حسین - گفتا وفای عهد و دِین
گفتم حرامی بسته راه - گفتا که زینب بیپناه
گفتم که راه چاره چیست - گفتا فقط آزادگیست
گفتم مرو خوبم ز دست - گفتا که زینب بیکَس است
گفتم خطر دارد بسی - گفتا چرا دلواپسی
گفتم که جان باید دهی - گفتا که دارم آگهی
شهید مدافع حرم:
"سعید بیاضی زاده"
شهادت مهر ماه ۹۵ سوریه
۲۲ ساله متولد شهرستان انار از استان کرمان
#صلوات هدیه دهید به روح تمامی شهدا از ازل تا ابد
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
4_5909064238319535595.mp3
6.15M
@salambarebrahimm
🎤 حمید علیمی
❤️ مداحی بسیار زیبا حضرت رقیه(س)
#حضرت_رقیه
#تلنگر
" پلاکش " را برای ما جا گذاشت ، تا روزی بدانیم از جنس ما بود ...
"هویتش" خاکی بود اما "دلش" آسمانی...
گمنامی راز عجیبی است ...!
#تلنگر
ساده زندگی کن؛
امـا ساده عبـور نکن از دنیایی که
تنهـا یک بار تـجـربه اش میکنی!