فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ازدواج دانشمند هستهای در سلف دانشگاه
🔸️ ۸ آذر، سالگرد شهات دانشمند شهید؛ دکتر مجید شهریاری است.
🔸️شهید شهریاری ۸ آذر ۱۳۸۹ در تهران توسط رژیم صهیونیستی و با همکاری منافقین، ترور و به شهادت رسید.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۳۸
🖋 مقالهی نهم:
#نبردهای_مستقیم_یهود_با_اسلام
قسمت پنجم؛
◀️ تنبیه مقتدرانه خیانتکاران یهود بنیقریظه
پس از فرار احزاب و اطمینان مسلمانان از این خبر، به فرمان خداوند، مسلمانان بیدرنگ به سراغ بنیقریظه رفتند که برخلاف پیمان خویش، در زمان یورش دشمن، از پشت به مدینه هجوم آورده بودند.
🔹سپاهیان پیامبر صلیاللهعلیهوآله قلعههای بنیقریظه را محاصره کردند.
این محاصره پانزده روز به طول انجامید.
پس از اینکه بنیقریظه از محاصره به تنگ آمدند، از پیامبر صلیاللهعلیهوآله خواستند ابولبابة بن عبدالمنذر را که از هم پیمانان اوسی آنان بود، نزد آنان بفرستد تا با او رایزنی کنند.
🔹ابولبابه در جمع پریشان یهود حاضر شد.
آنان پس از یادآوری کمکهای خود به اوسیان در جنگهای جاهلی و اظهار پشیمانی از پیمانشکنی خود با پیامبر صلیاللهعلیهوآله از او پرسیدند:
"آیا خواسته محمد را در تسلیم شدن بپذیریم؟"
او گفت:
"آری؛" و در عین حال به گلوی خود اشاره کرد که یعنی تسلیم شدن، برابر با مرگ است.
🔹ابولبابه فوراً متوجه خیانت خود شد و ناراحت و پشیمان از دژ بنیقریظه بیرون آمد.
او بدون اینکه نزد مسلمانان بازگردد. به مسجد رفت و خود را به ستونی بست و استغفار کرد.
وی هفت و یا به قولی پانزده روز در گرمای شدید خود را بسته بود و میگفت:
"یا میمیرم و یا توبهام پذیرفته میشود."
دخترش تنها در موارد ضرورت و نماز، او را باز میکرد؛ تا اینکه خداوند با نزول آیهای، پذیرش توبه وی را اعلام کرد.
🔹خطای ابولبابه نزدیک بود که بنیقریظه را از تسلیم شدن باز دارد، (۱۹)
اما به نقل ابن هشام، تهدید علی بن ابیطالب علیهالسلام آنان را بعد از حدود یک ماه محاصره، از قلعهها بیرون کشید.
علی علیهالسلام همراه زبیر جلو رفت و فریاد زد:
"ای سپاه ایمان، به خدا سوگند، یا آنچه حمزه چشید، خواهم چشید یا قلعه را فتح خواهم کرد."
اینجا بود که بنیقریظه ترسیده و تسلیم شد. (۲۰)
🔹پس از تسلیم بنیقریظه، اوسیها نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمدند و گفتند:
"بنیقریظه همپیمان ما بودند؛ همانگونه که بنیقینقاع را به واسطه خزرج بخشیدی، بنیقریظه را هم به واسطه ما ببخش،"
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
"آیا حاضرید سعد بن معاذ (رئیس اوس) درباره آنها حکم کند؟"
گفتند: "آری،"
پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور داد سعد بن معاذ را که به عنوان حَکم انتخاب شده بود، حاضر کنند.
🔹سعد در نبرد خندق تیر خورده و شاهرگ دستش قطع شده بود و حال خوبی نداشت.
با این حال، وی را حاضر کردند.
او نخست از بنیقریظه درباره حکمیت خود تعهد گرفت و گفت:
"آیا حکم مرا خواهید پذیرفت؟"
گفتند: "آری."
آنگاه حکم کرد که مردان بنیقریظه کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شوند و اموالشان قسمت مسلمانان شود.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
"این همان حکم خداوند دربارهی ایشان است."(۲۱)
سعد پس از این حکمیت، به دلیل شدت جراحت به شهادت رسید. (۲۲)
🔹یهود میتوانست با پذیرش اسلام، اگرچه به زبان، جان خویش را از مرگ نجات دهد؛
اما آنان نه تنها از پذیرش اسلام که شرط سلامتشان بود، خودداری کردند،
حتی حاضر نشدند عفو و بخشش پیامبر رحمت را برای رهایی از مرگ بپذیرند.
🔹هنگامیکه کعب بن اسد، بزرگ بنیقریظه را برای اعدام آوردند، به پیامبر صلیاللهعلیهوآله گفت؛
"اگر یهودیان مرا به ترس از شمشیر متهم نمیکردند، از تو پیروی میکردم." (۲۳)
بناش بن قیس گفت:"اگر آزاد هم بشوم، به قتلگاه قوم خود خواهم آمد تا همچون آنان کشته شوم." (۲۴)
زبیر بن باطا که بدون پذیرش اسلام، مورد شفاعت پیامبر صلیاللهعلیهوآله قرار گرفت، گفت:
"پس از مرگ بزرگان یهود، زندگی لذتی ندارد؛ مرا به قتلگاه ببرید و با شمشیر خودم بکشید." (۲۵)
برخی نیز بدون آنکه اسلام آورند، به سبب بالغ نبودن یا شفاعت فردی از مسلمین، آزاد شدند. (۲۶)
🔹بنابراین، حتی مسلمان شدن نیز شرط رهایی آنان نبوده است و آنان میتوانستند با اظهار پشیمانی از توطئه، به زندگی ادامه دهند.
اما حاضر به این کار نشدند و مرگ را ترجیح دادند.
بیشک، اگر آنان زنده میماندند، همچنان به فساد و شورش و توطئه علیه حکومت نوپای اسلامی ادامه میدادند و هیچ عاقلی چنین دشمن قسم خوردهای را برای خود تحمل نمیکند. (۲۷)
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5621
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر ولایت
سخنرانی رهبر انقلاب به مناسبت ولادت حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدیون دو نام است زمین ...
... زینب و زهرا
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت سی و چهارم؛
بچه بودم و سؤالها پشت سر هم توی ذهنم تلنبار میشد.
چرا اسم من پروانه است؟
چرا ما با عمه و بچههایش خانه یکی هستیم؟
عمه من را برای پسرش حسین نشان کرده، یعنی چی؟
زمستان بود.
زمستانی سرد و پربرف و یخبندان، که
مجبورمان میکرد شبها قبل از خوابیدن، شانهبهشانه هم، دورتادور کرسی بنشینیم و به نقلهای شیرین و خاطرات شنیدنی آقام از گذشتههای دور، گوش کنیم.
خاطراتی که پاسخ بخشی از سؤالات تلنبار شده در ذهن من بود.
من و خواهرانم، هم گوش میکردیم و هم سؤال.
یک شب سرد و زمستانی از اسمهایمان پرسیدیم،
آقام گفت:
«چند سال توی کویت کار میکردم،
درآمدم خوب بود اما تو غربت، خیلی سخت میگذشت.
از بس برای خانواده و آب وخاکم دلتنگ میشدم، همون جا از خدا خواستم اگه بچه اولم دختر شد، اسمش رو بذارم ایران.
اهل مطالعه و کتاب و شعر هم بودم.
گاهی که هوای وطن میکردم با خودم تو غربت این شعر رو میخوندم که «شمع وگل و پروانه و بلبل، همه جمعان.» و جای خودم رو خالی میدیدم.
به همین خاطر، اسم پروانه رو خودم انتخاب کردم.
اما افسانه رو مادرتون انتخاب کرد، من هم قبول کردم."
آقام که از پروانه حرف میزد، یاد حرفهای خانم معلم و قصه سوختن پروانه افتادم. گفتم:
"من از اسم پروانه خوشم نمیاد!"
آقا گفت:
«تو یه اسم دیگه هم داری که هیچ کس نداره!»
باهیجان پرسیدم:
«چه اسمی؟»
گفت: «سالار!»
گفتم: «سالار دیگه چیه؟»
گفت: «سالار یعنی مرد، یعنی مدیر، یعنی شیردختر، یعنی سرور همه دخترها!»
گاهی اوقات یک حس پسرانه توی خودم داشتم و از این تعریفها خوشم میآمد.
او هم
رگ خواب من دستش بود.
مرا از سنم بزرگتر میدید و میگفت:
«ایران از همه مظلومتره، پروانه از همه سالارتره، افسانه از همه رؤیایی تره!»
این تعریفهای أقام، به حدی به دلم مینشست که دوست داشتم همه به جای پروانه، سالار صدایم کنند.
او مثل یک روانشناس باتجربه، حال درونیام را میفهمید.
گاهی میگفت:
«امروز با مامانت برو سبزه میدون، خرید کن»
مامان میگفت:
«پروانه بچهس، هوا سرده، از این کارها بلد نیست!»
پا به زمین میزدم و اصرار میکردم که اصلا سردم نمیشه، خیلی هم خوب بلدم»
آقام حظ میکرد و میگفت:
«سالار، مرد خونهس.»
سوار درشکه میشدیم و فاصله خانه تا میدان ترهبار - سبزه میدان - را میرفتیم و زنبیلمان را از سبزی و میوه پر میکردیم.
مثل آدم بزرگها یکی از زنبیلها رو میگرفتم و سعی میکردم راستیراستی سالار باشم و کم نیاورم.
صورتم از سرما، گل میانداخت و مثل لبو میشد اما به روی خودم نمیآوردم.
وقتی برمیگشتم، مامان برای آقا تعریف میکرد
که «پروانه، چنین و چنان کرد»
أقام هم باد به غبغب میانداخت و میگفت:
«گفتم که پروانه، سالار همه دختراس»
کلاس اول تمام شد و تابستان رسید و من همچنان درحال و هوای سالاری بودم.
سطل را برمیداشتم و از درخت توت وسط حیاط بالا میرفتم.
مادرم نگران میشد از "سيزان" بیرون میآمد و میگفت:
«پروانه! بیا پایین، میترسم به خاطر چارتا توت بیفتی خدای نکرده دست و پات بشکنه.»
میشنیدم که عمه از داخل سیزان به مامانم میگوید:
"خانم عروس، از وقتی که برادرم به پروانه گفته، سالار، راستی راستی باورش شده که مرد شده و کارهای مردانه میکنه."
مامانم جواب میداد:
«نه عمه جان! نقل این حرفا نیست، قبل از این حرفا، پروانه از همون کودکی پاهاش یه جا بند نمیشد، مگه یادت نیست رفتیم مشهد توی حرم امام رضا گم شد؟!»
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#غرب_همچنان_وحشی ۴۸
⭕️ روضه باز
فاطیما و دخترانش را به آتش کشیدند
🔻 به گزارش bbc، فاطیما حیدری (fatoumatta hydara)، زن 28 ساله به همراه دو دخترش، فاطمه و نعیمه در اثر به آتش گرفتن خانه شان در ناتینگهام انگلیس، جان باختند.
🔹پلیس آتش سوزی این خانواده مسلمان را عامدانه عنوان کرد و همسایه انگلیسی را به اتهام این آتش سوزی بازداشت کرد.
🔹ابوبکر (پدر خانواده) برای تهیه ویزا برای مهاجرت خانواده اش، به ایالات متحده سفر کرده بود.
🔻او راجع به همسرش میگوید: «او یک مسلمان بود و واقعاً به ایمان خود ایمان داشت.»
🔻ابوبکر دختر سه ساله اش «فاطمه» را عاشق بازی توصیف کرد و گفت «نعیمه» در ماه ژوئیه تازه یک ساله شده بود...
#دشمن_شناسی
#غرب_همچنان_وحشی ۴۹
🔰 امیدکُش، بحرانزا، بحرانزی!
🔴 حقایقی از #آمریکا
🔻پس از جنگ جهانی دوم، ملتهای بسیاری تلاش کردند تا با استفاده از آرای مردمی، خود سرنوشت کشورشان را تعیین کنند؛ اما ایالات متحده امریکا با دخالتهای مختلف امید مردم را ناامید کرده است.
💢 ویلیام بلوم، نویسنده و منتقد آمریکایی، در کتاب «کشتن امید» به بررسی نقش ایالات متحده آمریکا و سازمان سیا در براندازی ۵۳ مورد از حکومتهای مردمی در سطح جهان میپردازد. ایالات متحده آمریکا ۲۰۴ سال از عمر ۲۴۶ ساله خود را (۸۳ درصد) از سال ۱۷۷۶ در جنگ سپری کرده است. آمریکا از آغاز تاسیس تاکنون در ۱۰۷ جنگ مشارکت داشته است که ۳ مورد آن هماکنون در جریان است. حیات ایالات متحده آمریکا به ایجاد جنگ و خشونت در نقاط مختلف جهان وابسته است.
🔻 این کشور با استفاده از راهاندازی جنگ به بهانههای مختلف، اقتصاد کشور خودش را سر پا نگه داشته است. دولت آمریکا طی ۲۰ سال حضور خود در افغانستان ۲.۳۱ تریلیون دلار هزینه کرده است. از این مبلغ، ۲٫۰۲ تریلیون دلار مربوط به قراردادهایی است که این دولت با شرکتهای اسلحهسازی خود منعقد کرده است و در واقع بودجه نظامی آمریکا که از مالیات مردم این کشور تامین میشود، به جیب شرکتهای اسلحهسازی به بهانههایی مثل کمک به بازسازی منطقه، برقراری امنیت و مبارزه با تروریسم، کمک به مردم افغانستان و یا بهبود و توسعه رفته است.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دشمن_شناسی
#غرب_همچنان_وحشی ۵۰
✡ برنار-آنری لِوی؛ یک یهودی آشوبساز و جنگطلب
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
✍ دکتر «سیدجواد طباطبایی» دربارهٔ دیدار اخیر مکرون، رئیسجمهور فرانسه با برخی زنان ایرانی ضدانقلاب نوشته است:
🔹 اخیراً چند تن از بانوان ایرانی به دعوت رئیسجمهور فرانسه در کاخ الیزه با او دیدار کردهاند.
برای کسانی که خبرهای سیاسی را اندکی جدّیتر، و کمی بیشتر از ظاهر خبرها، دنبال میکنند، به ویژه با توجه به شخصیت سخت گمنام بانوان دیدارکنندۀ ایرانی در فرانسه، این گزارش شگفت مینمود.
🔹 آنچه در رسانههای فارسیزبان بازتاب چندانی پیدا نکرد این بود که طرف دعوتکنندۀ این بانوان در فرانسه شخصی بهنام #برنار_آنری_لوی بود و هم او ترتیب ملاقات با رئیسجمهور فرانسه را داده است.
🔹 خبرنگار روزنامۀ فرانسوی فیگارو، اعلام کرد که کاخ ریاستجمهوری مایل نبود برنارـ آنری لِوی در عکس حضور داشته باشد.
به گزارش یورو نیوز فارسی: «ژورژ مالبرونو، خبرنگار روزنامۀ فیگارو، به نقل از منبعی در کاخ الیزه، گزارش داد که دفتر ریاستجمهوری فرانسه مایل نبود برنارـ هانری لِوی... چهرۀ رسانهای مشهور در جریان دیدار امانوئل ماکرون با گروهی از زنان مخالف حکومت ایران در عکسها دیده شود.»
🔹 کسانی مانند من، که دانشجوی دانشگاه پاریس بودهاند، بهخوبی میدانند که مشکوکتر از این شخص، حتیٰ در فرانسه، وجود ندارد.
🔹 لِوی از #یهودیان متولد الجزیره و از دانشجویان دانشسرای عالی پاریس است.
او در دورۀ دانشجویی از شاگردان مائویست لوئی التوسر و شارل بتلهایم بود.
او از آن پس از #مائویسم به #سوسیالیسم گروید و به رهبر حزب سوسیالیست فرانسه، فرانسوا میتران، نزدیک شد و در شمار نزدیکان او درآمد،
اما شگفت اینکه سالها پس آن از نیز اعلام کرد که حزب سوسیالیست تمام شد و باید منحل شود!
🔹 در دهۀ هشتاد، لوی، با گروهی از همفکران خود، از مائویسم به راست، و در مواردی، به راست افراطی گرایش پیدا کرد و گروه دستراستی «نوفیلسوفان» را ایجاد کرد.
در جریان انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، در ۲۰۱۴، او از نامزد راست لیبرال، #نیکلا_ساکوزی حمایت کرد، اما با شکست او در انتخابات مناسبات حسنۀ خود را #فرانسوا_اولاند، نامزد حزب سوسیالیستی که قرار بود منحل شود، حفظ کرد و در ۲۰۱۵ گروهی از #کردها را به ملاقات همین اولند برد.
🔹 در ۲۰۱۷، دانشگاه اسرائیلی بار ایلان برای «سهم مؤثری که او در بیش از چهل سال برای تحقّق آرمان مردم و ملّت #یهود» داشته دکترای افتخاری به او داد.
او پیشتر نیز همین درجه را از دو دانشگاه #تلآویو و #اورشلیم نیز گرفته بود.
🔹 از شاهکارهای لِوی در سیاست عملی تشویق دولت فرانسه برای فراهم کردن مقدمات سقوط قذافی بود.
او اعلام کرد که در این جنگ «من وفاداری به نامم، به #صهیونیسم و #اسرائیل را همچون پرچمی به دوش کشیدم.»
لوی از آن پس نیز تأکید کرد که با شرکت در بحران لیبی «به فکر منافع #اسرائیل بوده است».
لوی یکی از میلیونرهای فرانسوی و مالک هفت شرکت مالی و ادارۀ املاک است.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#داستان
#سرزمین_زیبای_من
سلام و احترام
انشاءالله ؛ هر روز یک قسمت از داستان پرهیجان و زیبای "سرزمین زیبای من"
خاطرات یک سیاهپوست بومی اهل استرالیا در این کانال بارگذاری میشود.
این جوان سیاهپوست برای اینکه در دنیای پر از #توحش_مدرن غرب بتواند اولین لوازم حق حیات را برای سیاهپوستان احیاء کند، زحمات بسیار و گاهی طاقتفرسا کشیده است.
درخدمتیم؛
#داستان
#سرزمین_زیبای_من
قسمت دوم؛
پدر با شادی و وجد تمام به ما نگاه کرد و رو به مادر گفت:
- بث! باورت نمیشه الان چی شنیدم!
طبق قانون، بچهها از این به بعد میتونن درس بخونن!
مادرم با بیحوصلگی و خستگی در حالی که زیر لب غرغر میکرد گفت:
- فک کردم چه اتفاق مهمی افتاده!!! همانطور که تو این بیست و چند سال چیزی عوض نشده، و من و تو هنوز مثل یک تکه زباله سیاهیم، اگه هزار تا قانون دیگه هم بیاد هرگز شرایط عوض نمیشه!
چشمهای درخشان پدرم به ما خیره شده بود.
- نه بث! این بار دیگه نه...
پدر همیشه ارزو داشت درس بخواند.
دلش میخواست رشد کند و روزی بتواند از زندگی بردگی نجات پیدا کند.
با تصویب قانون جدید انگار روح تازهای در پدر دمیده شده بود.
هیچکس به بهبود شرایط امید نداشت! اما پدر! تصمیمش را گرفته بود...
او میخواست حداقل یکی از فرزندانش درس بخواند و به همین خاطر اولین قدم را برداشت...
آن شب وقتی پدرم به خانه برگشت، غرق خون بود.
صورت سیاهش ورم کرده بود و همانطور بیحال کنار خانه افتاد.
مادرم با ترس به بالای سرش دوید
در حالی که زیر بغل پدرم را گرفته بود و اشک بیامان از چشمهایش میبارید، گفت:
- مگه نگفتی اینبار دیگه درست میشه؟؟ پس چرا به جای بیمارستان به خونه برگشتی؟ چرا با این حال و روز وخیمت نرفتی پیش دکتر؟ بهت گفتم دست بردار؟! گفتم هیچی عوض نمیشه؟! ...
مادر گریه میکرد و مدام همین جملات را تکرار میکرد.
من و سیندی(خواهر کوچکم) هم گریهمان گرفته بود و بقیه خواهر و برادرهای بزرگترم به مادر در بستن زخمهای پدر کمک میکردند.
صبح روز بعد علی رغم اصرار مادرم، پدر با همان حال و روز راهی مزرعه شد نمیخواست صاحب مزرعه عصبانی شود.
با وجود این همه زجر و سختی پدر دست از آرزویش نکشید تا اینکه بالاخره پس از یکسال و نیم تلاش بیوقفه و کتک خوردنهای پیاپی اجازه درس خواندن یکی از بچهها را گرفت ...
خواهر و برادرهای بزرگترم حاضر به درس خواندن نشدند.
انها عقیده داشتند سنشان برای شروع درس زیاد است و بهتر است کمک حال خانواده باشند تا سربار و اینگونه عرصه را برای من و سیندی خالی کردند.
پدر آن شب با شوق تمام دست ما را در دستهایش فشرد و همانگونه که با محبت به ما زل زده بود، خطاب به من گفت:
- کوین! بهتره تو بری مدرسه. تو پسری و اولین بچه بومی این منطقه هستی که قراره بره مدرسه! پس شرایط سختی رو در پیش داری! مطمئنم تحمل این شرایط برای خواهرت خیلی سخته!
اما پدر اشتباه میکرد. شرایط سختی نبود بلکه من را مستقیم میفرستاد وسط جهنم ...
🔹ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
33.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کودکانه
📺 #کارتون زیبای #شهر_موشکی
قسمت بیست و پنجم
🎞 این قسمت : مدافعان جزیره
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee