eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
299 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
701 ویدیو
26 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به غمِ کسی اسیرم که ز من خبر ندارد ؛ عجب از محبت من که در او اثر ندارد . .
غلط است هر که گوید ، که به دل ره است دل را ؛ دل من ز غصه خون شد ، دل او خبر ندارد . .
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 گرمم بود حسابی و پاهام داشت می سوخت. کتونی های خوشکل مو وا کردم و جوراب های هندونه ای مو از پام دراوردم. اخیییش. جوراب هامو عین بچه های نداشته ام تا کردم گذاشتم توی کیف ام تا از بوی خوب شون کتاب هام فیض ببرن. نگاهمو به ظبط دوختم و گفتم: - می گم میرغضب اهنگ نداری؟ جواب مو نداد ایشششش فکر کرده کیه نکنه فکر کرده پسر سرهنگ مملکته؟ که هست البته عمو سرهنگ بود. پوووف حالا هرچی پسر رعیس جمهور که نیست! بعد از سال ها بلاخره جلوی یه ویلا سه طبقه وایساد. با لحن محکمی گفت: - پیاده شو. درو باز کردم همون جور پاهامو کردم تو کفشام عین دمپایی پوشیدمشون و پیاده شدم. زنگ ایفون رو زد که صدایی اومد: کیه؟ سامی جون گفت: - 2222. عجب قضیه سری شد منم واسه شیرین زبونی با ذوق گفتم: - منم2066 ام. یهو صدای همون فرد رنگ خنده گفت: - سامیار این دختره کیه؟ سامیار غرید: - خفه شو باز کن. پسره ایشی کرد و باز کرد. سامیار انگار من دسته بیل ام که بازمو گرفت و دنبال خودش برد داخل. خداوکیلی با این کاراش حس هویج بودن بهم دست می ده اه اه! حالا که جفت ش بودم تازه دقت کردم دیدم چقدر درازه! عین هو به پایه برق گفته زکی! کلا با این قد و هیکل تا سینه اش بود. نردبونی بود برای خودش . البته عجیب هم نبود هم پلیس بود هم والیبالیست. با دیدن حیاط فک ام چسبید کف زمین. یه عده پلیس با لباس های کاملا مشکی تو حیاط هماهنگ حرکات رزمی می رفتن. یهو رفتن تو روهم دو نفر دو نفر. با ذوق گفتم: - وای سامی اخ جون دعوا. دستامو بهم کوبید و بازمو از دست سامیار کشیدم نشستم روی زمین و با لذت داشتم نگاه می کردم که پارازیت اومد وسط حس و حالم مچ دستمو گرفت دنبال خودش کشید. شروع کردم به غر غر کردن که در ویلا رو وا کرد و رفتیم داخل. اینجا هم همون طور بود فقط سفید بود لباساشون و دختر بودن . با دیدن عمو که بین چند تا سرهنگ نشسته بود دویدم سمت شو توی بغلش فرو رفتم. با لوسی خودمو توی بغلش جا کردم و روی پاش منو نشوند. عمو جز سامیار بچه ای رو نداشت چون زن عمو نمی تونست بچه بیاره البته نمی دونه من می دونم این موضوع رو! واسه همین من که کوچیک ترین عضو خاندان رادمهر بود خیلی بین همه عزیز بودم به خصوص عمو. گونه امو بوسید و منم چشای ابی مو مثل گربه شرک کردم زل زدم بهش. عمو گفت: - اینم دختر برادر من سارینا خانوم . بقیه سری تکون دادن و یه پسر از طبقه بالا اومد و گفت: - چه عجب قسمت شد ما این شر و ببینم سرهنگ . متعجب به عمو نگاه کردم که گفت: - من کی گفتم شر محمد؟ گفتم مظلوووم. چپ چپ به محمد که دل شو گرفته بود می خندید نگاه کردم و گفتم: - عمو این خیلی رو عصابه ها! سامیار نشست و گفت: - خوب بابا این دختر برادرت تحویلت اموزشش هم با خودت من می رم خونه! بلند شد که عمو با لحن محکمی گفت: - سرگرد رادمهر! سامیار پوفی کشید و برگشت با احترام نظامی گفت: - بعله سرهنگ. عمو گفت: - اموزش دیدن سارینا رو به تو می سپارم ببینم چیکار می کنی! از فردا اموزش ت رو شروع کن و بعد از ناهار همه جا رو به سارینا نشون بده. سامیار کلافه بهم نگاه کرد منم بیشتر خودمو تو بغل عمو جا کردم و گفتم: - عمو این پسرت خیلی اخموعه! همش دست وبازوی من و عین کش تنبون می گیره دنبال خودش می کشه! با مظلومی تمام گفتم: - ناهار هم به من نداده خیلی گرسنمه. عمو چپ چپ به سامیار نگاه کرد و گفت: - حساب شو می رسم عمو جون بی خود کرده بهتره بریم ناهار بچه گرسنه اشه. دستمو گرفت و همگی سمت یه در رفتیم و عمو درو باز کرد داخل رفتیم. سالن غذاخوری رفتیم. ما ردیف وسط نشستیم پسرا که لباس مشکی داشتن دو ردیف سمت راست دخترا از اون در دو ردیف سمت چپ با نظم! از رو صندلی پا شدم و مقنعه امو در اوردم موهامو وا کردم که تا اخر کمرم بود و مانتوم هم باز کردم یه پیراهن لش که روش یه اسکلیت بود تنم بود استین کوتاه بود و بلندیش تا روی زانوم بود. سامیار با خشم گفت: - اینجا خونه بابات نیستا! نامحرم هست! عمو با تشر اسم سامیار و صدا زد و منم گفتم: - دوست دارم به تو ربطی داره بچه مثبت؟ بقیه نگاه نکنن. سامیار شقیقه هاشو ماساژ داد و اون دوستش همش می خندید انگار ناف شو با خنده بریده بودن. سلف سرویس بود و عمو گفت: - چی می خوری عمو جون؟
الهی چون حاضری چه جویم و چون ناظری چه گویم الهی از من دعایی و از تو نگاهی... " شب بخیر🌙 "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🌿- بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:
🍃 صفحه ۲۷ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
027.mp3
3.05M
🍃 صفحه ۲۷ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
27 Ansarian-Quran-Farsi-Juz-02-06.mp3
3.56M
🍃 صفحه ۲۷ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ سلام آقاجان. با شما عهد می بندم امروز سعی کنم با دیگران مهربان باشم و با روی گشاده با مومنین برخورد کنم. 🤲 هر روز، صبحِ خود را با سلام به امام زمان(ع) و قرائت آغاز کنیم و برای با امام زمان(ع) قول و قراری بگذاریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ ای منتقم آل علـــی کعبه مهیّاست بردار ز رخ پرده که با تو ظفــر آید داریم امیـد به تـو امیـد دل ارباب دانیم که هجران تو آخر به‌ سرآید این‌مژده‌فقط‌سهم‌دل‌منتظران‌است آید خبــر ای اهـل ولا منتَظَـــر آید صبحتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یارب .. به خودت سپردم غمی را که بی صدا قلبم را میخورد :) .
فراقت‌آیه‌هاراهم‌خزان‌کرد . . بهار ِ اصلی ِ قرآن‌توهستی..🌱🔓*
- مادرم گفت پسر عاقبتت خیر شود؛ کاش آن عاقبت خیر تو باشی تو فقط :")💚🍃'
- آبرویَم‌رابگیروآبِ‌رویم‌رانگیر ... گریه‌ام‌وقتی‌نمیگیردخجالت‌میکشم❤️‍🩹!
_حاجی تو . . هم باطنت هم راهت هم ظاهرت هم تکلمت هم رحما بینهمت هم اشدا علی الکفارت، خیلی قشنگه، خیلی .
زنان،‌شهیده‌ساز‌هستند کہ‌ده‌برابر‌شهادت‌ارزش‌دارد.. 🪴🕊:)!' -استادپناهیان-"🌱"
هدیه ای از جنس شهادت🌸 "شهید عباس دانشگر"🌿 «تولدت مبارک رفیق شهیدم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سر صبحی چه کیفی دارد دوست داشتنت را از سر گرفتن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄ᥫ᭡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می‌چسبد در ایـن بهار 🌸 یک فنجان چای بهـار نارنج کـه کنـارش آدمـی از جنـسِ عطرِ اردیبهشت نشسته باشد! 𝄞⃟♥︎
Ali Razmzanpoor - Khanoom Gol.mp3
6.76M
بیهـوده چرا منکر ِچشــمـان تـو باشم..؟ عاشق شده ام ، عشق که کتمان شدنی نیست... «تقدیم به مازنی های عزیز» ‌‌C᭄ᥫ᭡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لا تخبرني بأنك تحبني، إفعل ما يجعلني أشعر بذلك . . ‌. نگو که دوستم داری ؛ کاری کن که احساسش کنم :) | صبحتون پرتقالی🍊