#توییتر
♻️ تحریفات و شایعه سازی های بنی امیه
#حضرت_خدیجه س
#احکام_خوشبختی
⬅️ آیا این نکات را در باب وضو میدانستید؟
#احکام_وضو
━━🍃🌹🍃━━━━🍃🌹🍃━━
🥛☕️#چهارده_فایده یک لیوان آب #جوش_ولرم،درافطارماه مبارکرمضان
و( حتّی صبحهاناشتادرغیرماه رمضان )
💐#امام_صادق_علیهم_السلام
فرمود: (آب جوش ولرم)
برای👇👇👇
۱- #پاک کننده کبد
۲- #پاک کننده معده
۳- #درمان غلبه بلغم
۴- #درمان غلبه سودا
۵- #درمان غلبه صفرا
۶- #خاموش کننده حرارت معده
۷- #خوشبو کننده دهان
۸- #خوشبو کننده بدن
۹- #تقویت چشم و بینایی
۱۰- #تقویت ومحکم کننده دندانها
۱۱- #درمان وپیشگیری ازبیماریها
۱۲- #درمان سردرد
۱۳- #اعتدال مزاج
۱۴-#وپاکسازی بدن،، فایده دارد.
📗ازکتاب اصول کافی،ج۴،ص۱۵۳
✅✍#نکته: این آب اگرباعسل یا شکرقهوه ای شیرین شده یک قاشق آبلیمو ترش و نصف قاشق چایخوری دارچین نرم هم داخلش باشدتاثیرش
خیلی بیشترازاین خواهد شد.
🍏 #طب_اسلامی 🍊
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 مدافع ولایت/بهترین زنان عالم
🏴 بمناسبت سالروز رحلت حضرت خدیجه س 🏴
#منبر_سه_دقیقه_ای
#حضرت_خدیجه س
#وفات_حضرت_خدیجه س
🏴🌴🏴💎🏴🥀🏴🌴🏴
💠 #نکات_کلیدی_زندگی_موفق در
#جزء_دهم قرآن کریم
🔸هر چه در توان دارید برای مهیا کردن تجهیزات نظامی به کار بگیرید تا دشمنان را به وحشت بیندازید
✳️با هم نزاع و جروبحث نکنید که باعث سستی شما ونیرویتان تضعیف میشود
✳️متولیان مساجد باید افرادی درستکادر ،کمک به محرومین شجاع و فقط از خدا حساب ببرند
💠خداوند نعمت هیچ ملتی را به بلا تغییر نمیدهد،مگر اینکه خودشان با رفتارشان شرایط را تغییر دهند
💠با کسالت نماز نخوانید و با کراهت انفاق نکنید که پذیرفته نمیشود
┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅
#سخن_آسمانی
#درپناه_قرآن_باشید
#طنزانه
❇️ بچه بودم داشتم قدم میزدم افتادم تو چاه،
با خودم گفتم منم به سرنوشت حضرت یوسف دچار شدم،گفتم خدایا چقدر ما خوشگلارو اذیت میکنی؟
یکی با یه آچار زد به پام گفت یوزارسیف برو کنار . . . .
تازه فهمیدم افتادم تو چاه مکانیکی.😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✌🏼✌🏼 شاااااااااادبااااااااشین
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📣با ما همراه باشید ☆🌹🌸☆
#تلنگر
«کریسدا رودریگز» طراح و نویسنده مشهور جهان قبل از مرگ در سن 40 سالگی بر اثر سرطان معده نوشت:
1. من گران ترین ماشین دنیا را در گاراژم داشتم، اما حالا باید از ویلچر استفاده کنم.
2. در خانه من انواع لباس ها، کفش ها و وسایل قیمتی مارک دار وجود دارد، اما اکنون بدنم در پارچه کوچکی که بیمارستان تهیه کرده است پیچیده شده است.
3 . خانه من مثل یک قلعه بود، اما الان روی دو تخت در بیمارستان می خوابم.
4. من به صدها نفر امضا داده ام اما این بار مدارک پزشکی امضای من است
5. من برای مرتب کردن موهایم به هفت آرایشگر رفته ام، اما اکنون - یک مو روی سرم نیست.
6. با جت شخصی می توانم به هر جایی پرواز کنم، اما اکنون به دو دستیار برای پیاده روی تا دروازه بیمارستان نیاز دارم.
7. با اینکه غذاها زیاده ولی الان رژیمم روزی دو قرص و شب چند قطره آب نمکه.
8. این خانه، این ماشین، این هواپیما، این مبلمان، این بانک، شهرت و شکوه بیش از حد، هیچ کدام از اینها به درد من نمی خورد. هیچ کدام از اینها به من آرامش نمی دهد.
"هیچ چیز واقعی جز مرگ وجود ندارد." لطفا با داشته هایتان خوشحال زندگی کنید .
#شکر_نعمت
#نعمت_سلامتی
┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت4
#غزال
سمت صغرا خانوم رفتم و گفتم:
- توروخدا ببخشید من فقط بهش گفتم خاک برای محمد خوب نیست نمی دونستم سر شما خالی می کنه!
صغرا خانوم گفت:
- تقصیر تو نیست دختر اقا همیشه همین جور عصبیه!
سری تکون دادم که در باز شد و محمد خابالود اومد داخل و درحالی که چشاشو می مالوند گفت:
- مامانی بابایی چرا عشبانیه؟(عصبانیه)
خم شدم و بغلش کردم که دستاشو دور گردنم حلقه کرد و سرشو روی شونه ام گذاشت و گفتم:
- چیزی نیست عزیزم تو بخواب.
اومدم برم که صغرا خانوم گفت:
- خانوم کجا من که نمی دونم باید چیکار کنم باید باشین.
با صدای ارومی گفتم:
- محمد و بخوابونم بیام.
سری تکون داد توی سالن رفتم و روی مبل گذاشتمش پتو رو روش کشیدم و اروم اروم به پشت ش زدم تا که خواب ش برد.
توی اتاق برگشتم و تمام لباس های امیرعلی رو جمع کردم دادم از نو بشورن کبرا خانوم و صغرا خانوم مشغول وسایل اتاق و بردن بیرون و کامل اتاق رو شستیم وقتی کامل مطمعن شدم خاک نیست وسایل و از اول چیدم.
انقدر کار کرده بود کمرم صاف نمی شد!
روی تخت محمد نشستم تا نفسی تازه کنم.
صغرا خانوم یه لیوان شربت چهار تخمه بهم داد که تشکری کردم و ازش گرفتم.
کنارم نشست و گفت:
- چه چشم و ابرویی چه خوشکلی دختر تو رو چه به کلفتی حیف این بر و رو نیست؟
لبخند تلخی زدم و گفتم:
- چی بگم هر کی باید خرج خودش رو در بیاره صغرا خانوم راستی یه سوال داشتم مادر محمد کجاست؟
صغرا خانوم گفت:
- والا چی بگم اقا و همسر سابق شون پسر عمو دختر عمو ان به خاطر نسبت فامیلی عروسی کردن از شما چه پنهون خانوم این دختر عموی اقا اصلا دختر سنگین و رنگینی نیست نیم وجب پارچه نمی پوشه شرم و حیا نداره که به خاطر همین بی ابرو بازی هاش و این پسر شهری هایی که باهاشون رفت و امد داشت و صد البته خانوم اصلا دلخوشی از اقا و اون طفل معصوم اقا زاده ندارن اقا زاده که دید به فکر زندگی ش نیست و اصلا به اقازاده نمی رسه بلکه چند بار کتک ش زده طلاق ش داد و بس!
ناراحت سری تکون دادم و گفتم:
- اخه مگه بچه زدن داره؟چطور دستشو روی اون طفل معصوم بلند می کرد؟
ادامه دارد...
#رمان