eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
295 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
681 ویدیو
26 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 زیباترین پنجرهٔ دنیا🌙 قــاب چـادر توسٺـ🌈 وقتے چادرت را♥️ کمے روے صورتت مےڪشے🎐 و با غرور تمام از انبوه نگاهـ😌 نامحـرمان عـبور میڪنے🍃 آنگاه تو میمانی و نورُ العلیٰ نور.✨ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
گَنگِ خونتون نیفتہ ؛🕶✨"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 با صدایی که عصبی تر شده بود گفت: - دقیقا چرا؟ منم با عصبانیت گفتم: - من چطور می تونم همسر کسی بشم که هیچ علاقه ای بهش ندارم؟ گفت: - شاید علاقه به وجود اومد. منم گفتم: - خوب ما می گیم من به شما علاقه مند شدم اما شما که نیستی فردا شاید شما به یکی دیگه علاقه مند شدی راحت منو کنار می زارین. یکم فکر کرد و گفت: - من توی محضر توی دفترنامه ازدواج رسمی ثبت می کنم هیچ زنی رو بعد از تو نمی گیرم اگر من زن گرفتم تو می تونی طلاق بگیری خوبه؟ دستمو به سرم گرفتم و گفتم: - نه بازم جواب من منتفیه. نفس شو فوت کرد و عصبانیت شو روی پدال گاز خالی کرد. خیلی زود رسیدیم شمال جلوی یه ویلا که دقیق کنار دریا بود. ارباب زاده بوقی زد که در توسط بادیگارد ها باز شد و عده ی زیادی بادیگارد اینجا بود. چه خبره؟ ماشین و نگه داشت و گفت: - پیاده شو محمدم برو داخل. سری تکون دادم و پیاده شدم. در عقب و باز کردم و محمد و بغل کردم و سمت عمارت رفتم. وقتی خواستم برم داخل شنیدم که یکی از بادیگارد ها گفت: - ارباب زاده پیداش کردیم. داخل رفتم و دیگه نفهمیدم چیو گفتن. محمد و روی مبل خابوندم و خودمم روی مبل نشستم. کاری نداشتم انجام بدم پس یکم تی وی نگاه کردم اما همش فکرم پیش حرف های ارباب زاده بود. من واقعا نمی تونستم باهاش ازدواج کنم!
🌙 استفاده از قرص زیر زبانی هنگام روزه 🍂🍃🍂🍃🌹🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترک زبونا کجای مجلس نشستن!؟ 😂👌🏼😍 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✌🏼✌🏼 شاااااااااادبااااااااشین ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📣با ما همراه باشید ☆🌹🌸☆
🌱 تو سن دبستان و راهنمایی برای بچه ها کتاب های زندگینامه زیاد بخرید و بخونید (زندگینامه آدمای خوب) برای پسرها به خصوص در کلاس چهارم و پنجم به بعد خیلی سازنده است. ┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅
یکی از بهترین دسر های 😋 🌀 از دیدگاه پزشکان حکیم ایران، غذایی لطیف شمرده می‌شود و هضم آن برای معده و کبد آسان است و فرآورده‌های هضمی مفید آن، به آسانی در رگ‌ها و بافت‌ها توزیع می‌شود. در فرآیند گوارش، پسماندهای غیرمفید زیادی بجا نمی‌گذارد و آن پسماندها به آسانی از بدن خارج می‌شوند. همچنین نیرو و قوّت آن به سرعت به اعضای بدن می‌رسد و سیری می‌آورد(البته سیری را بمدت طولانی نگه نمی‌دارد). ♻️ شله زرد عملکردهای دستگاه گوارش را بهبود می‌بخشد ♻️ مقوی مغز و کبد ♻️ غذای مقوی برای زنان باردار و شیرده ♻️ این دسر حاوی انواع ویتامین های A,C,D,B1,B2,B6 ، پروتئین، کلسیم، فیبر، کربوهیدرات، آنتی اکسیدان، آهن، اسید فولیک، منیزیم، پتاسیم، فسفر و … است. همچنین این دسر رژیمی برای دردهای روماتیسمی بسیار می تواند مفید باشد و به دلیل وجود آنتی اکسیدان نیز خاصیت آنتی بیوتیکی دارد. 🍏 🍊 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈
«و‌کأن‌وجودك‌وسلیهء‌لحُب‌الحیاة» وانگارك‌بودنت‌راهیست‌برای‌دلبستن‌به‌زندگی: )!🤍'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 دو ساعتی گذشته بود و خدا خدا می کردم محمد بیدار شه حداقل با اون سرگرم بشم توی این ویلای درندشت. اما نه محمد خواب خواب بود. حیاط خیلی با صفایی داشت این ویلا حالا مگه برم بیرون می خواد چیکارم بکنه؟ تهش دو تا داد بزنه. بلند شدم و اروم در ویلا رو باز کردم. تا بادیگارد ها مشغول بودن من اروم سمت ته عمارت راه افتادم. با دیدن درخت ها و سرسبزی حیاط دلم باز شد. چند تا میوه هم از درخت ها چیدم وای که چقدر خوشمزه و شیرین بود. ای کاش بشه شب اینجا موند و این همه راه اومدیم تا دریا بریم. البته بعید می دونم ارباب زاده با این اعصاب خراب ش و اون نه گفتن من موندگار بشه یا حداقل ما رو دریا ببره! اون وقتا که بابا زنده بود همیشه منو میاورد شمال می دونست دریا دوست دارم می گفت بادیگارد ببرم دریا و هر وقت دلم خواست برگردم اون موقعه چه فکر می کردم روزی قراره این بلا سرم بیاد. کجایی بابا جون چقدر دلم برات تنگ شده نفس غزال. تا تو بودی غزال هیچ غمی نداشت از وقتی رفتی غزال ت تنها و بی کس شده. چقدر دلم می خواد بیام سر مزارت اما حیف که داداشم کاری کرده که فکر کنم تا اخر عمر نتونم بیام پیشت. با شنیدن صدای زد و خورد و ناله های یکی سر جام میخکوب شدم. رد صدا رو دنبال کردم و جلو رفتم که رسیدم به یه در قهوه ای رنگ. نگاهی به اطراف انداختم و درو باز کردم پله ها رو اروم اروم پایین رفتم که رسیدم به یه اتاق بزرگ ارباب زاده و بادیگارد ها اینجا بودن یکی هم به ستون بسته بودن و صورت ش خونی بود. یکم که دقت کردم دیدم داداشمع!فرهاد. نفسم بند اومد سریع پله ها رو دیدم پایین بادیگاردی که داشت مشت توی صورت فرهاد می زد و به عقب هل دادم و جلوی فرهاد وایسادم و جیغ کشیدم: - چیکار می کنی نامرد داغون ش کردی برو عقب خدا لعنتت کنه. متعجب بهم نگاه کرد. برگشتم سمت فرهاد که با چشای درشت شده داشت نگاهم می کرد. با گوشه لباسم خون لب و بینی شو پاک کردم و اشکام ریخت روی صورتم: - داداشی قربونت برم حالت خوبه؟فرهاد خوبی؟ زدم زیر گریه و تند تند خون های صورت شو پاک می کردم. برگشتم سمت ارباب زاده و با گریه گفتم: - تو چقدر ادم نامردی هستی چون بهت گفتم نه رفتی داداش مو گیر اوردی کتک ش می زنی که من بگم اره،؟ واقعا برات متعسفم عوضی. فرهاد با صدای دردناکی گفت: - تو..تو کجا رفتی؟اینجا چیکا..ر می کنی؟ ارباب زاده ابرویی بالا انداخت و گفت: - تو خواهر فرهادی؟ برگشتم سمت ش و گفتم: - الان داری وانمود می کنی نمی دونی اره؟ برگشتم و دستای فرهاد و باز کردم سر خورد و نشست. فرهاد سرفه ای کرد و گفت: - تو پی..ش این مردک بودی؟...این همون..یه که توی قما..ر تو رو برند..ه شد. خشک شدم! حس کردم قلبم نمی زنه. از جا بلند شدم و عقب عقب رفتم. برگشتم سمت ارباب زاده و بعد فرهاد. باورم نمی شد خودم با پای خودم رفته بودم توی دهن شیر؟ به دیوار تکیه دادم اشکامو پاک کردم و ناباور گفتم: - راست نمی گی مگه نه؟ی..عنی من فرار کردم اما رفتم پیش کسی که دنبال من بود؟فرهاد بگو شوخی می کنی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷﷽🌷 ☪️💟 🤲🏻 🔟 هیچکس کسی رو غیر تو نداره 🌷أَدْعُوكَ يَا سَيِّدِى بِلِسانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ ، رَبِّ أُناجِيكَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ ، أَدْعُوكَ يَا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِياً خائِفاً ، إِذا رَأَيْتُ مَوْلاىَ ذُنُوبِى فَزِعْتُ ، وَ إِذا رَأَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَيْرُ راحِمٍ ، وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظالِمٍ 🌷 🔺 ای آقایم تو را به زبانی می‌خوانم که گناهش او را ناگویا نموده و با دلی با تو مناجات می‌کنم که جرمش او را هلاک ساخته، تو را می‌خوانم ای پروردگارم در حال هراس و اشتیاق و امید و بیم، مولای من هرگاه گناهانم را می‌بینم بی‌تاب می‌گردم و هرگاه کرمت را مشاهده می‌کنم، به طمع می‌افتم، پس اگر از من درگذری بهترین رحم‌کننده‌ای و اگر عذاب کنی ستم نکرده‌ای🔺 🔶با اینکه حقش این بود که برم یه گوشه بشینم و سرمو بندازم پایین و از خجالت آب شم 😓، ولی دیدم هیچ چاره ای ندارم جز اینکه دوباره بیام با خودت حرف بزنم . آخه من غیر از تو کسی رو ندارم . هم به خاطر بدی هایی که کردم می ترسم جوابمو ندی و تنبیهم کنی که حقمه . هم امید دارم که دوباره دست محبت به سرم بکشی و بغلم کنی . آخه تو خیلی خوب و مهربونی . من فقط تو رو دارم ☺️ 🌸 🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸
‌🌿- بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:
🌷 🌷 ✨مثل خورشید که از روی تو رخصت گیرد با سلامی به شما روز خود آغاز کنم ✨السلام ای پسر فاطمه عادت کردم صبحها چشم دلم رو به شما باز کنم... 🤲💚🤲 🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
🌙دعای ماه رمضان التماس دعا🤲🏻 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
Tahdir-(www.AvayeQuran.ir)joze17.mp3
3.8M
🔊 گوش کنیم| تند خوانی قرآن کریم ⏯ 🎙/ زمان: ۳۱:۳۶ 🎤 استاد معتز آقایی ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
🍀 💎 🍀 لكنْ مِن واجِبِ حُقوقِ اللّهِ على عِبادِهِ النَّصيحَةُ بمَبْلَغِ جُهْدِهِم ، و التَّعاوُنُ على إقامَةِ الحقِّ بَينَهُ از حقوق واجبِ خداوند بر بندگانش اين است كه با تمام توانشان خير خواه يكديگر باشند و براى بر پا داشتن حقّ در ميان خويش، هميارى كنند ━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
🦋 💮 همیشه مهربان خواهم ماند حتی اگر کسی قدر مهربانیم را نداند من خدایی دارم که به جای همه برایم جبران میکند …
°•°•° زندگےدقیقامثل‌دوࢪبین‌عڪاسیہ📸 پس‌ࢪوۍمسائل‌مھم‌تمࢪڪزڪن🤠 لحظات‌خوبتُ‌ثبت‌ڪن🔗💜 نڪات‌منفےࢪوبہترڪن🔍 اگہ‌هࢪ روزیہ‌نڪتہ‌منفےࢪوبھترڪنے🤪 زندگیت‌پࢪمیشہ‌ازعڪسھاۍخوب‌وقشنگ😍🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 سمت پله ها رفتم و گفتم: - من باید برم محمد الان بیدار می.. که بادیگارد با اشاره ارباب زاده جلوم وایساد. کم مونده بود پس بیفتم. حس می کردم پاهام توان نگه داشتن وزن مو نداره. روی زمین افتادم و دستامو جلوی صورتم گرفتم و زدم زیر گریه. ارباب زاده روی صندلی نشست و گفت: - خوب!حالا دو تا راه داریم یا اینکه غزال زن من بشه مادری کنه برای بچم که در این صورت من فرهاد و نه تنها می بخشم بهش خونه و کار هم می دم و راه دوم اینکه غزال همسر من نشه و من طلب مو با فرهاد صاف کنم که فقط با کشتن ش طلب من صاف می شه و من رضایت می دم. شکه سرمو بالا اوردم و ناباور نگاهش کردم و لب زدم: - تو این کارو نمی کنی! ارباب زاده گفت: - امتحان ش مجانیه. سرمو بین دستام گرفتم و اشکام دونه دونه روی زمین ریخت. فرهاد با صدای گرفته ای گفت: - این ..کار..و برای ..من می کنی مگه نه ابج..ی؟ با چشای اشکیم بهش نگاه کردم و گفتم: - چرا هیچی ت به بابا نرفته؟بابا کجاست ببینه با دختر یکی یدونه اش چیکار کردی!کجاست بیینه کل مال و منال شو فروختی مواد خریدی کجاست ببینه داداشم روی ناموس خودش شرط بندی کرده؟اخه کی خواهر خودشو می زاره وسط؟فرهاد من خواهرتم می فهمی؟مگه من از مدرسه می یومدم پسری چپ بهم نگاه می کرد تا خون از دماغ و دهن ش سرازیر نمی شد ولش نمی کردی؟کجا رفتته اون غیرتت؟کی انقدر بی شرف شدی فرهاد؟تو به جایی رسیدی که برای زندگی خودت داری منو معامله می کنی اره؟کی با خواهر خودش این کارو می کنی که تو کردی؟ هق زدم و داد کشیدم: - کییییی فرهاد؟ سرشو روی زانوش گذاشت و شونه هاش می لرزید. به ارباب زاده نگاه کردم و گفتم: - توروخدا این کارو نکن خواهش می کنم به برادرم رحم کن اون جوونه تازه 21 سالشه شده. ارباب زاده نگاهی به ساعت ش کرد و گفت: - 2 دقیقه وقت انتخاب داری. سرمو بین دستام گرفتم. چیکار می کردم؟ زندگی خودم یا داداشم؟ اگر می گفتم خودم تا اخر عمر باید با عذاب وجدان سر می کردم مگه من دل اینو داشتم مردن داداشمو بیینم؟ اخ خدا!کل رویاهام یه شبه دود شد رفت هوا. با صدای ارباب زاده بهش نگاه کردم: - خوب کدومو انتخاب می کنی؟ از نرده ی پله کردم و بلند شدم. فرهاد ملتمس بهم نگاه کرد پلکی زدم که اشکام سر خورد پایین و گفتم: - تو که تمام ارزو های منو نابود کردی زندگی رو ازم گرفتی اینم روش من مثل تو دل بدبخت کردن کسی رو ندارم فقط تا عمر داری یادت باشه چیکار کردی با من خوب؟ به ارباب زاده نگآه کردم و گفتم: - زن ت می شم فقط خونه و کار رو بهش نده اول بفرست ش کمپ اگه ترک کرد بعد بهش بده. بلند شد و گفت: - باشه فردا می ریم محضر بعد از رسمی شدن ازدواج مون می فرستمش بره کمپ خودم مراقبشم. سری تکون دادم که رو به بادیگاردش گفت: - بهش برسین. رو به من گفت: - بریم. نگاهی به فرهاد انداختم که باز اشک به چشمام هجوم اورد. دستمو جلوی دهنم گرفتم و بی جون از پله ها بالا رفتم. دستمو به دیوار گرفتم و سعی کردم هق هق مو خفه کنم. ارباب زاده درو بست و نگاهی بهم انداخت و گفت: - بسه اشکاتو پاک کن محمد اینجوری ببینتت می ترسه! هر طوری بود خودمو کنترل کردم و اشکامو پاک کردم. سمت عمارت راه افتادیم که گفت: - چرا بهم دروغ گفتی راجب خانواده ات؟ لب زدم: - دروغ نگفتم فقط نگفتم از دست برادرم فرار کردم چون منو قمار کرده.
📚 مشقت داشتن روزه به دلیل شغل 💠 سؤال: اگر روزه گرفتن برای کسی به دلیل نوع شغلی که دارد، مشقت داشته باشد و نتواند روزه را به پایان برساند؛ آیا می تواند از ابتدای صبح، روزه نگیرد؟ ✅ جواب: باید از هنگام اذان صبح، روزه را نیت کند و هرگاه در طول روز ادامۀ روزه، طاقت فرسا و غیرقابل تحمل شد، می تواند افطار کند و در زمان مناسب، قضای آن را بگیرد. 🍂🍃🍂🍃🌹🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزه خواران ماه رمضان به زبان مازندرانی😃😃😂😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✌🏼✌🏼 شاااااااااادبااااااااشین ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📣با ما همراه باشید ☆🌹🌸☆