#نماز_شب
#نماز_در_استخبارات_بغداد
در استخبارات بغداد (اداره ی اطالعات و امنیت)بیش از هفتاد نفر از ما را در یک اتاق تنگ و محقر جا دادند. جا به قدری تنگ بود که نمی توانستیم تكان بخوریم. بیشتر افراد زخمی بودند و بی مداوا در آن جا قرار داشتند.
هنگام #نماز به پشت همدیگر می زدیم و تیمم می کردیم و همان طور و به هر طرف که نشسته بودیم، نماز می خواندیم. بعد ما را به موصل بردند.یكی از شب ها برادری که شب زنده دار بود، زودتر از شب های قبل برخاست. وضو گرفت و دو رکعت اول نافله ی شب را خواند. در دو رکعت بعدی، نگهبان عراقی آمد پشت پنجره و با صدای بلند گفت: نوم، نوم! کُلّهُم نائمون و اَنتَ تَقرَءُ صلوه؟ اَنتَ مجنون؟ ( بخواب، بخواب؟ همه خوابیده اند و تو نماز می خوانی؟ دیوانه ای)
آن بنده ی خدا #نمازش را شكست و رفت دراز کشید تا دیگران از سر و صدای نگهبان عراقی درامان باشند.
او آن قدر زیر چشمی نگاه کرد که نگهبان رد شد. دوباره بلند شد و شروع کرد به نماز خواندن. بنده ی خدا تا #نماز_شبش را تمام کرد، چندین بار خوابید و بلند شد. یاد آن اراده ها به خیر.
۱۷۸-📚قصه ی نماز آزادگان، ص ۱۶۹،خاطره ی نایب علی فتاحی
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝