#نماز_شب
#دریایی_از_اخلاص
در عملیات والفجر 1 ،گردان قمر بنی هاشم از لشكر سیدالشهدا (علیه السلام) قرار بود یک گردان عملیاتی باشد. محوری که بنا بود آنجا عمل کنیم، به نام #پیچ_انگیزه معروف بود.
شب عملیات، موقع پیشروی، خمپاره ای نزدیک یكی از دسته ها خورد، فرمانده گردان شهید ساربان نژاد و نیز یكی از فرماندهان گروهانها که به او برادر رقعی می گفتند، نزدیک آن دسته بودند که هر دو مجروح شدند.
وظیفه ما در آن عملیات، حمل مجروح بود. این برادران را از توی شیارها بالا آوردیم و به داخل یكی از سنگرهای عراقی که بچه ها تصرف کرده بودند، منتقل کردیم. به طرف یكی از بچه ها برگشتم و گفتم: پایین شیار را نگاه کن، ببین بین شهدا کسی هست که مجروح شده باشد تا او را اول بیاوریم بالا؟
صبح که یكی از بچه ها رفته بود پایین ببیند شهدا چگونه است، می گفت: یكی از مجروحین وقتی که می فهمد رفتنی است، #جانمازش را پهن کرده بود و در همان حالت، با آن #جراحت شدید #نماز_شبش را خوانده بود.
۱۶۴-📚نماز شب شهیدان ؛ محمد محمدی ؛ نشر دارخوئین ؛ ص ۶۳
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
#نماز_شب
#نماز_در_استخبارات_بغداد
در استخبارات بغداد (اداره ی اطالعات و امنیت)بیش از هفتاد نفر از ما را در یک اتاق تنگ و محقر جا دادند. جا به قدری تنگ بود که نمی توانستیم تكان بخوریم. بیشتر افراد زخمی بودند و بی مداوا در آن جا قرار داشتند.
هنگام #نماز به پشت همدیگر می زدیم و تیمم می کردیم و همان طور و به هر طرف که نشسته بودیم، نماز می خواندیم. بعد ما را به موصل بردند.یكی از شب ها برادری که شب زنده دار بود، زودتر از شب های قبل برخاست. وضو گرفت و دو رکعت اول نافله ی شب را خواند. در دو رکعت بعدی، نگهبان عراقی آمد پشت پنجره و با صدای بلند گفت: نوم، نوم! کُلّهُم نائمون و اَنتَ تَقرَءُ صلوه؟ اَنتَ مجنون؟ ( بخواب، بخواب؟ همه خوابیده اند و تو نماز می خوانی؟ دیوانه ای)
آن بنده ی خدا #نمازش را شكست و رفت دراز کشید تا دیگران از سر و صدای نگهبان عراقی درامان باشند.
او آن قدر زیر چشمی نگاه کرد که نگهبان رد شد. دوباره بلند شد و شروع کرد به نماز خواندن. بنده ی خدا تا #نماز_شبش را تمام کرد، چندین بار خوابید و بلند شد. یاد آن اراده ها به خیر.
۱۷۸-📚قصه ی نماز آزادگان، ص ۱۶۹،خاطره ی نایب علی فتاحی
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝