eitaa logo
لبیک یا مهدی عج
435 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
38 فایل
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🌱السَّلامُ عَلَیڪ یا فاطِمَةَ الزَّهرا(س) . 🌷روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی غم های روزگاران ❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
لبیک یا مهدی عج
🦋yazahra🦋 تو‌ضمانتم‌نڪنۍدرشب‌قبرم،چه‌ڪنم؟ بار‌عصیانم‌مرا،جز‌تو‌ڪسی‌ضامن‌نیستـــ #ضامن‌من‌هم‌می‌شوۍ؟
توبیشتر‌از‌آنڪه‌ضامن‌آهوباشۍ ضامن‌انسانۍ و‌من‌اینڪـ انسانیتِ‌گریخته‌از‌بندِ‌نفس‌را‌آورده‌ام ‌تا‌تو‌ضامنش‌شوۍ، یاحضرتـــ یا‌ضامنِ
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🌓 ❤️ هر جای که باشی دلم به سویت می کشد ، من قبله ام را به تو می سازم تا راهم همیشه باشد، مثل راههای پر پیچ و خمی که با قدیمی روشن شده است . از تو گفتن بوی می دهد، شبیه رایحه ی است شبیه برگهای بهترین سالهای زندگی ام که با و عجین شده بود . 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د در ابتدای صبح بر شریانهای جاری می شوی و تا هر زمان که ماندنت باشد بر خمود می تابی تا دهی زندگی را به عشق شدن در که در آن شده است. تو هستی تا درگاهت شوم تا باز از نفحات بوی خوش زندگی را دریابم و به سمت هدایت شوم . دیرینه ام ، پاهایم زده است و راه رفتن در تو را از من گرفته ، در تو افتان و خیزان می روم اما وقتی به تو می کنم گویی تازه ای در من می شود و تمام من خود آگاه می شود ‌. من می گویم 🌴 شب بخیر تو بگو عاقبت شما 🌴 ختم به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌗 🌷
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨خون علی اصغر در میان قلبم جوشید 🎙هر شب یک سخنران و مداح ... 🍛با غذای مختصر حسینیه ... 😟🤔بدون خونریزی و قمه زنی ... . و می نشستم و مطالب رو گوش می کردم.... و تا شب بعد، در مورد موضوع توی منابع شیعه و سنت می کردم ... که برام مطرح می شد و رو می نوشتم✍ تا در اسرع وقت روشون کار کنم ... بدون توجه به کارم اما دیگه سراغ 👈نمی رفتم ... . . همه چیز به همین منوال بود تا شب سخنرانی درباره💚 ... 🌊اون شب، یک بار دیگه آرامشم طوفانی شد ... 🌊 خودم تازه عمو شده بودم ... هر چی بالا و پایین می کردم و هر دلیلی که میاوردم ... علی اصغر فقط شش ماهه بود ... فقط شش ماه ... .😨😟 . 👈حتی یک لحظه از فکر علی اصغر و حضرت ابالفضل خارج نمی شدم ...😨 من هم عمو بودم ... فقط با دیدن برادرزاده ام توی اینترنت، دلم برای دیدنش پر می کشید ...😍 این بود که قابل توجیه نبود ... . . اون شب، باز هم برای من شب وحشتناکی بود ...🌊 بی رمق گوشه سالن نشسته بودم ... هر لحظه که می گذشت ... میان ضجه ها و اشک های شیعیان، حس می کردم فرشته مرگ داره جونم رو از تک تک سلول هام بیرون می کشه ... ✨این من با اونها بود ... .✨ اون شب، من می دادم ... دیگران می کردند ... ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨جهاد من کشور من پر بود از و جوان هایی که.... با جون و دل، و شون رو دست اونها می دادن ... .😥 حق با حاجی بود ...😔☝️ باید✋ از پیوستن جوانان کشورم به می شدم ... باید کاری می کردم که توی سپاه بجنگن، نه سپاه ... .✌️ از اون روز،... ⚔ شد .... و 🖊 و ، 📚 سلاحم ...⚔ باید پا به پای مجاهدان می جنگیدم ... زمان زیادی نبود ... غفلت و کوتاهی من و عقب موندنم،... ممکن بود به قیمت یک هموطنم و یک مسلمان دیگه تموم بشه ... .😰😯 خستگی ناپذیر و بی وقفه کارم رو شروع کردم ...👌 غذا🍳 و خوابم💤 رو کمتر کردم ... و رو چند برابر ...💪 به خودم می گفتم: یه ممکنه مجبور بشه چهل و هشت ساعت یا بیشتر، بدون خواب و استراحت یا با وجود مجروحیت، بی وقفه مبارزه کنه ... تو هم باید پا به پای اونها ... . در مورد 🇮🇷دفاع مقدس و 🌷شهدای ایران خیلی مطالعه کرده بودم ... خیلی ها رو می شناختم و توی خاطرات خونده بودم که چطور و در چه شرایط وحشتناکی کرده بودند ... اونها رو قرار دادم و شروع کردم ... . اما فکرش رو هم نمی کردم که با این حرکت، ... دیگه ای هم در انتظار من باشه ... هر لحظه، رو حس می کردم ...😈 هجمه و فشاری که روز به روز بیشتر می شد ...😥😨 ❌شبهه، ❌تردید، ❌خستگی، ❌یأس، ❌رخوت، ❌تنبلی و ... از طرف دیگه ... ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─