این عکس از فاصله ۱۵۰ متری حرم امام خمینی رحمةاللهعلیه است. همین الان گرفتم ...
همه ساله در آبان، آذر و دی ماه ما منتظر #باران هستیم که مشکل را حل کند ولی خب متاسفانه با ما خیلی هماهنگ نیست!
تعطیلی مدارس، بعد دانشگاه و بعدتر ادارات هم آخرین راهکارهایی است که ۲۵ سال است مورد استفاده قرار میگیرند. البته جلساتی هم هر سال همین موقع برگزار میشوند اما چون بعد از دی ماه آلودگی کمتر میشود، موضوع از فوریت خارج میشود تا سال بعد همین موقعها!
این یک مشکل مشترک بین همهی مردم است. #جانها_مهماند ...
#حمید_کثیری
@semimm
آیت الله علوی بروجردی:
در دورهای که پدرم سکته کرده بود و بسیار مریض احوال بود و مقداری از قلب او از کار افتاده و وضعیت وخیمی داشت در تهران تلفن او را شبها قطع میکردیم که ایشان به راحتی استراحت کنند. چند شبِ اول که حال بدی داشت متوجه این قضیه نشد؛ ولی بعد از چند شب متوجه و ناراحت شد که چرا تلفن را قطع کردید؛ دوستان و کسانی که به اروپا و آمریکا رفتهاند شبها با من تماس میگیرند و استخاره میخواهند و مسئله میپرسند شبهای ما، روز آنهاست؛ اگر تلفنم قطع باشد سراغ چه کسی بروند. او در عالم مریضی و وضعیتی که داشت به فکر این افراد است نه تنها ایشان بلکه همه قدیمیها اینگونه بودند
#عاشق_آخوندی_ام
@semimm
شریعت و انقلاب نردبام رسیدن به قدرت و جمهوری بود. ایدهی دورهی ثبات و اصالت قدرت و جمهوریبسندهها، روی این بام خود را بینیاز از ابتنای به شریعت و امتداد انقلاب میداند...
این دخترهایی که با مینیژوپ در بازارهای طهران بالا و پایین میروند هم دختر شمایند؟ یا چه...
دانشکدهی حقوق چال شرک چرک است...
خلاف مشهورات ریشوهای یواش، اکنون همه میدانیم که حجاب و اقامهی آن یک امر یکتکهی فرهنگی نیست...
سکولارها باور به مناسک قدسی ندارند، و هر سلوک را سبکی عرفی میدانند...
پس از انکار اقامهی سخت حجاب شرعی گویا خط استحسان به انکار اقامهی نرم حجاب شرعی هم رسیده است...
مشروعه کشتهی خوشبینی به شورا در مشروطه بود...
جمهوری اسلامی، شرعی و فقهی است؛ رگههای حقوقی عرفی در جمهوری نه اسلامی است و نه شرعی است و نه فقهی است، جاهلی است...
قانون جمهوری منبعث از شرع محمدی است؟ این سامانهی عرفی تقنین پایش به کجای هزارسال سنت فقهی شیعی یا سنی سفت است؟ تا برسیم به نهضتش...
عملیات عقبنشینی مانند عملیات پیشروی اسم رمز دارد؛ کار فرهنگی و کار درازمدت و کار کارشناسی اسم رمز عقبنشینی از خط مقدم جنگ احزاب حجاب بوده است...
✍ محمد مهدی فاطمی صدر
#حجاب
#حجاب_خط_مقدم_است
#کارفرهنگی_اسم_رمز_عقب_نشینی_از_حجاب_است
@semimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ببینید | نمونههایی شگفتآور از حمایت غرب از زن
‼️ مهمترین دلیل مرگ و میر زنان باردار آمریکا چیست؟
⁉️ ۴۵ سال حبس به جرم اشتراک گذاری پستهای حقوق زنان!
‼️ زنده به گور کردن دختر مهاجر!
🔹 برشی از گفتگوی #حجت_الاسلام_راجی در برنامه جهانآرا
@semimm
.
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود.
میرود محضر امیرالمؤمنین (ع) در حرم زیارت و به آقا امیرالمؤمنین میگوید:
آقا ما داریم برمیگردیم به ایران و میدانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما میآید. آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام، این الگو بشود برایم شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.
حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف میشد، از امیرالمؤمنین(ع) همین خواسته را تقاضا میکرد.
سه ماه هم ایشان کربلا میماند.
جمعاً میشود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید میشده که شاید آقا امام حسین(ع) هم مصلحت نمیدانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم میرود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند، ایشان شب میخوابد،
خواب سیدالشهداء (ع) را میبیند. آقا میفرمایند:
"شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته میخواهی به عنوان الگو؟" میگوید: بله آقا.
میفرمایند: فردا صبح وارد حرمِ ما که میخواهی بشوی طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان ۱۸ سالهای نشسته، عمامهای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی ولباس کرباسی هم پوشیده. شما که وارد میشوی، این جوان بلند میشود وارد حرم میشود یک سلامی پایین پا به من میکند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهدا و از حرم خارج میشود. بعد از طلوع فجر. این جوان را دریاب که یکی از انسانهای بزرگ است "
حاج شیخ میفرماید: بیدار شدم.
طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین(ع) حواله کرده بود، نشسته است.
وارد شدم، قیام کرد و آمد در حرم، یک سلام به حضرت سیدالشهداء(ع)، یک سلام به حضرت علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء و سپس ازحرم خارج شد. آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت.
دنبالش دویدم. در صحن،صدایش زدم و گفتم: آقا،بایست من با شما کار دارم.
برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! عمامهی من عاریتی است "و رفت.
از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه پسکوچههای کربلا، دنبالش دویدم:
آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت:
"آقا! عبای من هم عاریتی است "؛ و رفت.
آقای حاج شیخ عبدالکریم میگوید:
دیدم دارد از دستم میرود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانهی دو امام،بااین دو کلمه دارد میگذارد و میرود.
دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم: بایست.عبای من عاریتی است؛ عمامهی من عاریتی است یعنی چه؟
شش ماه التماس کردهام تا شما را معرفی کردهاند، کار دارم با شما.
یک نگاهی به حاج شیخ میکند و میگوید:
چه کسی من را به شما معرفی کرد؟
آقا شیخ عبدالکریم میگوید:
صاحب این بقعه و بارگاه حضرت سیدالشهداء(ع).
به حاج شیخ عبدالکریم میگوید:
امروز چندمِ ماه است؟
حاج شیخ عبدالکریم روز را میگویند.
میگوید: دنبال من بیا.
از کوچه پس کوچههای کربلا میروند تا به خارج از کربلا میرسند. یک تلّی بود که روی آن تل،یک اتاقکی بود. میرسد به درِ آن اتاق و میگوید:
اینجا خانهی من است، فردا طلوع فجر، وعدهی دیدار من و شما همین جا.
میرود داخل و در را میبندد.
مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا،این چه مطلبی میخواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا.چرا امروز نگفت؟!
آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آیندهی من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام.
ایشان میفرماید:
لحظه شماری میکردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا، روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای نالهی پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا میزد:
وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم.
در زدم، دیدم پیرزنی با چشمان اشکآلود در را گشود.
گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت اینجا خانهی من است و با من وقت ملاقات گذاشته.این آقا کجاست؟
گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت.
وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم.
گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم.
یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم، این خاطره را نقل کرده بود از دوران جوانی و بعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع) به من آموخت، درسِ عملی بود.
روز قبل به من گفت:
آقا عمامهی من عاریتی است، عبای من عاریتی است
فردا جلوی چشمانِ من عبا و عمامه را گذاشت و رفت.
میخواست به من بگوید:
شیخ عبدالکریم حائری! مرجعیت،عاریتی است. ریاست،عاریتی است. خانههایتان،عاریتی است.
پولهای حسابتان،عاریتی است. وجودتان،عاریتی است. سلامتیتان،عاریتی است.
هر چه میبینید،عاریه است و امانت است
دل به این عاریهها نبندید. اینها را یا از شما میگیرند و یا حوادث میبرد، یا وارث
@semimm