eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
152 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃❤️❤️🍀🍀❤️❤️🍃🌹 ما یک هفته در در وزارت عراق بودیم (در بخش استخبارات) و از ما فقط یک خواسته داشتند . می گفتند روزی که به جسارت کنید شما را می کنیم. حتی بعضی وقتها می گفت: ما همه را می آوریم اینجا و به محض اینکه به جسارت کردند آنها را از این به می فرستیم. یادم هست آنها یک این برنامه را ادامه دادند. آنها هر شب ما را از که در آن بودیم بیرون می بردند و در راهرویی که دو طرفش ساختمان چند طبقه ای بود می زدند؛ مثلاً شروع می کردند و گاه تا می زدند. صدای و رفقای بلند بود، اما به جسارت نمی کرد و من به یاد ندارم کسی به جسارت کرده باشد. https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌹🍃❤️🍀❤️🍃🌹
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
#کلام_شهید🌷 💢توی ذهنت باشد که #یکی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم❌ 🔸مهدی فاطمه(س) خجالت بکش
🌷 💠رنگ 🔰از طرف لشکر بهم گفتند: برای مراسم اربعین که فردا است یک تابلو بزرگ🎆 از تصویر سید نقاشی کن. رفتم خونه شروع کردم به کشیدن تصویر سید. آن موقع ناراحتی شدید اعصاب🗯 داشت. 🔰بهم گفت: اگه میشه این تابلو را ببر ، می ترسم رنگ🎨 روی فرش بریزه. به خانمم گفتم: بیرون هوا سرد☃ است. من زیر تابلو پهن کردم. مواظب هستم که رنگ نریزد❌ 🔰تصویر را قبل از تمام کردم. آمدم وسایل را جمع کنم که آخرین قوطی از دستم سُر خورد و ریخت روی فرش😱 نمی دانستم جواب همسرم را چه بدهم. به من گفته بود اما من نرفتم😥 🔰بالاخره بیدار شد. با آب💧 و دستمال هم خواستیم رنگ را پاک کنیم بی فایده بود. خانم من همین طور که با دستمال روی فرش می کشید گفت: خدایا، فقط برای اینکه این شهید🌷 (س) بوده سکوت می کنم. 🔰میگن اهل محشر در قیامت، سرهارا از عظمت✨ حضرت زهرا (س) به زیر می گیرند. بعد خانمم نگاهی به انداخت و ادامه داد: فردای قیامت به مادرت بگو که من این کار را برای شما کردم. شما سفارش ما را بکن، شاید ما را کنند.» 🔰صبح با هم از خانه🏡 بیرون آمدیم. آماده حرکت شدیم. همان موقع خانم همسایه جلو آمد و به خانم من گفت: شما را می شناسید⁉️ یکدفعه من و همسرم با تعجب😟 به هم نگاه کردیم. 🔰خانم من گفت: بله، مگه؟! خانم همسایه گفت: من یک ساعت پیش⌚️ خواب بودم. یک جوان با چهره نورانی✨ شبیه زمان جنگ آمد و خودش را معرفی کرد. بعد گفت: از طرف ما از معذرت خواهی کنید و بگویید به پیمانی که بستیم عمل می کنیم. شفاعت شما در قیامت با (س)😭 📚کتاب علمدار، صفحه 202 الی 20 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌷 🔰روز 🗓هشتم بود ، پادگان بودم دیدم آمد پیشم گفت: فردا قرار است یک عده طلبه بیایند🚌 پادگان برای آموزش، میتوانی بمانی کمکمان کنی⁉️ 🔰من با اینکه می خواستم بروم ولی نمیتوانستم به تقی نه بگویم🚫 چون او را خیلی دوست داشتم❤️ کردم. فردای آن روز محمدتقی و و یکی دیگر از بچه ها با هم ماندیم👥 و از شروع کردیم به آموزش دادن تا غروب🌘 🔰از آنجایی که وقت نداشتیم کلاسها خیلی برگزار شده بود و مجبور بودیم با کمترین استراحت😪 کار را پیش ببریم. برای این موضوع مهم بود که اگر آموزش سلاح🔫 داشتیم خیلی و مفید باشد طوری که بسیجیها خسته نشوند❌ 🔰موقع اذان🔊 بود دیدم تقی با موتور دارد می آید، گفت: وقت شده آب آوردیم بچه ها در همین میدان موانع بگیرند و نماز📿 بخوانند. تقی همیشه به نماز اول وقت اهمیت می داد👌 🔰نماز که تمام شد گفت: بسیجیان را آزاد بذارید تا نیمه شب🌓 که کار داریم. محمدتقی آرام و قرار نداشت🚫 کارش بود؛ خیلی به بسیجیها علاقه داشت💞 و با زیاد به آنها آموزش میداد. 🔰می گفت: ما که همیشه ، باید نیروهایی را آموزش بدهیم که اگر خدای نکرده برای انقلاب✌️ مشکل پیش آمد آنها را داشته باشند. 🔰من چون خیلی کار داشتم به تقی گفتم اگر کاری نداری و نمیشوی بروم⁉️ مرا در آغوش گرفت و گفت: دمت گرم زحمت کشیدی تو برو به کارت برس عابدینی هستیم. 🔰بعد از محمدتقی یکی از بچه ها که آن شب در پادگان کشیک بود گفت: محمدتقی آن شب تا بیدار بود، وقتی که آمد از خستگی😓 روی کف زمین دراز کشید و خوابش برد😴 دلمان نیامد صدایش کنیم. 🔰یکی از آن بعد از شهادتش🌷 به من میگفت: تمام افتخار من این است که زیر نظر آموزش دیدم. تقی با خوبش همه را شیفته خود کرده بود😍 https://eitaa.com/setaregan_velayat313